کار سخت شهرزاد در فصل دوم؛ سفره گسترده بزرگآقا در صحن فساد!
سکانس تماشای حسرتبار فرهاد ازسوی بلقیس یقینا ریشه در گذشتهای دور و زخمخورده دارد که نویسندگان مجموعه حتما آن را زمینهساز وقایعی جذاب قرار دادهاند.
به نظر میرسید که غیبت بزرگآقا زمینه را برای قباد (البته با حمایتهای مهم نصرت) جهت یکهتازیها علیه زندگی شهرزاد و فرهاد فراهم آورد، اما زمینهچینیهای داستان فصل دوم در قسمتهای ابتدایی نوید میدهد اینبار نیز سوابق درخشان نغمه ثمینی در نمایشنامهنویسی در کنار پیشینه فتحی در ساخت مجموعههای پرمخاطب و قوی، جنبههای ظریفی از پرداخت دراماتیک در فصل دوم را عیان خواهد کرد. در کنار حضور عمه بلقیس که زمزمههای ورودش از همان پایان فصل اول به گوش میرسید، وجود شخصیتها و بهخصوص خردهداستانهای دیگر فصلی پرماجرا را رقم خواهد زد. میتوان چنین گفت که اگر قصه از بنمایههای قوی و باورپذیر برخوردار نباشد، قرار نیست شخصیتهای متنوع کار چندانی برای اثر انجام دهند، بههمیندلیل روابط موجود بین بعضی از این شخصیتها زمینهساز داستانکهایی است که در پیشبردن قصه اصلی نقشی مهم و حیاتی دارند. نبود بزرگآقا و برتختنشینی قباد زمینه را برای بالاگرفتن کینه قباد از فرهاد فراهم آورده که رفتار و صحبتهای هاشم در مراسم جانشینی قباد، دم گرمی برای شعلهورشدن آتش این کینه شد، اما با تمهیدی زیبا و ظریف عواملی برای تعدیل کینهورزیهای قباد در فیلمنامه قرار داده شده که به نحوی جایگزین حضور بزرگآقا و ترس قباد از وی در فصل اول میشود. در همین قسمتهای پخششده پیداست که عمه بلقیس و کنجکاویهای وی درباره علل مرگ برادرش و گذشته مبهم نصرت و همچنین اصرار به بازگشت شیرین از دارالمجانین، قباد و نصرت را برای قدرتطلبی راحت نمیگذارد، اما در این میان ظرافتهایی در قصه فصل دوم موردنظر است که نشانههای کمرنگ، اما مؤکدی از آن به چشم میخورد که برای مثال علاقه عمه بلقیس به هاشم در گذشتهای دور، یکی از بدیعترین آنهاست. نوع پرداخت تصویری در دو سکانس مشخص از برخورد بلقیس و هاشم با همراهی موسیقی تأثیرگذار امیر توسلی حکایت از خاطرات مشترک این دو دارد. شاید این تعلق عاطفی عمهبلقیس، جانشین علاقه بزرگآقا به سرسپردگی صادقانه هاشم و یکی از موانع کینهورزیهای قباد شود. سکانس تماشای حسرتبار فرهاد (بدیل هاشم جوان در خاطرات) ازسوی بلقیس یقینا ریشه در گذشتهای دور و زخمخورده دارد که نویسندگان مجموعه حتما آن را زمینهساز وقایعی جذاب قرار دادهاند. البته اتفاقات قسمت چهارم با نقش کلیدی اکرم در افشای قتل ململ و استفاده بجا از آن ازسوی قباد برای حذف شیرین و زمینهسازی بازگشت شهرزاد، عمه بلقیس را به جبهه مقابل قباد کشاند و با اختلاف این دو گرهای دیگر بر داستان افزود. افشای قتل ململ به دست شیرین، تنها یادگار بزرگ خاندان، ضربه دیگری از تیشه حقایق بعد از مرگ بزرگآقا بر ریشه خاندان دیوانسالار بود که به قول شهرزاد میراث شوم و ویرانهای بیش نیست؛ ضربهای که ندانسته به دست قباد فرود آمد.
در این میان حضور شخصیتهای شاپور بهبودی (رضا کیانیان) و سروان آپرویز (امیر جعفری) که با وجه پلیسی خود آمده تا اسرار فصل اول را از زیر خاک دسیسهچینی و پنهانکاری بیرون بکشد و به سهم خود خواب را به چشم عافیتطلبیهای ریاست قباد حرام کند نیز کفه داستان را علیه خاندان دیوانسالار سنگین میکنند. همچنین حضور شربت (که مطلع از قصد نصرت برای قتل بزرگآقا بوده) و علاقه نصرت به وی، در کنار اکرم -که آگاه از بخش مهمی از اسرار مگوی خاندان دیوانسالار؛ یعنی ارتباط خونی قباد و نصرت است و در این میان دلی هم انگار در گرو عشق قباد دارد- راکوردی ظریف بین دو جبهه نصرت برای تصاحب قدرت ازسوی پسرش، قباد و عمه بلقیس بهظاهر بیخبر برای حفظ عظمت تاریخی خاندان دیوانسالار ایجاد میکند. حضور این دو خدمتکار کنار هم از دیگر نکات به ظاهر معمولی، اما مهم برای حفظ توان درام در فصل دوم است که با ظرافت این نکته را گوشزد میکند در بسیاری از داستانهای خوب این شخصیتهای حاشیهای هستند که زمینه را برای پیشبرد درام و خودنمایی شخصیتهای اصلی فراهم میکنند.
پیداست که در این وانفسای دروغ و پنهانکاری و جنایت در عمارت دیوانسالار، هرکسی به فکر منافع خویش است تا از این سفره بهظاهر رنگارنگ، اما گسترده بر صحن فساد و تباهی بهره بیشتری ببرد و چه هنرمندانه متن شایسته فصل دوم شهرزاد تاروپود این قصههای آشنا و بدون تاریخ (!) را به هم گره زده و پردهای هزاررنگ برای داستانسرایی خویش بافته است.
مرتضی یغمایی این یادداشت را در روزنامه شرق نوشته است.