گزارش ایرانآرت از کارنامه مکتوب مجتبا هوشیار محبوب/ از آقای مازنی و گلشیری تا دستگاه زندهخاطرات
درباره مجتبا هوشیارمحبوب مینویسیم؛ داستاننویسی که حالا 31ساله است. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی محسوب میشود و از راهروزنامهنگاری روزگار میگذراند...
ایرانآرت: از همان رمان اولی که منتشر کرد، نشان داد شیفته تجربههای جدید است و در این راه قرار است جسارت کند؛ به همین دلیل هم لابد همان کتاب که «آقای مازنی و دلتنگیهای پدرش» نام داشت و سال 1390 منتشر شده بود، مورد توجه جایزه ادبی «واو» قرار گرفت؛ جایزهای ادبی که به رمانهای متفاوت اهدا میشود. پس از «آقای مازنی...» که بعدها به چاپ دوم هم رسید، او «آنها با شاعری که خیلی دوستش داشتند بد تا کردند» را در نشر چشمه منتشر کرد که بهنوعی ادامه روند تجربهگراییاش در رماننویسی بود. اینبار کمی از شوخوشنگی رمان قبلی کاسته بود و در عوض، هستی رمان بیش از پیش، در صدد عرضه جهانبینی خود بود. البته مجتبا هوشیار محبوب، بین دو رمان اولش، اثری پژوهشی هم درباره هوشنگ گلشیری منتشر کرد؛ تحلیلی انتقادی که «از رمان؛ جستارهایی پیرامون هوشنگ گلشیری» نام داشت و سال 1394 در انتشارات روزگار منتشر شد.
حالا هم یک مدتی است که سومین اثر داستانی او به بازار کتاب آمده است؛ «روزهای آبی، شب مکافات» که انتشارات آرادمان در 500 نسخه و با قیمت دههزارتومان آن را منتشر کرده است. یک داستانِ بلندِ عاشقانه 80 صفحهای درباره مردی که عاشق همسرش است، او را از دست میدهد، اما نمیتواند این «فقدان» را بپذیرد. بهدنبالش میرود. اول با دستگاهی که نامش را «زندهخاطرات» گذاشته، سارا را بارها به این جهان احضار میکند و بعد که سارا نمیآید، خودش سراغ او را میگیرد. البته با این توضیح که نویسنده درباره اثرش داده، گولش را نخورید! او لابهلای این داستان با ظاهر و پوستهای ساده، کلی فلسفه میبافد و مرگاندیشی میکند و زمین و زمان را به هم میدوزد و صرفا قرار نیست شما را روبهروی جهانی تخیلی قرار بدهد. اصلا بگذارید خیالتان را راحت کنیم؛ گذرتان لابد به بلوار کشاورز و خیابان کارگر شمالی افتاده است... اغلب ماجراهای این قصه در اینجاها میگذرد و تخیلِ خالقش همان حول و حوش چرخیده و از جهان واقع و بسترهای رئالیسم دست کم در جغرافیای اثر داستانی کاملا دور نشده است. بنابراین کلی فرصت دارید لابهلای این تخیلها، خودتان را آن حوالی پیدا و مرور کنید.
راستی رد پای اندکی از رمان بعدی هوشیار محبوب هم که نگارشش تمام شده و در دست انتشار است در «روزهای آبی، شب مکافات» دیده میشود؛ البته بسیار اندک. مثلا این آقا یا خانم درویش را ببینید این وسط: «کمی جلوتر از صورتم چیزی شبیه یک چاه میدیدم... درویش پایین پایم نشسته بود و با طناب کلفتی مچ پاهایم را به هم میبست... نمیتوانستم سرم را بلند کنم تا آن حوض و دختر سفیدپوش را که احتمالا سارا بود، ببینم... باران میکوبید روی سرم... تن له شدهام را کشید کنار چاه و انداختم پایین... همه چیز مثل رعد و برق بود... با دستهای باز و صورت سراسر پذیرا، افتادم وسط چهار راه کارگر...». رمان بعدی هوشیارمحبوب، اثری جنایی است که نوعی از عرفان با حضور عدهای از پیروانش را به تصویر کشیده است. این اثر بیشک پرتاب متفاوت و مهمی در کارنامه رماننویسی هوشیارمحبوب خواهد بود؛ داستاننویسی که حالا 31ساله است. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی محسوب میشود و از راهروزنامهنگاری روزگار میگذراند. برای مطبوعات، گزارش و یادداشت و نقد نوشته و البته مهمتر اینکه مدتی است ترجمههایش از شاعران کمترشناختهشده جهان در رسانهها منتشر میشود و قرار است در قالب کتابی هم به بازار بیاید. شعر شاعرانی نظیر استنلی کونیتز، هیرومی ایتو، لیندا گرگرسون، فیونا سمپسون، هلن دانمور، لاچلان ماکینون، ماکسین کومین، اشن وانگ و... برای اولینبار به قلم او برگردانده شده که در این کتاب خواهیم خواند. راستی از این ترجمهها و دیگر گزارشها و نقدهایش در ایرانآرت هم خواندهایم.