روایت آقای نویسنده و مادربزرگ 85 ساله از "دختر مناسب" / رمانی که ثروتی مخفی در خود دارد
نویسنده رمان "دختر مناسب" به همراه دخترک یهودی داستان که حالا مادربزرگی 85 ساله شده است، از چگونگی نگارش این اثر میگویند.
ایران آرت: روزی مادر لین دو جونگ به او میگوید: "باید رازی را با تو در میان بگذارم. باید برای مدتی از ما دور باشی." این گفت و گو بین مادر و دختر در ماه آگوست سال 1942 در هلند اشغالشده رخ داد و لین دو جونگ فقط هشت سال داشت. خانواده یهودی باهوش نبودند زیرا آن زمان نفهمیدند که دیگر هیچوقت دخترشان را نخواهند دید. همه خانواده شش ماه بعد در آشویتز به قتل رسیدند و لین دو جونگ با خانوادههای هلندیِ غیریهودی مختلفی زندگی کرد.
به گزارش ایبنا، بارت وَن اِس، استاد ادبیات دانشگاه آکسفورد و متولد هلند، نوه یکی از خانوادههایی است که لین دو جونگ با آنها زندگی کرد. بارت وَن اِس کتابها و مقالات زیادی درباره شکسپیر و اشعار دوره رنسانس نوشته است. بارت وَن اِس نوه جانز و هنک ون اس است که به عنوان اعضای مقاومت هلند در دوره اِشغال به کودکانی چون لین پناه دادند. داستان ون اس درباره عشق، نجات، و عشق تحت عنوان "دختری مناسب" اخیراً برنده کتاب سال کاستا شد.
لین 85 ساله میگوید: "شگفتزده شدم. فکر میکردم آن نویسنده جوان برنده جایزه شود."
ون اس میگوید: "منظورش سالی رونی است."
حقیقت این است که خیلیها اعتقاد داشتند که دومین داستان سالی رونیِ جوان تحت عنوان "آدمهای عادی" برنده جایزه کتاب سال کاستا شود اما بنابر گفته سوفی راوورٍ، رئیس هیئت داروان جایزه کاستا کتابِ "دختر مناسب" ثروتی مخفی در خود دارد و همه باید این کتاب را بخوانند.
ون اس میگوید: "اعتقاد دارم این کتاب دو نویسنده دارد. این کتاب خاصیتی هزارهای دارد. یعنی علاوه بر جنگ توصیفی درباره تاریخ اروپا است." "دختر مناسب" داستان لین را با سفرهای نویسنده در سراسر هلند ترکیب میکند. "با وجود اینکه هلندیها به صبر و تحمل شهره هستند اما کشور هلند بخش کثیفی را هم در خود جای داده است. ون اس که به خانه پدربزرگ و مادربزرگش برگشته بود احساس کرد تحقیق درباره تاریخچه یهودیان کار دشواری است.
"این موضوع من را به فکر فرو برد که در دنیای کنونی که همه چیز مرزبندی شده است روایت موضوعی تاریخی خیلی سخت است زیرا هر کس از زاویه دید خود به یک اتفاق خاص مینگرد. کتاب من روایت گفت و گوی فردی غیریهودی با فردی یهودی است اما به جز این این روایت داستان انسانی در قرن بیست و یکم است که به گذشته و قرن بیستم مینگرد. اگر کتاب من پیغامی داشته باشد بیشک این است که فراتر از دید خود به یک موضوع بنگرید و افرادی که در جنگ به یهودیها کمک کردند اغلب به هیچ گروه سیاسی خاص تعلق نداشتند و توانستند با آزادی به کرامت انسانها بیندیشند.
دی جونگ میگوید: "خانواده ون اس بسیار منظم بودند و بیعدالتی را به هیچ وجه نمیپذیرفتند."
ون اس میگوید: "قرار نوشیدن چای من با لین تبدیل به گفت و گویی ده ساعته شد و یک ماه پس از آن مصاحبههای زیادی انجام دادم. این مصاحبهها سبب شد او را بیشتر از هر فرد دیگهای در زندگیام بشناسم. آدم حتی از دوستان نزدیکش هم درخواست نمیکند داستان زندگیشان را با جزئیات تعریف کنند. به دست آوردن فرصت برقراری این ارتباط مزیت بزرگی برای من بود. این کار من را تغییر داد و سبب شد احساس همدردیام نسب به دیگران افزایش یابد."
خود لین میگوید در اولین ملاقتشان گفته است: "من داستان خاصی ندارم. چه درخواستی از من داری؟ اما با صحبت کردن داستانی شکل گرفت. دورهای که در خانه خانواده ون اس گذراندم خیلی خوب بود. تنها جایی بود که در آن احساس امنیت میکردم و میتوانستم با بچههای دیگر بازی کنم. اما خیلی زود آن دوره خوب تمام شد و با لو رفتن جایمان بار دیگر مجبور به فرار شدیم."
ون اس میگوید تا به حال متوجه نشده است که حافظه انسان نمیتواند خاطرات بد زندگی را به صورت کامل بازسازی کند. "در اواخر جنگ لین دو جونگ شبیه زامبی میشود. هیچ لذتی در زندگی نبرده و فقط نفس کشیده است و چیز زیادی از این دوره به خاطر ندارد."
این اتفاق چالش بزرگی را برای نویسنده که قصد دارد که زندگینامهاش را روایت کند به همراه دارد. اینجاست که ون اس اعتراف میکند چیزی به قسمتهای فراموششده اضافه نمیکند و برای به دست آوردن حقیقت تلاش میکند: "دوست داشتم با خواننده صادق باشم و موضوعات روایتشده در کتاب از نظر تاریخی درست باشد. به همین دلیل تحقیق زیادی انجام دادم و سعی کردم از خاطرات افراد دیگری که چنین تجربهای داشتند استفاده کنم."
لین دو جونگ حالا انسانی شاد است. "با حضور فرزندان و نوههایم زندگی خوبی دارم. آمستردام را هم دوست دارم و از عضویت در جامعه فرهنگی این کشور لذت میبرم. امیدوارم داستان زندگی من به کودکانی که در حال حاضر زندگی خوبی ندارند کمک کند. هیچکس بینقص نیست و در این کتاب میبینیم که اشتباهات و خاطرات خوب است که انسان را به وجود میآورد.