در هفتمین سالمرگ شاعر شعر دیگر، رفیق دیرینش دستبهقلم شد
هوشنگ چالنگی درباره بیژن الهی: خانوادهاش میخواستند دکتر شود اما دبیرستان را هم تمام نکرد/برایش شعر من مهم بود نه کارگرزادهبودنم/ بیژن مسیر نیما را ادامه داد
هفتمین سالمرگ بیژن الهی، با انتشار فایلی ویدیوییِ از او در صفحه اینستاگرام قاسم آهنینجان، و یادداشتی از هوشنگ چالنگی، همراه بود...
بیژن، علاقه بسیاری به نیما و سروده هایش داشت، نمیتوان منکر این شد که شعر نیما اصالت داشت و طبیعی است که ببینیم بسیاری از هم دوره ایهای بیژن در راهی قدم گذاشتند که نیما پرچمدارش بود. سرودههای بیژن، اشعاری برخوردار از غنایی ستودنی هستند. همواره تلاش میکرد نگاه عمیقش به زندگی را در اشعارش هم منعکس کند و نوآور بودن هم یکی از مهمترین مسائل مورد توجهش بود.
یکی از نقاط قوت او تسلطش به زبان فرانسه بود، شاید جالب باشد که بدانید بنابر علاقه خانوادهاش ابتدا قرار بود که پزشک شود اما تا جایی که من خبر دارم حتی دبیرستان را هم به پایان نرساند. با این همه به واسطه خواسته مادرش معلم خصوصی زبان فرانسه داشت و به همین خاطر تسلط خوبی به این زبان پیدا کرد.
آشناییاش با ادبیات فرانسه به واسطه تسلطی که به این زبان داشت منجر به انتشار چند ترجمه شد، علاوه بر این، همین تسلطی که به زبان فرانسه داشت ابزاری برای خلق هنرمندانهتر اشعارش در اختیارش گذاشت. با وجود ترجمههای متعددی که انجام داده بود و از سویی دستی که بر هنر نقاشی داشت باز هم معتقدم که او بیش از همه شاعر بود.
من و امثال بیژن الهی و همچنین دیگر شاعران همنسلمان آنقدر با شعر درآمیختهایم که دیگر نمیشود مرزی میان سرودهها و زندگی شخصی مان قائل شد.الهی به شعر علاقه بسیاری داشت، خیلی قبلتر از آن که او را ببینم با اشعارش عجین شدم چراکه میدانستم زحمت بسیاری در این عرصه برای ادبیات کشیده است.
تقریباً از سال 1344 که به تهران آمدم با او آشنا شدم، ابتدای ورودم به پایتخت با فعالیتم در مؤسسه دهخدا و بعد از آن هم انتشارات فرانکلین همراه شد. در همان حول و حوش از این شانس برخوردار شدم که اشعارم به شکلی ویژه از سوی شاملو در نشریه خوشه منتشر شود. همین مسأله منجر به جلب توجه برخی شاعران همچون بیژن الهی به سروده هایم شد و بهانهای برای آشناییام با او شد.
در وصف اخلاقش همین بس که بگویم برایش فرقی نداشت که یکی همچون من از خانوادهای کارگرزاده باشد یا اینکه از خانوادهای ثروتمند با فلان جایگاه اجتماعی، تنها چیزی که برایش مهم بود شعر و دانش افرادی بود که با آنان سر و کار داشت. برای شعر چنان جایگاهی قائل بود که هیچگاه حاضر نمیشد با افرادی که شعر برایشان ابزاری بود به خاطر دستیابی به اهداف دیگر معاشرت کند.
اما در پایان شاید بد نباشد که به محل خاکسپاریاش هم اشاره کنم. بیژن با اینکه ساکن تهران بود و در همین شهر هم از دنیا رفت اما طبق وصیتش در در روستای هشتکوه مرزنآباد به خاک سپرده شد. آنطور که من میدانم دوران سربازیاش در این روستا سپری شده بود و در آن جا دوستی عمیقی با یک پزشک و خانوادهاش پیدا کرده بود. در نهایت هم به واسطه تعلق خاطری که به این دوست قدیمی داشت وصیت کرد تا او را در همان محل دفن کنند.