ترانههای راجر واترز به ایران رسید
«زندگی واقعاً همین بود؟» اثر راجر واترز با ترجمه ملیحه بهارلو از سوی انتشارات کتاب فانوس منتشر شد.
ایران آرت: انتشارات کتاب فانوس «زندگی واقعاً همین بود؟» اثر راجر واترز را با ترجمهای از ملیحه بهارلو، با شمارگان ۳۰۰ نسخه، ۸۰ صفحه و بهای ۱۲ هزار تومان منتشر کرد. این کتاب که به صورت دو زبانه در دسترس مخاطبان قرار گرفته، نخستین مجلد از مجموعه «شعر جهان» اننتشارات کتاب فانوس است.
به گزارش مهر، این کتاب حاوی ترجمه ترانههای آخرین آلبوم راجرز واترز از مشاهیر موسیقی راک و از بنیانگذاران گروه پینک فلوید، با عنوان «?Is this the life we really want» است. واترز از مشهورترین هنرمندان ضد جنگ در دنیاست. اعتراضهای او به رژیم متجاوز و کودک کش اسرائیل نیز مشهور شد. محتوای ترانههای این آلبوم مانند دیگر آثار واترز همه اعتراضی است.
در ترانه «این واقعاً همون زندگیایه که میخوایم؟» اعتراض واترز به مردم آمریکا به خاطر انتخاب دونالد ترامپ و همچنین اعتراض به شخص ترامپ و تمسخر او، مطرح میشود. در بخشی از ترجمه این ترانه که در صفحه ۳۶ کتاب منتشر شده میخوانیم:
«آدمهای ابله چاق شدند،
با خوردن خاویار و رفتن به بارهای گرونقیمت
دادن وامهایی با سود بالا،
و خونوادههای از هم پاشیده،
زندگی همینه؟ جام مقدس همینه؟
کافی نیست که ما پیروز بشیم،
شکست خوردن دیگران هم لازمه.
ترس، ترس انسان مدرن رو به حرکت در میآره،
ترس همه ما رو توی صف نگه میداره،
ترس از همه اون خارجیها
ترس از جنایتهاشون،
این واقعاً همون زندگیایه که میخوایم؟
حتماً باید همین باشه دیگه.
چون دموکراسی برقراره و هر چیزی که هرکسی میگه همه جا پخش میشه.
هر بار که تانکی دانشجویی رو زیر میگیره،
هربار که یه آدم بدبخت رو مجبور میکنن از کارش استعفا بده،
هر بار که روزنامه نگاری توی زندان رها میشه تا بپوسه،
هربار که زندگی دختر جوونی الکی میگذره
هربار که یه آدم احمق رئیس جمهور میشه،
هربار که کسی برای حل مشکلاتش جونش رو از دست میده،
هربار که یخهای گرینلند آب میشه و میریزه توی دریای لعنتی،
همه ما مقصریم، سیاه پوست و سفید پوست…»
همچنین در بخشی از شعر «استخوانهای شکسته» منتشر شده در صفحه ۳۰ و ۳۲ کتاب میخوانیم:
«… وقتی جنگ جهانی دوم تموم شد،
درسته که پروندهها هیچ وقت پاک پاک نشدن،
اما میتونستیم استخونهای شکسته رو جمع کنیم،
میتونستیم آزاد باشیم،
ما ولی تصمیم گرفتیم به فراوونی بچسبیم،
ما رؤیای آمریکایی رو انتخاب کردیم.
بانوی بدکارِ آزادی
چطور تونستیم رهات کنیم؟
چطور رها کردیمت؟
بانوی بدکار آزادی
چطور تونستیم بیخیالت بشیم؟
میتونستیم توی شریوپورت به دنیا بیاییم
یا توی تهران.
خیلی فرق نمیکنه کجا به دنیا بیای،
بچههای کوچک آسیبی به ما نمیزنن…»
در مقدمه این کتاب نیز بخشی از گفتوگوی کاوه باسمنجی با راجرز واترز که در سال ۲۰۰۱ منتشر شده بود، ترجمه و درج شده است. واترز در بخشی از این مصاحبه چنین گفته است: «هنرمند وظیفه دارد چیزی را که حس میکند، بیان کند، چون کار درست همین است. هر کسی تا جایی که بتواند باید تلاش کند این شرایط را عوض کند و روی آدمهای بیشتری در دنیا اثر بگذارد و زندگی را برای ما به گونهای توصیف کند که ما را انسانتر از قبل کند.»