آن ناگهانِ شعر /یادداشت ژوبین بختیار درباره کتاب تازه شهیار قنبری/ بغض دوباره دیدنت هست و بدر نمی شود
شهیار قنبری شاعریست بسیار قابل احترام. شاعریست دارای جهان بینی و صاحب گفتمان. کسی که برای انسان حرمت بسیار قائل است
ایران آرت : ژوبین بختیار: " درخت بی زمین" اثر شهیار قنبری که به تازگی از سوی نشر نگاه منتشر شده است؛ سه دفتر شعر است در یک کتاب. "
بی بی من"، "کودکانه ها" و "دلریختگان". من همیشه دوست داشتم این کتاب در ایران منتشر شود و چه خوب که این اتفاق هر چند دیر، اما رخ داد. چرا که شهیار قنبری را یکی از بهترین شاعران معاصر می دانم.
او پیش از آنکه ترانه سرایی صاحب سبک و ممتاز باشد، آواز بخواند یا برنامه رادیویی بسازد؛ یک شاعر مهم معاصراست. بیشتر او را به واسطه ترانه های ماندگارش می شناسند. ولی پیش از آن او شاعریست بسیار قابل احترام. شاعریست دارای جهان بینی و صاحب گفتمان. کسی که برای انسان حرمت بسیار قائل است. شعرش از نگریستن به خود و جهان پیرامونش می آید. آسیب های فرهنگی را می بیند و درباره آنها هشدار می دهد. اما نه با شعار بلکه با شعر. شعری که از سطح و شعار، عمیق تر و پر مغز تر شده است.
در هر یک از این سه دفتر با جذابیت هایی روبرو هستیم. روایت ابتدایی بعضی از ترانه ها را می بینیم، به تصویرها و ترکیب هایی ممتاز و غزلهایی درخشان بر می خوریم. غزلهایی بسیار قوی که قطعا برخی از آنها می توانند در بین غزلهای با ارزش ادبیات معاصر فارسی قرار بگیرند. در غزلی به نام به "خود رسیدن" شهیار به استقبال بیتی از مولوی می رود و غزل او با در نظر گرفتن تفاوتهای فکری، زبانی و زمانی از غزل مولوی چیزی کم ندارد:
بی تو برای شاعری واژه خبر نمی شود
بغض دوباره دیدنت هست و بدر نمی شود
فکر رسیدن به تو فکر رسیدن به من
از تو به خود رسیده ام اینکه سفر نمی شود
غزل "درخت بی زمین" که عنوان کتاب هم هست، پر از تعابیر نو و شایسته تحسین است:
غریبه تازه تو صبح دروغین تو شد
در این طلوع بی حیا زوال سایه را ببین
و یا
این چه شریک سفره ای که نان نداده دست تو
برای کوچ آخرت اسب تو را نکرده زین
ردی از شاعران بزرگ را هم در این مجموعه می بینیم. از شاملو و سپهری و فروغ تا لورکا و نرودا.
در چند شعر به شاملو و سبک بیهقی گونه او نزدیک می شود و در جایی با جهان بینی خودش به لحن سهراب می گوید. البته در همین موارد هم امضای خودش را دارد. چرا که دارد یک زندگی را روایت می کند. از زاویه دید خودش؛ شبیه دیگری هم اگر می شود؛ آن ناگهان خودش در همه جای شعر پیداست.
دفتر اول بی بی بی من نام دارد: دفتری که خودش آن را "غزل گریه های شهیارقنبری" نامگذاری کرده و بیشتر در برگیرنده غزل ها و شعرهای کوتاه اوست. شعرهای کوتاه برق آسایی که تامل برانگیز است. برخی از آنها بسیار لطیف و شاعرانه اند :
شب تو را با من دید
و به ماه از ما گفت
ماه دق کرد و شکست.
و یا نمونه دیگری:
در من کسی به گونه باغی نمی شکفت
یا بارها شکفت
دریغا به من نگفت
دفتر دوم کودکانه هاست. دفتری که چند ترانه مهم را در بر می گیرد: لالا لا دیگه بسه، کودکانه، معلم بد، نجواها و دیگر تجربه های شاعر در فرمهای مختلف.
چند انشای تابستانی هم در این دفتر هست که علاقه او را به روایتگری نشان می دهد.
خودش این دفتر را چنین آغاز کرده: " سی هشت غزلک، سی هشت اسیر شماره سی هشت شناسنامه بی نام، ناتمام."
روایت های شاعریست که ذهنی کودکانه دارد. پر از اشتیاق کودکانه است و به این سو و آنسو سرک می کشد. کودکی که عاشق نوشتن است و البته حرفهایی برای گفتن دارد. کمتر سعی می کند به زبان شاعری بزرگ حرف بزند؛ زبان شاعرانه او میان کودکی و بزرگ شدن در آمد و شد است. گاهی این تجربهها در حد بازی با واژه سقوط می کند؛ ولی نمونههای درخشان هم می بینیم:
پرنده برای کشیدن نیست
پرنده برای پریدن است
من یک کتابچه صد برگ پرنده آبرنگ دارم
همه را پرواز می دهم
حتا اگر در پرسش بزرگ نمره نیاورم.
یا در کودکانه ای دیگر چنین می گوید:
باران اما
هنوز می بارد
کویر هم سبز خواهد شد
اگر آن ناگهان در ما سبز شده باشد
اما دفتر سوم که دل ریخته هاست، بهترین جای این کتاب است. زبان شاعر فاخرتر می شود. آن شوق کودکانه در بیان به تکامل می رسد. شعرها پر از هنر شعرند. پر از تصویرهای بکر و بدیع.
آهسته تر جاری شو
تا حنجره مشتاق منظره ها بتواند
شکوه این همه خط نازک و زیبا را
برای تکامل قاب ها واگو کند.
لفظ و معنی به بهترین شکل کنار هم قرار گرفته اند تا شکوهی وصف ناشدنی را بازگو کنند. تصویرها برای بار اول دریافت شدنی نیستند. و این همان چیزیست که شعر می خواهد القا کند. درخوانش نخست سرگیجه ایجاد می کند و درخوانش دوباره است که تکامل تصویر شکل می گیرد.
برخی اشعار این دفتر به غایت درخشانند. در شعر زیبای "سفر هنوز تمام نیست"، از زبان شاعری دور از سرزمین چنین می سراید:
سفر هنوز تمام نیست
وقتی که کوچ چکاوک را
از حجره های خانه
امید پیام نیست.
ببینید تشبیه سرخ شدن گونه به رویدن لاله بر دشت، بر تن این شعر سراسر خوشاهنگ، چه خوش نشسته است.
مرا نترسان دوست
که رنگ گونه تو
اتفاق رویش لاله ست بر تن این دشت
و یا در جایی از شعر فوق العاده "این همه از هیچ تو" می گوید:
بگو کدام مرد ولایت غربت می تواند
ناتوانی اش را ترانه بخواند
کدام مرد از دلاشوبه سکوت
در این برهوت
این گونه به شعر می گوید
بگو کدام نام!
تاکید شاعر بر خویشتن آنگونه عریان است که ناخودآگاه در مخاطب اثر می کند. موسیقی دلپذیر در کنار روایت هنرمندانه از منِ شاعر در سراسر شعر خودنمایی می کند.
کتاب پر است از ظرافتهای شاعرانه. پر از ترکیبهای تازه و تصویرهای بکری که در عین لطافت شمایلی از هوشمندی را برخود دارد. در مورد برخی اشعار این مجموعه می توان یادداشتهایی جداگانه نوشت و در مورد ارزش ادبی آنها به تفصیل سخن گفت؛ ولی از آنجا که هدف یادداشت بیشتر معرفی کتاب است از پرداختن به آن در این فرصت پرهیز می کنم و تنها به این حرف بسنده می کنم که بدون شک، درخت بی زمین یکی از بهترین مجموعه های شعر معاصر است. یک مجموعه درخور که برای هر سلیقه ای جذابیتهایی دارد؛ اما قطعا علاقه مند جدی شعر- کسی که شعر درست را می شناسد - بسیار از آن لذت خواهد برد.