ناگفتههای آقای نویسنده در آستانه 80 سالگی / هزاران نقاشی دیده نشده دارم / استقبال از همایون شجریان یک نشانه است
جواد مجابی گفت: سالها دنبال این بودم که شعر بنویسم اما در عین حال میدانستم که از شعر چیزی عایدم نمیشود.
ایران آرت: جواد مجابی، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی و هنری گفتوگویی با فرشاد شیرازی در هفتهنامه شش و هفت انجام داده که در ادامه گزیدهای از صحبتهایش را در ایران آرت خواهید خواند.
** هفته پیش چهار جلد از کتاب هایم از سوی انتشارات ققنوس راهی بازار کتاب شد. سه عنوان از این کتاب ها رمان است. یکی از رمان ها آخرین اثرم است. این رمان «گفتن عین نگفتن» نام دارد. دو رمان دیگر «راه گمشده» و «در این هوا» به تازگی تجدید چاپ شده و یک مجموعه داستان کوتاه نیز از من با عنوان «روایت عور» به چاپ رسیده است. البته قرار بود کتاب پنجمی هم در هفته گذشته با عنوان «در تیمارخانه» منتشر شود، اما ظاهرا اجازه انتشار نیافت.
** ریچارد برتون، کوروساوا و بسیاری از شخصیت های دیگر را دیدم. اوژن یونسکو و پیتر بروک را در جشن هنر دیدم. حتما لازم نیست که با آنها دوست باشیم. کافی است که به سلوک و رفتار و منش آنها دقت کنیم و ببینیم، چقدر اهمیت دارد که مثلا یک هنرمند بزرگ چگونه حرکت می کند، واکنش نشان می دهد. این ها درس هایی است که از طریق کتاب و انزوا به آن نمی رسیم.
** قبلا وقتی به سفر می رفتم موزه ها بیشتر برایم مهم بودند. در خارج از ایران مراکز فرهنگی هم برایم مهم است. این که از مهم ترین تحولات ادبی جهان مطلع باشم، خوشم می آید. در ایران یکی از جاهایی که زیاد رفته ام شیراز بوده؛ آن هم به دلیل جشن هنر. تهران را به خاطر وقایع مهمی که در آن اتفاق افتاده دوست دارم و در عین حال هنوز هم این وقایع ادامه دارد. در فستیوال تهران روزی دو سه فیلم می دیدم و بسیاری از هنرمندان بزرگ دنیا را در تهران ملاقات می کردم؛ افرادی مانند پازولینی.
** این موضوع همچنان ادامه دارد و اخیرا هم که کنسرت همایون شجریان و سهراب پورناظری اجرا شد و 100 هزار نفر از این کنسرت دیدن کردند، به آنجا رفتم. هنگامی که موسیقی مورد بی اعتنایی عده ای قرار گرفته و 100 هزار جوان به آنجا می روند، نشانه مهمی است و سیاست گذاران باید متوجه باشند که این گرایش را ساده نگیرند. نمونه اینها فراوان است.
** بچه های تئاتر لطف دارند و این روزها مرا بیشتر به تئاتر می برند. تئاترهای درخشان را می بینم. فیلم های کارگردانانی مانند اصغر فرهادی و عباس کیارستمی را که بیشتر دوست می دارم هرگز از دست نمی دهم. آثار فیلمسازان جوان و مثلا اثر درخشانی مانند «ابد و یک روز» را هم می بینم. کمتر اثر هنری ای هست که ارزش دیدن داشته باشد و آن را نبینم.
** دنبال این بودم که شعر بنویسم اما در عین حال می دانستم که از شعر چیزی عایدم نمی شود. چون لذت می بردم 50 سال این کار را انجام دادم. در نقاشی هزاران طرح کشیده ام که حتی یک بار هم به نمایش گذاشته نشده. این در حالی است که هر نقاشی دوست دارد کارش دیده شود. برای من لذت بردن از کار مهم ترین پاداشی بود که نصیبم می شد.
** نوشتن برایم هم زیباست و هم طبیعی. این روزها بیشتر شعر و تمثیل های طنزآمیز را دنبال می کنم. هر روز، سه تا چهار شعر می گویم که انعکاس فضای عصر حاضر است. یادداشت هایی برای آیندگان می نویسم تا بدانند ما چگونه زندگی کرده ایم و سرنوشت ملی ما چگونه بوده و در خاورمیانه و آسیا چه می گذشته. نه این که نماینده جریان خاصی باشم بلکه به عنوان صدایی از میان صداهایی دیگر جامعه ام سعی کرده ام همه آنچه را که می بینم، بنویسم و ثبت کنم.