صحبتهای جالب شاعر و فیلسوف ایرانی / بین شعر سعدی و فروغ یک شباهت وجود دارد / شاملو از اندیشههای نیما عدول کرد
ضیاء موحد گفت: وقتی به سعدی در ادبیات کلاسیک و فروغ در جهان معاصر نگاه میکنیم، میبینیم سادگی در شعر هر دو وجود دارد اما دارای لایههای متعددی است.
ایران آرت: ضیاء موحد (1321- اصفهان) را با «جمع اضداد» یا «ضدین» تعریف یا توصیف می کنند، توصیفی که او به خوبی توانسته اضلاع این ضدین را کنار هم بچیند تا ما او را در هیات شاعر، منطق دان و فلسفه دان (و مترجم و پژوهشگر) ببینیم. این اضلاع مساوی یا این خطوط موازی، خودش را در زندگی موحد به خوبی نشان می دهد؛ او در اصفهان تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را به پایان برد. سپس به تهران آمد و در دانشکده علوم دانشگاه تهران در رشته فیزیک ادامه تحصیل داد و بعد از آن انگلستان رفت و در رشته فلسفه، دکترای خود را گرفت.
موحد برای آثارش در زمینه منطق و فلسفه بارها مورد تقدیر قرار گرفته است. جایزه کتاب سال ایران در سال های 69، 72 و 82 برای کتاب های «درآمدی به منطق جدید» و «منطق موجهات» و ترجمه کتاب «نظریه ادبیات» از رنه ولک. به این سه، جایزه تقدیری کتاب سال ایران برای مجموعه شعر «مشتی نور سرد» در سال 1381 را هم باید افزود.
آنچه در ادامه میخوانید گزیدهای از صحبتهای دکتر ضیاء موحد در گفتگوی با محمد صادق رئیسی و سمیه مهرگان در سالنامه روزنامه آرمان است.
** روزی به یکی از فیلسوفان انگلیسی گفتم به من میگویند تو هم فلسفه و فیزیک خوانده و هم شعر میسرایی، خنده اش گرفت و اسامی چندین نفر را آورد که هم فلسفه خوانده اند و هم شعر می گویند. در بین فلاسفه، موسیقدان و رهبر ارکستر نیز داریم.
** من پیش از آن که فلسفه بخوانم در خانواده ای روحانی رشد کرده و با شعر و ادب آشنا شدم. پدرم که اهل فلسفه بود، در باب بعضی مطالب در سطح فهمم با من صحبت می کرد. بعدها به دلیل نبود دبیر خوب در رشته ادبی، رشته ریاضی را برای تحصیلاتم انتخاب کردم.
** برجسته ترین نمونه سادگی در شعر معاصر فروغ فرخزاد است. وقتی به سعدی در ادبیات کلاسیک و فروغ در جهان معاصر نگاه می کنیم می بینیم آن سادگی وجود دارد، اما دارای لایه های متعددی است. نکته اینجاست که بعد از نیما، شاگردانش مثلا اخوان در وزن و فرم دنباله رو وی بوده اند اما شاملو دیدگاه دیگری داشت و خیلی زود از اندیشه های سبکی نیما عدول کرد و به راه دیگری رفت.
** هر بار راجع به شاملو حرف زده ام، در باب «باغ آیینه» و «هوای تازه» صحبت کرده ام چون این دو اثر است که مملو از امکانات تازه و عبور از نیما است. به استثنای چند شعر که زبان نیما را دارد، می توانم در آثار تمام شاعران زمان نیما و پس از او تاثیرپذیری از زبان نیما را به شما نشان بدهم؛ یعنی ساختار جمله و نحوه کاربرد صفت و موصوف. اما در آثار شاملو این خیلی کم است. البته شاملو می گوید که ما اشعارمان را به نیما می دادیم و او این دخل و تصرفات را می کرد و به شکل زبان خودش در می آورد. این حرفی شفاهی است و من به گفته یک نفر نمی توانم استناد کنم.
** جریاناتی که پا می گیرند معمولا یک محور دارند. در ادبیات فرنگی هم همین طور است. مثلا در یک جریان منوچهر آتشی محور است. در دیگری یداله رویایی و در سومی احمدرضا احمدی. بیانیه هایی داده و کارهایی هم می کنند ولی عملا چیزی از اینها در نمی آید چون شعر یک کار انفرادی است. در واقع وقتی که نفر اصلی از دور خارج شد دیگران هم خارج می شوند یا او ادامه می دهد اما دیگران نمی توانند ادامه دهند. در اروپا هم همین اتفاق می افتد.
** یکی از عاشقان جلسه گذاشتن و جمع کردن افراد دور یکدیگر حمید مصدق بود. او هر جا که می رفت انجمن هایی راه می انداخت. به یکی از همین ها رویایی و کسرایی و جلیل دوستخواه می آمدند.
** من همین الان هم از شعرخوانی در جمع اکراه دارم. همیشه شعر را یک چیز خصوصی می دانسته ام. «بر آب های مُرده مروارید» را هم وقتی اینجا نبودم دوستان منتشر کردند. در مقدمه اش هم نوشته شده؛ یعنی آنها که به شعرم اعتقاد داشتند گفتند حالا که می روی بگذار شعرهایت پیش ما باشد چون ممکن است اتفاقی برایت بیفتد. با این منطق مجابم کردند. برگزیدهای از اشعارم را به ایشان دادند.
** وقتی که خارج بودم، هم زمان با خبر خودکشی پرویز مهاجر که بسیار بر من تاثیر گذاشت، کتاب «بر آب های مرده مروارید» به دستم رسید که طرح جلدش را نیز مرتضی ممیز کشیده بود. آشنایی من با شعر فرنگ از طریق پرویز مهاجر بود. او زبان شناس برجسته ای بود و با هم «نظریه ادبیات» را از رنه ولک ترجمه کردیم.
** آن شعر نابی که من در نظر دارم خیلی کم گفته می شود.
** من فرصتش را ندارم ولی آنهایی که فضای مجازی را مطالعه می کنند از غوغای برخی شاعران خبر می دهند. کسانی که امکان چاپ آثارشان را هم ندارند، چیزهایی در سایت ها می گذارند و تعداد زیادی لایک می گیرند. البته من حدس می زدم که با ورود کامپیوتر به زندگی، شعرها مینی مالیستی شوند. طبعا شعر بلند جایی ندارد. شعرهای کوتاه کوتاه.
** بعضی ها فاتحه ادبیات داستانی را هم خوانده اند.در مورد شعر هم همان طور که آغازی بر شعر نداریم، پایانی هم بر آن نخواهیم داشت.