با دل و جان بجنگ، جان اسنو/ شعر شاعر ایرانی برای قهرمان سریال «بازی تاج و تخت» یک روز پیش از جنگ مردگان!
به بهانه اینکه در این قسمت، جان اسنو به نزاع با لشکر مردگان خواهد پرداخت، یک روز پیش از واقعه شعر «با دل و جان بجنگ جان اسنو!» را در ایرانآرت بخوانید
ایرانآرت: فردا، دوشنبه، سیام مردادماه، ششمین قسمت از فصل هفتم سریال پرطرفدار «بازی تاج و تخت» رسماً منتشر میشود. «رسماً» به این دلیل که لابد میدانید طی اشتباهی عجیب چند روزی است این قسمت روی سایت HBO لو رفته است.
اما در هفتهای که گذشت، مجتبی احمدی، شاعر ایرانی، شعری درباره این سریال نوشته و در هفتهنامه «کرگدن» منتشر کرده است. به بهانه اینکه در این قسمت، جان اسنو به نزاع با لشکر مردگان خواهد پرداخت، یک روز پیش از واقعه شعر «با دل و جان بجنگ جان اسنو!» را در ایرانآرت بخوانید:
او در مقدمه نوشته: شخصیتهای خیلی زیادی هستند که سرنوشتشان برای مخاطب گیم آو ترونز اهمیت زیادی دارد، اما قهرمان همیشه یک چیز دیگر است؛ قهرمانی به اسم جان اسنو. به: «جان اسنو»یی که میتواند نماد آرمانگرایی و عدالتخواهی باشد، اگر سازندگان «بازی تاج و تخت» در فصل هفتم و هشتم به بیراهه اش نبرند! و برای «آرمانشهر»ی که نیست...
آن بهشت، آن بهشت، دوزخ شد
وضعمان عین " آتش و یخ " شد
عاقبت، حال شهر، برزخ شد
چیست فرمان؟ بجنگ جان اسنو!
با دل و جان بجنگ، جان اسنو!
*
شهر گرچه درخت هم دارد
بیش از آن، سنگ سخت هم دارد
"بازی تاج و تخت" هم دارد
اگر چه پنهان... بجنگ جان اسنو!
با دل و جان بجنگ، جان اسنو!
*
یک طرف، لشکر ریاکاران
یک طرف، ارتش رباخواران
یک طرف، جیش مردم آزاران
پس کماکان بجنگ جان اسنو!
با دل و جان بجنگ جان اسنو!
*
یک طرف، قوم ائتلاف کنان
پیش رو، تیم جاده صاف کنان
پیش سر، زمره خلاف کنان
گرم جولان... بجنگ جان اسنو!
با دل و جان بجنگ، جان اسنو!
*
شهر، اشراف بیشرف دارد
بیشرف، شیوهاش هدف دارد
خم شوی پیش او، علف دارد
خم مشو، هان! بجنگ جان اسنوا!
با دل و جان بجنگ جان اسنو!
*
بس دل ها به عشق کافر شد
آدم زنده، سخت نادرشد
شهر، لبریز"وایت واکر" شد
آه انسان... بجنگ جان اسنوا!
با دل و جان بجنگ جان اسنو!
*
عده ای گیج و هم بدخیم اند
صاحب میز و عشق تعظیم اند
ظاهرا شاه هفت اقلیم اند!
با همینان بجنگ جان اسنو!
با دل و جان بجنگ جان اسنو!
*
یک طرف حق و صد طرف باطل
آه، ای جنگجو! مکن دل دل!
باز از دست رفت "وینترفل"
هان! شتابان بجنگ جان اسنوا!
با دل و جان بجنگ جان اسنو!
*
جهل اگر با جفا درآمیزد
هست مردی که باز برخیزد؟
آه، "دیوار" اگر فروریزد
کو نگهبان!... بجنگ جان اسنو!
بادل و جان بجنگ جان اسنو!
*
چیست موجود؟ سنگ و سیمان است
چیست مفقود؟ عدل و ایمان است
ای جوانمرد! این "زمستان" است
با زمستان بجنگ جان اسنو!
با دل و جان بجنگ جان اسنو!
چه شعر شرم آوری. کم کم دارم پشیمان میشوم ازینکه پیگیر ادبیات ایران آرت شده ام. این چه انتخاب توهین آمیزی بود دوستان.؟!!
سلام دوست عزیز. ممنون که ما را میخوانید. توضیح دو نکته را ضروری میدانیم؛ نخست اینکه این شعر را ایرانآرت با تایید محتوا و فن آن منتشر نکرده، بلکه صرفا اشاره داشته به اینکه مجله «کرگدن» آن را منتشر کرده است. دوم اینکه در قرائت این شعر به نظر میرسد باید کمی هم به بنمایههای طنز آن نظر داشت، چرا که اگر غیر از این میبود، اساساً سرودن چنین شعری برای «جان اسنو» چه موضوعیتی میتوانست داشته باشد. ما بین سایتهای هنر و ادبیات، تنها سایتی هستیم که از شعرهای روز جهان، از شاعران کمترشناختهشده، ترجمههایی منتشر میکنیم. بنابراین امیدواریم همچنان مخاطب فصل ادبیات ایرانآرت بمانید.