علاقه نویسنده زن آمریکایی به هزار و یک شب/ شهرزاد مجذوبم کرد
خولیا آلوارز به عقیده بسیاری یکی از موفقترین نویسندگان لاتین زمان خود است. او میگوید با خواندن "هزار و یک شب" به نوشتن علاقهمند شده است.
ایران آرت: خولیا آلوارز، شاعر و نویسنده امریکایی برنده جوایز مختلف ادبی است که در کالج میدلبری نیز تدریس میکند. او با رمانهای "چگونه دختران گارسیا لهجه خود را از دست دادند" و "در زمانه پروانهها" که فیلم آن نیز ساخته شد، به شهرت رسید. بسیاری از منتقدین ادبی آلوارز را یکی از مهمترین نویسندگان لاتین میدانند.
به گزارش ایبنا، آلوارز موفقیتهای بسیاری در مقیاس بینالمللی کسب کرده است. آثار منتشر شده او شامل یک کتاب مقالات، چهار مجموعه شعر، چهار کتاب کودک و دو داستان برای بزرگسالان میشود. گفتوگوی این نویسنده با نیویورک تایمز را بخوانید:
چه کتابهایی روی پاتختیتان است؟
من کتابها را روی پاتختی انبار نمیکنم وگرنه مشکل بیشتری با بیخوابی خواهم داشت. چطور میتوانم بخوابم وقتی میتوانم بخوانم؟
آخرین کتاب فوقالعادهای که خواندید چه بود؟
دوستان کتابخوانم از اینکه میشنوند من اینقدر رمان "رفتن، رفت، رفته" را تحسین میکنم خسته شدهاند. این رمان نوشته جنی ارپنبک درباره یک استاد دانشگاه کلاسیک بازنشسته است که رفته رفته درگیر مصیبتهای پناهندگان افریقایی میشود که در میدانی در برلین چادر زدهاند. رمانی شاعرانه و جذاب که به درستی نشان میدهد که چگونه در برابر درگیری مقاومت میکنیم و بعد جلب میشویم.
رمان کلاسیکی هست که به تازگی برای اولین بار خوانده باشید؟
مطمئن نیستم که "آمریکاییِ آرام" گراهام گرین چقدر کلاسیک باشد، اما یکی از رمانهای پرطرفدار نسل جنگ ویتنام بود و من آن را در سفر اخیرم به ویتنام با خود برده بودم. تصویری از اینکه امریکاییها و بیگانگانِ دیگر چطور یک فرهنگ را با تبعات تاریخی ویرانگر دستکاری کردند.
وقتی روی یک کتاب کار میکنید چه میخوانید؟ و از خواندن چه کارهایی اجتناب میکنید؟
همیشه وقتی مینویسم کتاب میخوانم، علیالخصوص کتابهایی که کاری که سعی میکنم انجام بدهم را یاد میدهند. "خانم دالوی" یا "مردگان" را میخوانم، یا یک صحنه جشن از هر کدام از رمانهای آستن. برای خواندن صحنه شکنجه سراغ "یک پرچم برای طلوع" از رابرت استون میروم؛ یک دیدگاه جنونآمیز، "بینایالتی" استیون دیکسون؛ اقتصاد جزئیات و سبک به ظاهر ساده که بسیاری از زمینهها را پوشش میدهد، داستانهای ویلیام ترور و البته چخوف. لزوما از نوع خاصی از کتاب اجتناب نمیکنم، اما بعد از یک نقطه خاص باید بگویم: هی، کافی است! لازم نیست یک کتاب دیگر درباره زبان پنهان طرفداران در قرن هجدهم بخوانی. به تعویق انداختنِ نوشتن بسیار وسوسهانگیز است.
چه چیزی در یک اثر ادبی بیشتر از همه احساساتتان را برانگیخته میکند؟
درستیِ زبان و ادراک. نویسنده برای تاثیرگذار بودن تقلا نمیکند و از سر راه کنار میرود تا ما از طریق لنز زبان، دنیا را ببینیم. حرفی که استنلی کونیتزِ شاعر درباره رویای "هنری آنقدر شفاف که بتوانی به آن نگاه کنی و دنیا را ببینی" زد، بسیار دوست دارم. این چیزی است که بیش از همه در یک اثر ادبی تحسین میکنم. اما این با جادوی صدای داستان شروع میشود. این صدا در سرم میماند و روزها، حتا پس از اتمام کتاب، درمانبخش زندگیام خواهد بود.
از خواندن چه ژانرهایی لذت میبرید و از کدام آنها دوری میکنید؟
من عاشق قالبی هستم که آن را "رمان کوتاه شاعرانه" مینامم. رمانهای کوتاه شاعرانه که در واقع در دسته رمان کوتاه طبقهبندی میشوند اما به چیزی عمیقتر و وسیعتر برگردانده میشوند؛ به همان شکل که یک هایکوی ۱۷ هجایی ظاهر میشود و تخیل را جاری میکند. پیش از مرگم میخواهم یکی از اینها بنویسم. نوشتن آنها بیاندازه دشوار است.
بهترین کتابی که هدیه گرفتهاید چیست؟
وقتی دختر کوچکی بودم و در جمهوری دومینیکن، در فرهنگی گفتاری بزرگ میشدم، زیاد چیزی نمیخواندم. کتابها برایم کسلکننده بودند. اما بعد خالهام، تیتی، که کتابخوان فامیل بود، یک نسخه تصویری از کتاب "هزار و یک شب" به من داد که مجذوبم کرد. شهرزاد، قهرمان جوان کتاب دختری بود که مثل دومینیکنها بود، چشمهای تیره، موهای تیره، پوست زیتونی. کل این ایده که یک دختر زندگی خود و تمام زنان آن قلمرو را نجات میدهد و سلطان بیرحم را با گفتن داستان، متحول میکند باعث شد بفهمم که داستان قدرت دارد، میتواند متحولت کند و زندگیات را نجات دهد.
تصور کنید که قرار است یک مهمانی شام ادبی برگزار کنید. کدام سه نویسنده مُرده یا زنده را دعوت میکنید؟
چه صمیمیت و ارتباطی بیشتر از خواندن کتابهایشان؟ من لزوما نویسندگان کتابهایی را که دوست دارم به مهمانی شام دعوت نمیکنم. متنفرم از اینکه به خاطر رفتارشان، علاقهام به کارهایشان خدشهدار شود.