نویسنده مشهوری که از ۱۵ سالگی سنتشکنی کرد
گلدول ژانری خلق کرد که شاید بتوان آن را عوامگرایی هوشمندانه خواند و شامل چند کتاب پرفروش غیرمنتظره است. او بیتردید مفسر روح زمانه قرن ۲۱ است.
ایران آرت: کتاب جدید مالکوم گلدول، نویسنده مشهور کانادایی با نام "حرف زدن با غریبهها" درباره مشکلاتی است که گاهی اوقات ممکن است وقتی افرادی با تصورات، دیدگاهها و پیشزمینههای متفاوت با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند با آنها روبهرو شوند. مثل کتابهای پرفروش قبلی "نقطه اوج"، "پلک زدن" و "استثناییها" که نام او را بر سر زبانها انداخت، "حرف زدن با غریبهها" اساسا تحقیقی است درباره رفتار انسان که دانش دریافت شده ما درباره آن رفتار و محرکهایش را به چالش میکشد. اگرچه برخلاف آنها، فاقد یک ایده سنتشکنانه و تعریف از روح زمانه است و در عوض برای توضیح مشکلات، فردی و جمعی، شخصی و ایدئولوژیکی که تعامل ما با دیگران را در فرهنگِ جهانیشده اما بهطور روزافزون تجزیهشده، مثل سایه تعقیب میکند، بسیار گسترده عمل میکند. او میگوید: "هر عنصری که توازن بین دو غریبه را مختل کند، چه الکل باشد و چه قدرت، مشکلساز خواهد شد. این کتاب درباره این تاثیرات مخرب است."
به گزارش ایبنا به نقل از گاردین، موضوعاتی که او به آنها میپردازد از شکستهای خارقالعاده افبیآی برای شناسایی جاسوسان در میان خود تا سادهلوحی و طمع سرمایهگذاران که مبلغ هنگفتی را بهخاطر اعتماد به کلاهبرداری به نام برنارد مادوف از دست دادند، گستردهاند. گلدول در طول راه پرونده مقامات ایتالیایی علیه آماندا ناکس، دانشجوی امریکایی متهم به قتل هماتاقیاش در سال ۲۰۰۷ را در هم میکوبد. و با استفاده از تحقیقات اخیر در مورد این مفهوم که جنایات بهطور ذاتی به مکانی که در آن اتفاق میافتند مرتبط هستند، راههای جدیدی برای پشگیری از جرم پیشنهاد میدهد. او حتا از این بررسی استفاده میکند تا تاکید کند که سیلیویا پلات شاعر شاید خودش را نمیکشت اگر در خانهای که اجاق گاز داشت زندگی نمیکرد.
برای طرفدارانش که فراوان هم هستند، این یک قلمرو آشناست: برداشتی سنتشکنانه درباره موضوعات بزرگ که فکر میکنیم درباره آنها میدانیم و حتا موضوعات بزرگتر که پیچیدگیشان به گونهای است که نیاز داریم کسی از جانب ما توضیح دهد. اگر یک مفهوم چشمگیر و جالب در این ترکیب وجود داشته باشد، تئوری پیشفرض حقیقت است، مفهومی که توسط تیموتی لوین، استاد دانشگاه امریکایی، ارائه شده و به عبارت ساده، بیان میکند که واکنش بنیادی ما به دریافت هرگونه اطلاعات جدید، باور کردن آن است. این فرضیه میتواند به توضیح موقعیت کنونی ما کمک کند. از سیاستهای پساحقیقی تا ازدیاد نظریههای توطئه. با این وجود، موضوع بسیار پیچیدهتر از این است.
وقتی غریزه ما بهطور پیشفرض همه چیز را حقیقت میپندارد، ما را در مقیاس بزرگتری در معرض فریب قرار میدهد و این تقریبا زیربنای تمام تعاملات اولیه ما با دیگران را تشکیل میدهد، دوستیها را شکل میدهد، روابط را شروع میکند و به معاملات میانجامد. گلدول میگوید: "نتیجه نهایی این است که جامعه مدنی نمیتواند به سادگی بدون پیشفرض حقیقت عمل کند. به عنوان مثال، من نمیتوانم با شما گفتوگو کنم اگر هر گزارهای را که از دهان شما بیرون میآید، پیش از آنکه به عنوان حقیقت بپذیرم، زیر ذرهبین قرار دهم."
بخشی از نبوغ و موفقیت گلدول به خاطر ارائه نظریههای پیچیده و تحقیقات آماری سرسختانه به توده مخاطبان با روایتهای داستانگونه است. او یک "همهفهمکن" است که میگوید پروژه بزرگش این است که مردم را مجبور کند روانشناسی انسان را جدی بگیرند و به پیچیدگیهای رفتاری و انگیزههای او احترام بگذارند."
سنتشکنی گلدول از ۱۵ سالگی شروع شد. وقتی رساله جناح راست را تحت تاثیر نوشتههای ویلیام اف باکلی، مفسر حزب محافظهکار، ویرایش کرد. در سال ۲۰۱۶ گلدول گفت برای مقابله با تسلط جناح چپ کانادا این کار را کرده است.
گلدول در ۱۹۸۷ شغلی در واشینگتنپست به دست آورد که بعدها گفت ۱۰ سال طول کشید تا در آن به یک متخصص تبدیل شود. تجربهای که الهامبخش تئوری موفقیت معروف "۱۰ هزار ساعت تمرین" و زیربنای کتاب "استثناییها" شد. گلدول سپس سبک خود را در نیویورکر پرورش داد، نام خود را در سال ۲۰۰۰ با "نقطه عطف" به سر زبانها انداخت و اذهان عمومی را با کتابی که اصول اپیدمیشناسی را در جرم و جنایت اِعمال کرد، فراخواند. کتابی که خبر از راه رسیدن متفکری از نسل هزاره را میدهد که با حملات اطلاعاتی قرن ۲۱ آشناست.
پنج کتابی که او تاکنون منتشر کرده همه از پرفروشهای جهانی بودهاند. گلدول ژانری خلق کرد که شاید بتوان آن را عوامگرایی هوشمندانه خواند و شامل پرفروشهای غیرمنتظرهای نظیر "فریکونومیکس" از استیون لویت و "تفکر، سریع و آهسته" از دنیل کانمن شد. او بیتردید مفسر روح زمانه قرن ۲۱ است.