نوشته جدید فیلسوف محبوب ایرانیها برای گاردین
برای ادبیات متأسفم که اخیرا اخبار خیلی جذاب شدهاند. دردآور است که پس از صرف وقت زیاد و کلی بالا و پایین کردن سایت «گاردین» برای خواندن مطالبی درباره ترس از «ترامپ» و کارهای بدی که انجام میدهد، هیچ چیز دستگیر آدم نمیشود
ایرانآرت: «برای ادبیات متأسفم که اخیرا اخبار خیلی جذاب شدهاند. دردآور است که پس از صرف وقت زیاد و کلی بالا و پایین کردن سایت «گاردین» برای خواندن مطالبی درباره ترس از «ترامپ» و کارهای بدی که انجام میدهد، هیچ چیز دستگیر آدم نمیشود.»
به گزارش ایسنا، «آلن دو باتن» فیلسوف و نویسنده که کتابهای «جستارهایی در باب عشق» و «تسلیبخشیهای فلسفه» او طرفداران زیادی دارد، یادداشتی را درباره آشفتگی ذهنی خود و دلیل نویسنده شدنش برای «گاردین» نوشته که در ادامه میخوانید:
شاید خیلی از ماها در ذهنمان احساس راحتی نکنیم. من نیاز خیلی شدیدی دارم که تا حد غیرمعمولی درون افکارم فروبروم. باید آن تجربه را پردازش کنم، وگرنه عصبی میشوم و انگار باری را حمل میکنم. تجربیات خام خیلی زیاد، متراکم، پراکنده، گیجکننده یا گنگ هستند و من باید آنها را دانلود کنم. من اینطور این کار را انجام میدهم.
نویسنده شدن برایم یک انتخاب نبود؛ (کارهای ارزشمند زیاد دیگری برای انجام دادن وجود داشت)، بلکه بهترین و پرثمرترین راه برای کمی مریض بودن، بود. من هیچوقت از کار دست نمیکشم اما در عین حال، به اندازه کافی و به سرعت هم کار نمیکنم. «انزجار از خود» دومین خوی طبیعی در اکثر نویسندههاست، طفره رفتن مرز ندارد.
برای ادبیات متأسفم که اخیرا اخبار خیلی جذاب شدهاند. دردآور است که پس از صرف وقت زیاد و کلی بالا و پایین کردن سایت «گاردین» برای خواندن مطالبی درباره ترس از «ترامپ» و کارهای بدی که انجام میدهد، هیچ چیز دستگیر آدم نمیشود.
من به طور طبیعی خوب نمیخوابم. متوجه شدهام که کمتر از مردم دیگر میخوابم. با این حال هنوز هم بیدار بودن ساعت سه نیمهشب، خیلی عجیب است و حس تنهایی دارد. در شب چیزهایی میبینی که در نور روز تحملشان سختتر است. در روز فراموش کردن اینکه افکار استراتژیک چطور به نتیجه میرسند، خیلی آسانتر است. با چنین طرز فکری بهتر است تختخوابهایمان را اداره بدانیم، تا ادارههایمان را. بیخوابی، انتقام افکار مهمی است که آدم در ساعتهای روز وقت نکرده به آنها رسیدگی کند.
گاهی اوقات به اداره میروم. چند سال پیش موسسه «مدرسه زندگی» را راهاندازی کردم و برخی از بهترین نوشتههایم را در کنار افراد دیگر به نگارش درآوردم. یکی از دلپذیرترین جنبههای کار اداری این است که تو مجبور نیستی کاملا خودت باشی. یعنی از افراد آنجا خواسته میشود که «حرفهای» برخورد کنند که به معنی این است که از شما خواسته نمیشود تمام شخصیت خود را رو کنید.
با وجود اینکه شاید احساسات مختلفی در درونم من را وسوسه کنند، تقریبا از بیرون نرمال برخورد میکنم و روی کیبورد ضربه میزنم. با آرامش و خودداری خودم را کنترل میکنم. این آنطور که به نظر میرسد، به معنای محدودیت نیست. اینکه مجبور شوی بخشی از آنچه را هستی سرکوب کنی، میتواند بزرگترین نوع آزادی باشد.
من ساعتها آرام مینشینم. ساندویچی روی میزم دارم. نمیتوانم غرق اندود شوم، فریاد بزنم یا شاعرانه برخورد کنم؛ دیگران دارند نگاهم میکند. در اداره خوشبختانه شانس ویرایش کردن خودم را دارم. به همین دلیل است که به آنجا میروم.
نوشتههایم کاملا از آنچه من در درونم احساس میکنم، متفاوت به نظر میرسد. نکته همین است. شاید توانایی فاصله انداختن بین آن که هستی و آنچه کار توست، در مورد هنر صدق نکند، این چیزی است که همه کارها در اختیار تو قرار میدهند. مدارک حقوقی که به ادارات فرستاده میشوند، هیچ حس آشفتگی، بحران احساسی و عادتهای نادرست وکلایی را که آنها را سرهم کردهاند، دربرندارند. دانپزشک در روپوش سفیدش، دیگر آن فرد فریبکاری نیست که در آخر هفته مشاهده میشد. کار به ما این فرصت را میدهد تا طبیعت و خویهای بهترمان را بروز دهیم.
خیلی خوب است که چیزها را با کار مرتب کنیم. جهانِ وسیعتر، همیشه درهم و برهم است. اما در محیط کار، تو گاهی تجربیات کاملا متفاوتی کسب میکنی: تو میتوانی سوار یک مسأله شوی و سرانجام حلش کنی، میتوانی تا حد کمی به یک آشفتگی نظم دهی.
داشتم درباره راهبان بودایی ژاپن در قرون وسطی کتاب میخواندم. به نظر میرسد آنها به طور ذاتی این نوع فایده کار کردن را درک کرده بودند. آنها توصیه میکنند اعضای صومعه برای به دست آوردن آرامش ذهنی، به طور منظم ریگهای باغ زیبایی اطراف کیوتو را شنکشی کنند.
راهبها میتوانند در میان حصارهای یک محوطه بزرگ، انسجام و منطق را وارد چرخه ثمردهی گیاهان کنند. کار آسانی نبوده. راهبها دوست داشتند طرحهای بلندپروازانه چرخشی و مدور بزنند. خطها معمولا روی یک سطح کوچک هستند و آنها باید تلاش میکردند شنکشیها را در یک زاویه به خصوص انجام بدهند.
این گاهی دیوانهکننده بوده، مخصوصا موقع پاییز که برگها همه جا پراکنده میشد. اما سرانجام، همه چیز سرجای خود قرار میگرفت. با صرف وقت و کمی دقت در اصلاح اشتباهات، یک راهب چیرهدست میتوانست همه چیز را به خوبی انجام دهد. مشکلات واقعی بودند، اما محدود و قابل حل.
وقتی نوشتن یک کتاب هم تمام میشود چنین حسی به وجود میآید. یک مسیر شن و سنگریزه است که باید شنکشی شود، یک فضای محدود که میتوانی در حد ایدهآلی مرتبش کنی و از طریق آن، نیاز قوی درونی برای نظم و کنترل را برآورده کنی. نیازی که اغلب به خاطر آن وبسایتهای خبری که با قدرت و تأثیرگذاری بالا جلو انجام هر کاری را میگیرند، عقب افتاده است.
«آلن دو باتن» نویسنده کتابهای فلسفی است که در سال ۱۹۶۹ در سوئیس به دنیا آمد. او در کارهایش بیشتر به مسائل روزمره میپردازد و به همین علت میان خوانندگان علاقهمند به کتابهای فلسفی سبک محبوبیت دارد. «جستارهایی در باب عشق» از کارهای پرفروش اوست که در سال ۱۹۹۳ منتشر شد و دو میلیون جلد فروش داشت.
«دو باتن» دوره دکتری فلسفه را در دانشگاه «هاروارد» آغاز کرد، ولی برای نوشتن آثار فلسفی به زبان ساده، آن را نیمهکاره رها کرد. او در سال ۱۹۹۷ کتاب «چگونه پروست میتواند زندگی شما را دگرگرن کند» را منتشر کرد. پس از آن «وضعیت بیقراری» در سال ۲۰۰۴ و «معماری شادمانی» دو سال پس از آن روانه بازار شد.
این نویسنده، فیلسوف و مجری تلویزیون که در کارهایش روی مفاهیم زندگی روزمره تمرکز دارد، در سال ۲۰۰۸ یکی از اعضای موسس «مدرسه زندگی» بود؛ موسسهای ابداعی که در آن روی هوش احساسی افراد کار میشود. کتاب «فرآیند عشق» جدیدترین اثر «آلن دوباتن» است که در سال ۲۰۱۶ از سوی انتشارات «پنگوئن» روانه کتابفروشیها شد.