نکشیمون بچهتهرون!/ حرفهای دو مسؤول ایرانی، خلأیی فرهنگی را یادآوری میکند
این یادآوری به ما هشدار میدهد حتی اگر فرهنگسازی در این باره بین مردم صورت گرفته و اغلب مردم چنین تقابلهایی را پوچ میدانند، منتها بین مسؤولان همچنان باقی است. اینها خطرناک است. مسؤولان و فعالان فرهنگی، تابلوی جامعه خود هستند. یا دستکم باید باشند.
ایرانآرت، صابر محمدی: حتما پیرامونتان کسانی را میشناسید که «دهاتی» و «شهرستانی» از زبانشان نمیافتد و فکر میکنند اینها بهترین ناسزاهایی است که میتوان در قبال آدمهای بهزعمِ آنها «بیکلاس» بهکار برد. حالا برگردید و به کلماتی که آنها را در گیومه گذاشتیم فکر کنید: «دهاتی»، «شهرستانی» و «بیکلاس»؛ امروزه تردیدی نیست چنین انگارهای درباره افراد صرفا از عقبماندگی و خلأ برابر نهادهای فرهنگی برمیآید. بدیهی است ما در این گزارش نمیخواهیم صرفا بگوییم این نژادپرستی است و تنها نکوهش کنیم شکلگیری نگاه ارزشگذارانه به دوگانههای مرکز، حاشیه و دیگر دوگانههایی از این دست را. میدانیم تلاشهای فراوانی برای رفع این خلأ فرهنگی صورت میگیرد و مردم حتما نسبت به دههها پیش کمتر فکر میکنند در میدانی قرار گرفتهاند که باید در آن برسر مفهوم و مصادیق اصالت با هم رقابت کنند. امروز اما میخواهیم بگوییم انگاره پیشاحجری «دهاتی/شهرستانی ـــ مرکزنشین» ظاهرا از کانالهایی در حال تقویت است و این گزارش را به مثابه هشداری بسیار جدی بخوانید. حالا ماجرا به دیالوگی در یک تاکسی یا در نزاعی خیابانی محدود نمانده؛ اینبار دو مسؤول در فاصله چند روز، نکاتی را به زبان آوردهاند که هم خشمها برانگیخته و هم افسوسها. اظهارات این دو مسؤول ورزشی کشور، لزوم اقدامهای جدیتر در این باره را گوشزد میکند. روایت ما را بخوانید از اینکه این دو چه گفتهاند شهر به هم ریخته است؛ اظهاراتی که حالا هم واکنشهای بسیاری را برانگیخته و هم هشتگ باافتخار_شهرستانیام را حسابی داغ کرده است.
چراغ اول را مسعود خلیلی روشن کرد؛ رئیس فدراسیون سوارکاری. او در جمع مدیران سوارکاری درباره ترکمنها حرفهایی زده بود تا یکی از روزنامهنگاران ورزشی برایش تیتر بزند: «نفرتپراکنی هشت دقیقهای». با اینکه او این حرفها را تکذیب کرده، اما هم فایل صوتی حرفها موجود است و هم این تکذیبیهها کارکرد رسانهای خود را از دست دادهاند. شرم میکنیم از نقل حرفهایش اما برای اینکه اگر در جریان نیستید، در جریان قرار بگیرید ناچاریم نقلش کنیم: «ترکمنا رو خودمون پروروندیمشون. بدبختن. ندارن. من مخالف قشر ضعیف نیستما ... تودهای رو درست کردیم یه عشیرهای رو ... یه بچهترکمنی که تا دیروز پنج میلیون نداشته یهو میگیم ۱۷۰ میلیون بردی. بچش رو که نمیفرستش دانشگاه. میره مواد مخدری میشه. نباید بیان تو عرصه اجرایی. راه چارهای پیدا کنیم. [...] سواری مخاطب خاص داره. سواری با کشتی و فوتبال فرق داره. بابا فدراسیون جهانی سوارکاری زن شیخ ممد دبی و دختر ملک حسین اردنه. کلاسش اصلا همینه. ما با یه مشت بیژامهپوش فقیر میخوایم سوارکاری کنیم. باید کانون درست کنیم تا مقابله کنیم با اون قبیله».هنوز با گذشت چند روز باورمان نمیشود این ترّهات از زبان یک مسؤول و در جلسهای رسمی خارج شده باشد. از ته دل امیدواریم این فایل صوتی جعلی باشد. اگر نباشد که تا حالا هم صحتش به قوت خود باقی است، باید بگوییم هولناک است، شرمآور است و ماجرا کاملا در وضع هشدار به سر میبرد. حرفهای این مسؤول را وقتی از «مخاطب خاص»، «فقیر پیژامهپوش» و «دختر ملکحسین اردن» سخن میگوید باید جدی گرفت.
برای این موضوع قصد داشتیم سراغ یوسف قوجق نویسنده ترکمن و فرهنگشناس تهراننشین استان گلستان برویم که بعد از بارها تماس در دسترس نبود.
فقط بچههای تهران حق انتقاد دارند؟
هنوز داغ حرفهای رئیس کاهل فدراسیون سوارکاری بر دل هموطنان ترکمنمان تازه بود که اینبار اسماعیل حسنزاده تالشی، رئیس کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال، داغ را عمومیتر کرد و اینبار با همان دستفرمان نه فقط به ترکمنها بلکه به همه شهرستانیها تاخت. او گفت: «بخشی از رفتارهای امروز ورزشکاران خصوصا جوانی که دو روز است به تهران آمده و معروف شده این است که به خود اجازه میدهد علیه وزیر صحبت کند. یک جوان که هنوز تهران را بهخوبی نمیشناسد و فقط به واسطه شهرتش صحبت میکند علیه وزیر حرف میزند؛ این موضوع باید کالبدشکافی شود». حرفهای او ما را یاد یک شوخی عمومی میاندازد؛ همان روایتی که با کنایه «نکشیمون بچه تهرون!» به پایان میرسید. کاری به اینکه این حرفها خطاب به چه کسی گفته شده و چرا، نداریم. این حرفها علاوه بر اینکه ما را یاد رئیس فدراسیون سوارکاری میاندازد، به همان اندازه به ما یادآوری میکند چند سال پیش، یکی دیگر از مسؤولان در جمع دانشجویان دانشگاه تهران که آنها را اغلب شهرستانی میدانست، گفت که تهرانی است و خلاف آنها که پای سخنرانیاش نشستهاند در خیابانهای تهران گم نمیشود. این یادآوری به ما هشدار میدهد حتی اگر فرهنگسازی در این باره بین مردم صورت گرفته و اغلب مردم چنین تقابلهایی را پوچ میدانند، منتها بین مسؤولان همچنان باقی است. اینها خطرناک است. مسؤولان و فعالان فرهنگی، تابلوی جامعه خود هستند. یا دستکم باید باشند.
برای این موضوع قصد داشتیم سراغ جعفر ابراهیمی نویسنده و شاعر همان شعر معروف خوشا به حالت ای روستایی، برویم که او هم بعد از بارها تماس در دسترس نبود.