وقتی مینویسم هیچ پیش فرضی ندارم/ گفتوگویی با هاروکی موراکامی در پاریس ریویو
گفتوگویی که اکنون میخوانید، گفتوگویی است از جان ری که پاریس ریویو در شمارهی صد و هشتاد و دومش منتشر کرده است.
ایران آرت: هاروکی موراکامی، اکنون سالهاست که سرشناسترین نویسندهی ژاپن است. این شهرتِ او البته به مرزهای کشورش محدود نمیشود: کافی است اثری از او منتشر شود تا مترجمان کارش را برگردانند، ناشران منتشر کنند و مردم در انگلستان برای آثارش صف بکشند. در چند سال اخیر هر وقت گمانهزنیهای رسانهها برای نوبلیستِ سال منتشر میشود، نام هاروکی موراکامی را میبینیم، اما شاید آکادمی نوبل نامی پرطمطراقتر و نویسندهای تا حدودی نخبهگرا را گزینهای مناسبتر میبیند. این قسمتِ ماجرا به ما مربوط نیست وُ چیز زیادی هم دربارهاش نمیدانیم، اما میدانیم موراکامی نویسندهای پرمخاطب است که البته در آثارش تن به متر و معیارهای ادبیات مبتذل و عامه پسند نداده است. آثار او خوش خوان و ساده فهم است، و در عین حال حسابی مخاطبانش را به فکر میبرد وُ گاه به راستی به حیرت میاندازد. آثار رئال او حس همدلی و همذاتپنداری مخاطب با شخصیتهایش را برمیانگیزد، و آثار تخیلی این نویسندهی ژاپنی تا مدتها ذهن مخاطبانش را درگیر میکند.
موراکامی در ایران هم حسابی پرمخاطب است. بسیاری از آثار او از جمله، "کافکا در کرانه"، "سرزمین عجایب بی رحم و ته دنیا"، "شکار گوسفند وحشی"، "سوکوروتازاکی بی رنگ و سالهای زیارتش" و ... به فارسی برگردانده شدهاند و هواداران مخصوص خودشان را دارند.
یکبار که از مهدی غبرایی درباره این ویژگی آثار موراکامی -یعنی پرمخاطب بودنش- پرسیدم، گفت: "موراکامی جزو نسلی است که برعکس نویسندگان سنت ادبی رایج کشورش نثر فخیم و فاخر را رها کرده و به زبان روزمره و همه فهم مینویسد و گاهی پیچیدهترین مفاهیم روحی و روانی را به ساده ترین نحوی بیان میکند. به علاوه، چنان دقتی در جزئیات دارد که باور نکردنیترین حالات را باورپذیر میکند و چنان عین و ذهن را درهم میآمیزد که ترکیب این دو را واقعی جلوه میدهد..." هاروکی موراکامی خودش دربارهی این ویژگی در آثارش حرف میزند. گفتوگویی که اکنون میخوانید، گفتوگویی است از جان ری (John Wray) که پاریس ریویو با عنوان "هاروکی موراکامی، هنر داستان نویسی" در شمارهی صد و هشتاد و دومش (سال 2004) منتشر کرده است. در این گفتوگو که پیشتر در جام جم منتشر شده موراکامی از سبک نوشتنش سخن میگوید و اینکه چطور داستانهایش را مینویسد. او میگوید اگر بخواهد خودش از سبک دلخواه داستان نویسیاش سخن بگوید کاری نظیر "سرزمین عجایب بی رحم و ته دنیا" را انتخاب میکند، اما بنا به دلایلی که در این مصاحبه خواهید خواند ترجیح میدهد گاه آثاری با رویکردی رئالیستی نظیر "جنگل نروژی" بنویسد.
مصاحبه کننده: داستان جدیدت "بعد از زلزله" را که خواندم به نظرم رسید به طرز آزادانهای داستانهای واقعگرایانه را در هم آمیختی، همچنان که چنین چیزی را در رمان"جنگل نروژی" دیدم... بگذار بگویم حتی در دو کار دیگر تو یعنی رمانهای "سرگذشت پرنده کوکی" و "سرزمین عجایب بی رحم و ته دنیا". در کارهایت به تفاوتهای بنیادین میان این دو فرم [خیال و واقعیت] قائل هستی؟
هاروکی موراکامی: سبک من، یا آنچه دست کم خودم به عنوان سبکم میشناسم، بیش از همه در رمان "سرزمین عجایب بی رحم و ته دنیا" نمود پیدا میکند. من خودم فرم رئالیستیک [واقع گرایانه] را دوست ندارم. سبک سوررئالیستی را بیشتر ترجیح میدهم. در رمان "جنگل نروژی" اما ذهنم را برای نوشتن رمانی سراسر رئالیستیک آماده کردم. به تجربه کردن چنین فرمی نیاز داشتم.
مصاحبه کننده: این کتاب را به مثابه تمرینی در این سبک یا داستانی مشخص برای بازگو کردن هر چه بهتر اثری واقعگرایانه در نظر گرفتی؟
هاروکی مواراکامی: من میتوانم نویسندهای کالت* باشم اگر به نوشتن رمانهای سوررئالیستیام ادامه دهم و این سبک را حفظ کنم. اما میخواهم این جریان را بشکنم، پس باید ثابت کنم میتوانم داستانی واقعگرا هم بنویسم. این دلیل نوشتن این کتاب بوده است. کتابی که در ژاپن پرفروشترین شد، و البته من هم همین انتظار را داشتم.
مصاحبه کننده: با این وصف باید گفت این انتخاب، انتخابی استراتژیک بوده.
هاروکی موراکامی: بله، همین طور است. "جنگل نروژی" خوش خوان است وُ ساده فهم. بیشتر مردم چنین کتابی دوست دارند. آنها ممکن است به همین واسطه بعدها به کارهای دیگر من هم علاقه پیدا کنند.
مصاحبه کننده: پس مخاطبان ژاپنی شبیه مخاطبان آمریکایی هستند؟ آنها هم داستان سادهخوان میخواهند.
هاروکی موراکامی: آخرین کارم "کافکا در کرانه" در اینجا، سیصد هزار نسخه فروخت. من از اینکه این قدر فروش رفت تعجب کردم؛ یعنی اصلا اتفاق معمولیای نبود. داستان، داستان بسیار پیچیدهای بود که دنبال کردنش چندان ساده نبود. اما سبک و نثر من کاری میکند که داستانم ساده خوان باشد. داستانی که آمیزهای است از حس شوخ طبعی و وجه دراماتیک که قصه را خوش خوان میکند. این را میتوانم معلول همین دو نکته بدانم. شاید هم علت دیگری برای موفقیتم وجود داشته باشد که بی خبر باشم. هنوز هم باورنکردنی است. من هر سه یا چهار سال دارم رمانی مینویسم، و مردم هم منتظر کارهام هستند. یکبار با جان ایروینگ** مصاحبه میکردم که گفت یک کتاب خوب، همه پسند است. آنها معتاد شدند، و همیشه منتظرند.
مصاحبه کننده: تو میخواهی خوانندههایت معتاد شوند؟
هاروکی موراکامی: این را جان ایروینگ گفت.
مصاحبه کننده: استفاده کردن از دو عامل داستان و روایت خطیای که بتوان به سادگی دنبالش کرد و از طرف دیگر پلاتِ [طرح و توطئه] گیج کننده و دوّار انتخابی عامدانه است؟
هاروکی موراکامی: نه، این طور نیست. من وقتی شروع به نوشتن میکنم هیچ برنامه و پیش فرضی خاصی ندارم. فقط منتظر میمانم تا داستان خودش بیاید. اینکه چه نوع داستانی بنویسم یا قرار است در کارم چه اتفاقی بیفتد به انتخاب من نیست، اما تصمیم میگیرم که داستانی واقع گرایانه بنویسم. اساسا، انتخابی در کار نیست.
مصاحبه کننده:اما اینکه لحن داستانت لحنی است که مخاطب به راحتی دنبال میکند چه؟ این انتخاب خود توست دیگر؟
هاروکی موراکامی: من چند تصویر در ذهنم دارم که به یکدیگر پیوندشان میزنم. این خط داستان است. بعد این خط داستانی را برای مخاطب توضیح میدهم. وقتی داری چیزی را بیان میکنی باید خیلی دلنوازانه این کار را بکنی. اگر فکر کنی همه چیز بر وفق مراد است، میگویی همین است، میدانم، که به گمانم خیلی متکبرانه است. کلمات ساده و استعارههای خوب، تمثیل [قصهی رمزی] خوبی میسازد، و این کاری است که من انجام میدهم. بیان من به غایت ساده و شفاف است.
پینوشتها:
*داستان کالت، فرم و روایت بدیعی دارد، به این معنا که گویی فارغ از جریان محوری داستانگویی در کشور یا جامعهای خاص به نگارش درآمده است. این آثار طرفداران پر وُ پاقرص و دو آتشهای دارد که اثر را به اثری ویژه بدل میکند.
**جان ایروینگ (1942) رمان نویس و فیلمنامه نویس آمریکایی.
عکس روخبر: هاروکی موراکامی در کلوب جَزش، عکسی از پیتر کت متعلق به سال 1978
مجتبا هوشیار محبوب