گزارشی از کتابخانه و آرشیو کمنظیر نشریات کاظم رضا
گنج سری آقای رضا بالاتر از میدان آرژانتین
کاظم رضا علاوه بر کتاب، گردآورندهی هزاران نسخه روزنامه، ماهنامه و جنگ گهگاهی هم هست
ایرانآرت: از گوشه و کنار زمزمههایی شنیده میشد که قرار است مجموعهای شامل آرشیو کتابها، مجلات و نقاشیها گردآوریشده توسط کاظم رضا، نویسندهی آوانگارد و ناشر جنگ لوح، که آبان 1395 درگذشت، به مزایده گذاشته شود.
چندی پیش امید ایرانمهر در این باره گزارشی در ماهنامه اندیشه پویا نوشت.
او در مقدمه گفت وگو با پری رخ رضا نوشت: خبری که وقتی دربارهاش از خانم پریرخ رضا، پرسیدیم تائید شد: و توضیحات تکمیلی او درباره این آرشیو نشان میداد که ما فقط با کاظم رضا، نویسندهی خلوتگزینی که تا پیش از مرگ کمتر شناختهشده ماند، روبهرو نیستیم. مدتی پس از درگذشت کاظم رضا وجهی تازه از شخصیت او در آستانهی رونمایی است؛ رضا بهمثابهی یک آرشیوی است. وقتی خانم رضا فهرست مجلات و کتابهای آرشیوی مجموعه کاظم رضا را که توسط خود او با دقتی مثالزدنی بهصورت یک کتاب تنظیمشده بود نشانمان داد، با تصویری حیرتانگیز از وجه ناگفته زندگی این نویسنده آوانگارد مواجه شدیم. این فهرست تودرتو از یک آرشیو غریب، فهرست کتابخانه کاظم رضا، نشان میداد که او در طول هفتادسال عمر خود، که سرشار از عشق به ادبیات داستانی بود، مجموعهای گردآورده که میتواند تاریخچهی صدسال قصهنویسی را نمایندگی کند. فهرستی دستنویس با جزئیات کامل از تکتک آثاری که در کتابخانهاش نگهداری میکرد. در این فهرست از متون داستانی دوره قاجار، تا برخی از قدیمیترین نسخههای هزار و یکشب، و از روزنامه سفرهای مقامات لشکری و کشوری به شهرها و کشورهای گوناگون، تا مجموعه آثار بیش از دویست نویسنده. نویسنده و شاعر که بخش عمدهای از آنها بهعنوان"داستاننویس" شناخته میشوند. به چشم میخورد. علاوه بر اینها کاظم رضا گردآورندهی هزاران نسخه روزنامه، ماهنامه و جنگ گه گاهی هم هست در این مجموعه از نشریاتی مشهور و بعضاً پرتیراژ مثل اطلاعات ماهنامه، خوشه، سخن، آیندگان، سپید و سیاه، تهران مصور، رستاخیز، خواندنیها، بررسیهای تاریخ، بنیاد، فردوسیو... موجود است تا جنگهایی کم شمار یا کم شناختهشده. کاظم رضا حتی از کنار نشریات دانشجویی نیز بهسادگی نگذشته است. چنانکه نهتنها تعداد زیادی از این نشریات را در آرشیوش نگهداشته، بلکه اطلاعات آنها را نیز بهدقت در فهرست موجودی کتابخانهاش ثبت کرده است. آرشیوی چنین پروپیمان از کتاب و مجله، که با فهرستی دقیق و کامل همراه باشد، شاید در هیچ کتابخانهی شخصیای پیدا نشود. اما کاظم رضا چطور توانسته چنین مجموعهای را گردآوری کند؟ مجموعهداریاش از چه آداب و قواعدی پیروی میکرد؟ آیا مجموعهی او تنها مختص کتاب و مجله است یا او در مورد چیزهای دیگری جز اینها نیز روحیهی آرشیوداری داشته؟ اینها سوا لاتی بود که ما را به خانهی آقای نویسنده کشاند تا پاسخ درخور برایشان بیابیم.
از مجلات مجلد و ردیف شده بالای طاقچه تا نقاشی قهوهخانهای چندمتری آویخته از دیوار، از صندلیها و چیدمان عتیقه نشیمن تا قاب عکسهای روی میز، هر طرف خانه که چشم بچرخانی، بیواسطه با بخشی از تاریخ هنر و ادبیات مواجه میشوی. اینجا خانهی کاظم رضاست. در یک بعدازظهر سرد دیماه در خانهی گرم کاظم رضا [جایی بالاتر از میدان آرژانتین تهران]، رود روی پریرخ رضا نشستم تا دربارهی مجموعهی شخصی کاظم رضا و این وجه نادیده از زندگی آقای نویسنده بیشتر بدانم. از خانم رضا پرسیدم:
ماهیت مجموعهی آقای رضا چیست؟ آیا ما فقط با کتابخانهای پر از کتاب مواجهیم یا این آرشیو به صورتی هدفمند جمعآوریشده است؟
از اولین روزهایی که ازدواج کردیم متوجه شدم کاظم رضا یک خریدار حرفهای کتاب و مجله است. اغلب هم مجلههای روشنفکرانهای میخریده راجع به قصه نویسان مطالبی داشت یا در آنها داستان چاپ میشد؛ مجلاتی مثل دنیای سخن، گردون و آدینه. جز اینها چندتایی مجلهی دیگر مثل طنز و کاریکاتور و فیلم هم بودند که در فهرست خریدش جا داشتند. علاوه بر اینها هر فرصتی پیدا میکرد به کتابفروشهای جلوی دانشگاه سری میزد. کتابفروشیهایی که آن زمان برخی شبیه دکه بودند، بعضیها کلیفروشی میکردند و عدهای همدست فروش بودند. چندنفری هم بودند که وقتی مجلات و کتابهایشان کسری داشت به آنها مراجعه میکرد؛ نمونهاش آقای تقوی و آقای فشاهی. کاظم خیلی وقتها وانتی از آقای فشاهی خرید میکرد. وقتی فشاهی کتابخانهای را میخرید، تماس میگرفت که آقای رضا بیایید اگر چیزی میخواهید بردارید. به افرادی که کتابخانههای قدیمی را بهصورت یکجا خریدوفروش میکردند میسپرد که مجلههایش را جدا کنند و به کاظم اطلاع دهند. کسریهایش را در یک سری کاغذهای باریک نوشته بود ، لای دفترش میگذاشت تا وقتی رفت، آن شمارهها را برد اردو دورههایش را تکمیل کند. قاتى اینها اگر کتابهای داستانیای را هم نداشت و به پستش میخورد میخرید. کتاب خریدن برای کاظم یک کار روزمره بود؛ مثل کسی که روزمرگیاش را در دفتر یا محل کار میگذراند، کاظم هم بیشتر وقتش را به خریدن و خواندن کتاب میگذراند.
گفتید کتاب خریدن نوعی روزمرگی برای کاظم رضا بود. آیا مطابق فهرستی از پیش تنظیمشده خرید میکرد یا بیهدف در کتابفروشیها و بساط دستفروشانمی جورید ا کتابی باب طبعش پیدا کند؟
هم میرفت تا چیز را شکار کند هم اینکه کتابهای جدید را باقیمت پایین بخرد. حاضر نبود برای کتابهای جدید پول کلانی بپردازد و سعی میکرد به نحوی کتابهای جدید را هم گیر بیاورد و مناسب بخرد. اما برای کتابهای قدیمی هزینه میکرد. به اینکه چطور کتابی را باقیمت پایین گیر بیاورد وارد بود.
هدف کاظم رضا از خرید "روزانهی" کتاب چه بود؟اینکه کسی روزنامهها را هرروز بخرد و مطالعه کند شاید عجیب نباشد، اما اینکه کسی هرروز برای خرید کتاب سر از انقلاب درآورد، غریب است. چرا خرید و جمعآوری کتاب و مجله به عادتی روزمره برای کاظم رضا تبدیل شد؟ آیا مسئله صرفاً آرشیو کردن و علاقه به مجموعهداری بود یا او بر اساس دورههای مطالعاتی دست به خرید میزد؟
میخواست هر کتابی را داشته باشد اما نه به آن معنی که فقط کتاب را بخرد که داشته باشد یا کتابی را نخوانده بگذارد. هر کتابی را که میخرید میخواند. کتاب میخرید که جمع کند و درعینحال بخواند، و درعینحال بهعنوان مرجع هم استفاده کند. هیچوقت دنبال کتابهای لوکس یا کتابهای تصویری نبود. آدمی نبود که برای کارهای آرایهای هزینه کند. آرشیوش کاربردی بود. برخلاف بعضیها که مشغول نوعی تجارت هنری هستند، دنبال این نبود که مجموعهای داشته باشد که در آینده گران شود و باقیمت بالاتر بفروشد. مثلاً هیچوقت دنبال کتابهای خطی نرفت. چون فکر این را نمیکرد که آزشان پول دربیاورد.
بیشتر چه کتابهای در سبد خرید ایشان بود؟
کاظم بیشتر دنبال کتابهایی درزمینهٔ داستان، ادبیات و ترجمه بود. حتی کتاب شعر هم خیلی کم میخرید. علاقه اصلیاش داستان بود. اگر سفرنامه یا ترجمه خوبی هم توجه اش را جلب میکرد میخرید. به ترجمه خیلی اهمیت میداد و سعی میکرد کتابهای را انتخاب کند که مترجمهای خوبی داشته باشند. در ترجمه، بیش از هرکسی شیفته ابوالحسن نجفی بود. از میان نویسندگان همقلم گلستان را بهعنوان یک نویسنده خاص و صاحب سبک دوست داشت. کارهای مستتان را دوست داشت و همیشه میگفت پاورقی نویسان مثل مستتان کششی در کارشان دارند که نویسندگان جدیتر کم دارند. کارهای پاورقینویسانی مثل مستتان را درعینحال اینکه تمسخر میکرد دوست داشت. کارهای جعفر شهری را هم بسیار دوست داشت. بیشتر خواندههای کاظم از دوران کودکی و نوجوانیاش بود؛ میگفت دورهای بود که روزی هزار صفحه کتاب میخواندم. آنقدر در خواندن، تبحر و سرعت داشت که انگار کتاب را میبلعید. از هشتسالگی کتاب میخرید.در کنار اینها، جزوههای پاورقی نویسان را هم میخرید و جمع میکرد.
هدف او از جمعکردن کتاب و تکمیل کردن آرشیوش به صورتی وسواس گونه چه بود؟
دوست داشت یک مجموعه شبیه دایره الم عارف داشته باشد و برای کارهای نوشتاریاش به آن رجوع کند. میدانید که کاظم در قصههایش فقط از متن و شیوه نوشتاری خودش استفاده نمیکرد؛ دوست داشت به همه سبکهای داستاننویسی ورود کند. قصههایش یک قصه خطی سرراست نیست بلکه داستانهای تاریخی، چکیدهای از سبکهای مختلف داستاننویسی و نمونههای از نثر نویسندههای دیگر را نیز در کارش گنجانده است. اما در سنین بالا برخوردش با کتاب بیشتر حالت رجوع داشت. خواندنیها را خوانده بود و حالا باید برای کارش قطعاتی را برمیداشت.
آقای رضا در یادداشتی که چند سال پیش برای اندیشه پویا نوشته بودند، روایت کرده بودند که "پدرم به داستان رغبتی نداشت. به خلاف او، من داستان گرد میآورم. همراه عادلی از کتابخانه فتاحی و با رفتنی تا خانهای دربازار (نزدیک به کتابخانه ملک) که انبار پیرمردی قوزی بود میرفتیم و من آنچهها هرگز ندیده بودم ( از ناشران پیش از سالهای سی) برای خودم سوا میکردم. اینها کتابهای بود که حتی درراه برگشت به خانه هم، در خیابان و بازار، نمیشد از خواندنشان گذشت." میخواهم که شرحی از برنامه روزانه ایشان برای خرید کتاب بدهید.
بله، برای خرید به حوالی دانشگاه میرفت و وقتی به خانه میآمد، از در که وارد میشد، اگر کتابهای خوبی گیرش آمده بود لبخند و شادمانی را در چشمانش میخواندیم. بااینکه سالها از مشکل قلبی رنج میبرد، اما مراعات نمیکرد و گاهی یک خروار کتاب زیر بغل میزد و نفسزنان به خانه میآورد. اغلب دیر میرسید و باید غذایش را میدادند. میگفتم کاظم، غذا! میگفت الآن میآیم و تا رسیدن "الآن" ، از چند دقیقه تا چند ساعت طول میکشید.
چرا چند ساعت؟
میرفت در اتاق مینشست و بستههای کتابهای را که خریده بود باز میکرد و فهرست بندی را شروع میکرد. خریدهایش را مزه میکرد و مفتون آنها بود. میرفت توی اتاق، دستمال برمیداشت و کتابهای قدیمی را تمیز میکرد. اگر کتابی جلدش پاره بود، با دقت مقوایی را اندازه میکرد، میبرید و جلد را ترمیم میکرد. برای چسباندن عطفها و ترمیم کتابها، همیشه چسبی کنار میزتحریرش بود. آنها را که جلد نداشتند جدا میکرد برای صحافی، آنکه جلدهایشان کثیف بود؛ گالینگورها را به من میداد که بشویم. جلدهای پاره را میچسباند و زیر مجسمههای سنگین میگذاشت که محکم شود و تا فردا آماده خواندن باشد. بعد مینشست دانه به دانه کتابها را صفحه شمار میکرد. امکان نداشت کتابی را بخرد و صفحه شمار نکند، مبادا کسری داشته باشد یا صفحاتش پس پیش باشد. کتابهای را که کاغذهایشان کرمرنگ و کاهی بود یا جنسشان مرغوب نبود و ممکن بود پودر شوند، در یک مشمع میپیچید ولای کتابهای دیگر میگذاشت، مبادا موقع که میخواهد آن کتابها را بردارد، لبههایشان پودر شود. یک عادت دیگری هم که داشت این بود که کتابهای را که با جلد مقوایی و شومیز چاپ میشد، هر دو نسخهاش را میخرید. یکی دیگر از حساسیتهای کاظم، صحافی درست کتابها بود. بیدقتی در صحافی آزارش میداد. موقع صحافی خیلی برایش مهم بود که لبه کاغذ را زیاد برش ندهند، مبادا کلمهای از دست برود. به فاصله نوشتهها از حاشیه کتاب اهمیت زیادی میداد و آنقدر صحاف عوض کرده بود که حد نداشت. درنهایت مدتی صحافی کتابهایش را به آقای متین سپرد؛ صحافی که کتابهای نشر ایرج افشار را باقیمتهای بالا صحافی میکرد. برای کاظم خیلی مهم بود که کتابهایش به بهترین شکل صحافی شوند.
مجلاتشان را خودشان صحافی کردهاند یا بعدها بهصورت آماده و صحافی شده خریدهاند؟
نه! تقریباً مجلهها بهصورت جداجدا بوده و کاظم شماره به شماره جمعآوری کرده و بعدها صحافیشان کرده است. معدودی از نشریهها هستند مثل فرهنگ ایرانزمین که کاظم بهصورت صحافی شده و یکجا خرید.
کاظم رضا در همان نوشتهای که به آن اشاره کردم میگوید حساسیتی که پدرش روی کتابهایش داشت، برای او تبدیل به حسرتی در کودکی شد:"پدرم کتابها بسته به جانش بود. تنها در فاصله تقسیم و سدبندی ورق میخورد یا سطرهای از آن، با شتاب، از پیش چشم میگذشت، من، فقط از هر سطر، حسرت میخواندم." آیا خود آقای رضا هم نسبت به مجموعهاش چنین حساسیتی داشت؟
بله! در خانه هیچکس حق نداشت به کتابهایش دست بزند، مگر بعضی دوستانش که میآمدند و در معذوریت با آنها قرار میگرفت ، اگر هم کتابی را به دوستی امانت میداد دوباره میرفت دنبال آن کتاب میگشت و میخرید. بر اساس تجربه معتقد بود کتابی که از کتابخانه خارج بود دیگر برنمیگردد و گاهی هم همینطور بود.
آقای رضا ماهانه چقدر برای کتاب و مجله هزینه میکرد؟
هر چه باید هزینه خانواده میشد هزینه کتاب میکرد. عمده پولش میرفت پای کتاب. کاظم رضا نویسندهای بود که هرچند از شانزدهسالگی نوشته بود اما هیچ منبع درآمدی از طریق نوشتن نداشت.
منبع درآمد کاظم رضا چه بود؟
پدر کاظم از ملاکان بزرگ گیلان بود و املاک فراوانی از قبیل خانه، زمین و حتی سینما در آن مناطق داشتند. کاظم از محل اجاره این املاک، مقرری ماهانهای داشت که با آن زندگی میگذراند و بیشتر این پول را صرف چاپ کتاب، مجله و خرید کاغذ میکرد. اوایل انقلاب خاطرم هست تا پولی دستش میآمد کاغذ میخرید و در خانه پدرش انباشته میکرد.
چرا؟
چون حوالی سال 1358 مدتی کاغذ کمیاب شد و خیلی سختگیر میآمد. یک مدت جیرهبندی بود و با امتیاز نشر مقدار مشخصی میتوانستی بگیری و باقی را مجبور بودی از بازار آزاد بخری. خیلی پیش میآمد که یک نوع کاغذ نوبتم و دیگر پیدا نشود. کاظم که دوست داشت لوح را نوع خاصی از کاغذ یعنی کاغذ وب دربیاورد، هر پولی دستش میآمد کاغذ میخرید. درنتیجه، خانه پدریاش به یک انبار کاغذ تبدیلشده بود؛ کاغذهای که بعدها در زمان تأسیس نشر نقره، توسط آقای اصلانی با وانت از خانه پدر کاظم رفت و با تعطیلی نشر، هیچوقت برنگشت.
***
از مهمترین ویژگیهای مجموعه کاظم رضا فهرست دقیقی است که او خود از مجموعهاش تهیهکرده است. فهرستی با جزئیات کامل از تکتک آثاری که در کتابخانهاش نگهداری میکرد. در این فهرست نام کتابها، در صفحاتی جداگانه و به تفکیک نام نویسندگان درجشده، نام مجلات هم به انضمام توصیف شکل ظاهری، نام گردانندگان و ناشر آمده است. در این مجموعه از نشریات مشهور و بعضاً پرتیراژ مثل اطلاعات ماهانه، آیندگان، رستاخیز، خوشه، سخن، بنیاد،فردوسی، خواندنیها ، بررسیهای تاریخی و ... موجود است تا جنگهای کم شمار یا کمتر شناختهشده مثل ارک،دامون،جگن،جزوه شعر، پارت، جوان،جوانه،سهند،پویاو... جالب آنکه در مجموعه آقای رضا، برخی نشریات دانشجوی هم آرشیوشدهاند؛ مثل باران متعلق به دانشجویان مدرسه عالی مدیریت گیلان، جنگل نشریه دانشجویان مدرسه عالیه علوم اقتصادی بابلسر، ماهنامه چشمه ارگان دانشجویان دمکرات دانشگاه علم و صنعت ایران، و دفتر روستا که ماهنامه دانشجویان دانشسرای عالی سپاه دانش بوده است. از پریرخ رضا پرسیدم:
آقای رضا از کی به این فکر افتادند که کتابها و مجلات مجموعه را فهرست کنند؟
فکر میکنم ارده پنجاه بود که شروع کرد به نوشتن؛ اول بهصورت دفترهای کوچک چهل برگ و صدبرگ در قطع رقعی بود ، جدولی میکشید و ابعاد کتاب یا نشریه ، تعداد صفحات، نام نویسنده، نام انتشارات و سال انتشار را یادداشت میکرد. بهمرور که میخرید بهمرور هم مینوشت. همینطور که فهرست بندی کرده، به تعداد این دفترها اضافهشده و بعد اینها را بهصورت دو کتابچه درآورده و صحافی کرده است. مابین اینها هم صفحاتی را خالی گذاشته تا اگر چیزی ذیل این مجموعهها کسری داشت و بعداً به دست آورد، اضافه و تکمیل کند.
مجموعه آقای رضا چند جلد کتاب و مجله میشود؟
حدود چهل هزار جلد کتاب و بالغبر هشت هزار نسخه مجله و دورههای مجلاتی که به مدت هشتتا ده سال منتشرشدهاند.
نگهداری این حجم از کتاب و مجله مشکلات زیادی دارد. حتماً دردسر زیادی برای نگهداری آنها در خانه داشتید.
اویل که زندگیمان را شروع کردیم در خانه پدر کاظم بودیم بعد که بچهها کمی بزرگتر شدند به خانهای در خیابان سهروردی رفتیم که وسعت زیادی داشت و میتوانم بگویم که در آنجا یکی از دکورهای خانه ما کتابخانه بود. دورتادور راهرو ها، قالبهایی از توی دیوار درآوردند و قفسههای چوبی نصب کردیم که کتابها در دسترس باشند. چون کاظم بهصورت روزانه از کتابها استفاده میکرد. چند سالی که گذشت، به دلایل مختلف به این خانه که کوچکتر است نقلمکان کردیم و کاظم مجبور شد بخش عظیمی از کتابهایش را در دو انبار حبس کند. الآن این کتابها اغلب یا در کارتن هستند یا در قفسههایی چیده شدهاند که دسترسی روزانه به آنها بسیار دشوار است ، چون جلوی قفسهها تا سقف انباشته از کتاب است.
آقای رضا در خانه جدید چطور به دایره المعارفشان دسترسی پیدا میکرد؟
وقتی به اینجا آمدیم از همان اول تعدادی کتاب را که مرتب استفاده میکرد کنار خودش نگه داشت . بخشی در اتاقش بود، مقدار زیادی زیر تخت و کنار تخت و باقی هم تا سقف رویهم چیده شده بود. گاهی هم کتابها را از انبار بیرون میکشید و بهسختی بعضی از چیزهایی را که میخواست پیدا میکرد.تعدادی را هم که مورد رجوعش بود اما در اتاقش جا نمیشد ، در کیسههای پلاستیکی پشت در انباری گذاشتهشده بود.
سوگلی کاظم رضا در آرشیوش چه بود؟و کدام کارها بیشتر مورد رجوعش بود؟
اولازهمه مجموعه مجلاتش بود که بینهایت دوستشان داشت. مجلاتی مثل فردوسی، تهران مصور، آسیای جوان، سخن و... که مرتب به آنها رجوع میکرد. جدا از اینها مجموعه کتابهای دوره قاجارش را بسیار دوست داشت: یک سری سفرنامهها و متون قاجاری که ازشان استفاده میکرد. چندتایی را هم پلیکپی کرده بود و لابهلای کارهایش بود. اینها اغلب چاپ سنگی بودند. کاظم سعی میکرد تمام داستانهای دوره قاجار را به دست بیاورد. در مرجوعه اش یک هزار و یکشب دارد که مربوط به دوره قاجار است و نسخههای از شاهنامه که با جلد مقوایی یا پارچهای و روی کاغذهای نازک چاپ سنگیشدهاند. بعضی از کاغذها را بیش از صدسال پیش با سریشوها نشتی دادهاند. کاظم این بخش از مجموعهاش را عاشقانه دوست داشت. کاغذهای نازک را توی مشمعها میپیچید، کاور میکرد و لابهلای کتابهای دیگر قرار میداد. علاوه بر اینها داستانهای حجازی، مستعان، جعفر شهری و گلستان را دوباره و دوباره مطالعه میکرد.
هیچ اتفاق بدی هم برای این مجموعه هیچگاه اتفاق افتاد؟
آرشیو کاظم دستکم دوبار دچار آسیب و نقصان شد. خانه پدری کاظم در باغ صبا، کوچه کشوری، پشت سینما پاسیفیک بود. سالی که کاظم خارج از کشور بود قرار میشود خانواده به خانه ونک نقلمکان کنند و در این اسبابکشی، به خاطر بیدقتی خانواده، یک سری از کتابهای کاظم در خانه قبلی جا میماند. اینیکی از بدترین اتفاقی بود که برای آرشیوش رخداده بود و هرچند بسیاری از آن کتابها و مجلات را بعداً گشت و پیدا کرد اما همیشه از یادآوری این ماجرا رنج میکشید. علاوه بر این ، سال 1355 که از ساواک به خانهشان ریخت، مجبور شده بود کتاب سوزی کند. کاظم تمام روزنامهها و مجلات سیاسی را بدون به مرام و مسلکشان جمعآوری میکرد؛ نشریات و کتابهای که خیلیشان ممنوع بودند و صرف داشتنشان جرم بود. اما کاظم دوست داشت مجموعه اینها را داشته باشد. بخشی از این مجموعه هم در جریان آن کتاب سوزی اجباری از بین رفت.
آیا آقای رضا در مرحله خرید کتاب و مجله محدودیتی ازلحاظ طرز فکر و گرایش صاحبان این آثار قائل میشدند؟
نه! خاطرم هست کاظم حتی کتابهای افرادی را که اصلاً قبولشان نداشت، مثل شریعتی و آل احمد، هم میخرید؛ چون میگفت باید هر چیزی را بخوانی، بعد قضاوت کنی. حتی مجلاتی را که ازلحاظ ایدئولوژی با او مغایر بودند، تهیه میکرد.
آقای رضا ایدئولوژی خاصی را میپسندید که مجلاتی مغایر آن باشند؟
خیلیها به خاطر خانوادهی کاظم و عموهایش، فکر میکردند که کاظم عضو یا سمپات حزب توده است اما اتفاقا او شدیداً مخالف تودهایها بود. کاظم در دوران جوانیاش چپی بود، به کمونیسم فکر میکرد و "برابری" و عدالت ایدئالش بود. اما هرگز به حزب توده تمایلی نداشت. در خانواده هم با هر دو عمویش شدیداً مخالف بود.
آیا این دوری از حزب توده در کنار گرایش چپگرایانهای که به آن اشاره میکنید، هیچوقت باعث نزدیکیاش به سایر گروهها نشد؟
نه! واقعاً نشد. این در حالی بود که دوستانی زیادی هم داشت که به گروهها و جریانهای سیاسی نزدیک شدند. دوستانی مثل حسن حسام ، پرویز پویان، رضا دانشور، حمید صدر و... همه اینها آدمهای سیاسی بودند. اما کاظم به حرکتهای سیاسی اعتقادی نداشت. با قلمش سر میکرد و فارغ از هیاهو، مشتاق خواندن و نوشتن بود.
مجموعه کاظم رضا، علاوه بر کتاب و مجله، شامل تعدادی طرح و نقاشی هم هست. تصویرسازیهای که بخشی از آنها بعد از درگذشت کاظم رضا توسط خانواده پیدا شدند و قرار است بهزودی در نمایشگاهی در معرض فروش گذاشته شوند. در میان این طرحها و نقاشیها، کارهای از نیکزاد نجومی نقاش و تصویرساز هفتادوششساله به چشم میخورد که اکنون سالهاست که در آمریکا زندگی میکند و دو سال پیش، کاری از او در حراج تهران 85میلیون تومان فروش رفت. و همچنین آثاری از علیاصغر محتاج نویسنده، شاعر و گرافیست ساکن تهران که پیش از انقلاب در بخش گرافیک انتشارات رادیو- تلویزیون ملی ایران مشغول به کار بوده و در طول حدود چهار دهه کار هنری، چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی برگزار کرده است. چنانکه پریرخ رضا میگفت:"همیشه خود را سرزنش میکرد که چرا از فرصتهای که بر اساس شرایط مالیاش داشته استفاده نکرده. چون در جوانی تقریباً در تمامی نمایشگاههای هنری از نمایشگاههای گالری قند ریز تا نمایشگاه سهراب سپهری و دیگران حضور پیدا میکرد. همیشه با حسرت میگفت چرا تابلوهای نقاشی آنها را نخریدم. خودش پاسخ را میدانست؛ او در جوانی بیشتر فکر آن بود که با دوستانش وقت بگذراند یا به قول خودش "بچهها" را شام ببرد بیرون. به شکوفه نو و کوچینی برود و شام را با دوستانش خوش بگذراند. درمجموع کاظم، پاتوق یک جمع بود؛ جمعی که هر شب شامی و بزمی را میطلبید." باوجوداین، از خانم رضا پرسیدم:
مجموعهی طرحها و نقاشیهایی که در آرشیو آقای رضا هست، شامل چه آثاری است؟
کاظم سالها درصدد بود که دوباره لوح را منتشر کند، ولی با موانع سختی مواجه شد تا اینکه سال 1359 وقتی سرانجام برنامهی دوره جدید انتشار را میچید، تصمیم گرفت مجله را مصور کند و مابین قصهها تصاویر متناسب با آنها قرار دهد. در این کار خیلی مصمم بود و بنابراین موضوع را از طریق دوستان مشترک با چند گرافیست و نقاش مطرح کرد؛ علیاصغر محتاج و نیکزاد نجومی آن زمان طراحان جوانی بودند که کارشان تازه داشت رونق میگرفت. آقای محتاج دستی هم به قلم داشت و فکر میکنم یک قصه هم برای چاپ در اختیار کاظم قرارداد. جز این دو نفر، آقای یحیی برآبادی هم بود که برای همکاری شوق زیادی نشان داد. کاظم قصهها را به این سه نفر داده بود تا بخوانند و بر اساس آنها طرح نزنند. نتیجه کار بیش از هشتاد طرح است که آقای نجومی با مرکب روی کاغذ وب کشیده و آقای محتاج با راپید روی کاغذ اشتنباخ کارکرده است. همه این کارها را قطع رقعی هستند و برای آثار نویسندگانی مثل ابراهیم گلستان، قاضی ربیحاوی، شهر نوش پارسی پور و... کشیده شدهاند. بعدازآن که انتشار دوره جدید لوح تنها سه شماره دوام آورد و شماره چهارم خمیر شد، باقی این طرحها نزد کاظم ماند. طرحهای ارزشمند که الآن بخشی از مجموعه کاظم رضا هستند.
تعداد این طرحها و تصویرسازیها چقدر است؟
55تصویرسازی از نیکزادنجومی، 24کار از علیاصغر محتاج و سه تصویرسازی دیگر است که هنوز نتوانستهایم طرح آنها را شناسایی کنیم.
بنابراین این طرحها در کنار کارهای مطبوعاتی آقای رضا تولیدشدهاند؟
بله! کاظم یک سری طرح داشت که برای روی جلدهای مجلهی جار کشیده شده بود؛ مجلهای که پیش از لوح بهصورت پلی کپی منتشر میکرد. فکر میکنم نام این طراح این طرحهای سیاهقلم که اغلب دستفروشان خیابانی را به تصویر کشیده، آقای طوفان پور بود. ضمن اینکه دو تا نقاشی قهوهخانهای هم داریم که اوایل ازدواجمان خریدیم. دو نقاشی یکی روی چرم و دیگری روی بوم که مربوط به دورهی قاجارند. دورهای که نقاشیهای قهوهخانهای را امضا نمیکردند؛ حتی پیش از قولتر آغاسی. بیژن الهی که نقاشی میدانست و با آثار هنری آشنایی داشت میگفت که آن دوره نقاشیهای قهوهخانهای را امضا نمیکردند.
مجموعهی آقای رضا در همینجا تمام میشود؟
نه! کاظم در میان اشیا هم چیزهایی را دوست داشت و جمع میکرد. وقتی به سفرهای خارج از کشور میرفتیم اغلب در خردهفروشیهای آنجا صنایعدستی و مجسمه میخریدیم . شوق جمعکردن چیزهای تزیینی را داشتیم و از همه بیشتر عاشق مجسمه بودیم. یکچیز دیگری که در آرشیو کاظم وجود دارد مربوط به دوران مدرسه اوست. او در نوجوانی بزرگترین روزنامه دیواری مدارس ایران را به طول 1200متر درست کرد. تمام متنها را خودش تهیه کرد و توسط چندتایی از همکلاسیهای خوشخطش روی مقواهای بزرگ نوشتند. ظاهراً بعداً از اینکه آوازه این روزنامه دیواری از مدرسه فراتر میرود، آقای به نام نوبخت، به نمایندگی ازنخست وزیر، برای بازدید آن میآید اما کاظم آن روزبه مدرسه نمیرود. من بهتازگی چندمتری از این روزنامه دیواری را پیدا کردم تفکر میکنم باقی قطعات آن نیز در آرشیو موجود باشد. بههرحال متنهای درجشده در این روزنامه دیواری مربوط به دوران نوجوانی کاظم بوده که قطعاً نگاه جوانتر و خامتری را به نمایندگی میکند. مثل یک سیب کال است که البته طعم و مزه مخصوص به خودش را دارد.
فکر میکنید مجموعه کاظم رضا چقدر بیازرد؟
خاطرم هست چند سال پیش از درگذشت کاظم، خریداری برای کتابخانهاش پیداشده بود. دوستی خریدار را معرفی کرده بود و طرف اصرار داشت با پرداخت نقدی سیصد میلیون تومان کتابخانه را بخرد. کاظم قبول نکرد. معتقد بود این مجموعه دستکم یک میلیارد تومان میارزد. آن زمان سیصد میلیون تومان پول کمی نبود، چه رسد به یک میلیارد. معتقد بود مجموعهاش بیش از اینها میارزد. ما آن زمان اطلاع دقیقی از جزئیات آرشیو نداشتیم و شاید فکر میکردیم چون سالها برای جمعآوری این کتابها و مجلات زحمتکشیده، دلش نمیآید بفروشد. اما الآن که جزئیات تازهای ازآنچه در تمام این سالها گردآوری کرده میدانیم ، بهیقین میگویم که کاظم درباره ارزش مجموعهاش اغراق نکرده بود.
در خانهای نشسته بودیم که شاید اگر ذوقی بود و حمایتی، میتوانست تبدیل به موزهای برای "ادبیات داستانی" شود. اما حالا حتماً این کتابها، مجلات و تعدادی از نقاشیهای این خانه در آستانهی فروشاند و تنها میتوان آرزو کرد خریداری اهلدل برای آنها پیدا شود. از پریرخ رضا پرسیدم چه شد به این نتیجه رسیدید که میخواهید این آرشیو ارزشمند را به فروش برسانید؟ گفت:"مطمئناً من دوست داشتم از میراث غیر مکتوب کاظم نگهداری کنم اما وقتی میبینید کتابها حبس است ، وقتی حتی نمیتوانید نگاهشان کنید و شاهد کنار هم چیدنشان باشید ، وقتی نه خودتان میتوانید استفادهای کنید و نه امکان استفاده را برای دیگران فراهم کنید، تصمیمگیری سخت میشود. مجموع شرایط باعث میشود که نگهداری از این حجم کتاب و مجله از عهده من خارج باشد. از طرف دیگر، برای اینها هزینه و زمان صرف شده و آرزوی من این است که این مجموعه جایی برود که خریدارانش آن را در اختیار عموم قرار دهند. تا افرادی که واقعاً احتیاج دارند بتوانند از این گنجینه بهره ببرند. اینجا حیف است ، کتابها در قفساند؛ مثل آدمی که در زندان باشد."