کد خبر: 8697 A

بهرام بیضایی: وحشت‌زده بودم که مملکت دست کیست؟

بهرام بیضایی: وحشت‌زده بودم که مملکت دست کیست؟

احمدرضا احمدی داوطلب شد دستیار باشد اما پس از دو سه جلسه اول، کار رسمی‌اش در کانون این اجازه را بهش نداد و حیف!

ایران‌آرت: «رگبار»، اولین فیلم بلند بهرام بیضایی، از شاهکارهای سینمای ایران است که متأسفانه مثل بسیاری دیگر از شاهکارهای تاریخ سینمای ایران، نسخه خوبی از آن در دست نبود. تا اینکه چندسال پیش، نسخه‌ای از آن با پشتیبانی مارتین اسکورسیزی و با هزینه مؤسسه فیلم دوحه در قطر، در آرشیو سینمایی بولونیا و آزمایشگاه آن مرمت شد و از خطر نابودی و فراموشی نجات یافت. بنیاد فیلم اسکورسیزی، حتی نگاتیو اصلی فیلم «رگبار» را هم در اختیار نداشت و کار مرمت فیلم را بر روی تنها نسخه پوزتیو ۳۵ میلی‌متری آن که در اختیار بهرام بیضایی بود انجام داد.
اسکورسیزی در بیست‌وهفتمین دوره جشنواره «سینمای بازیافته» بولونیای ایتالیا، بعد از نمایش نسخه مرمت‌شده «رگبار» گفته بود: «بسیار مفتخرم که بنیاد سینمای جهان این فیلم خردمندانه و زیبا را ترمیم کرده که اولین فیلم بلند بهرام بیضایی است. بیضایی، هیچ‌گاه آنقدر که استحقاقش را داشت، مورد حمایت قرار نگرفت. او اکنون در کالیفرنیا زندگی می‌کند و فکرکردن درباره این موضوع که فیلمی چنین استثنایی که زمانی بسیار در ایران محبوب بود، در آستانه نابودی همیشگی قرار داشت، دردناک است. نگاتیو اصلی فیلم ضبط یا نابود شد و تنها چیزی که در دسترس بود یک نسخه ۳۵میلی‌متری با زیرنویس انگلیسی بود. اکنون تماشاگران در سراسر دنیا می‌توانند این فیلم چشمگیر را ببینند».
روز جمعه بیست‌وسوم ژوئن، نسخه ترمیم‌شده دیجیتالی فیلم «رگبار» با حضور بیضایی و جمعی از اساتید، دانشجویان و علاقه‌مندان آثار بیضایی در تالارِ نمایشِ فیلمِ دانشگاه سنت اندروز اسکاتلند به نمایش درآمد و به دنبال آن بیضایی به سؤال‌های حاضران در مورد چگونگی ورودش به سینما، نحوه ساخته‌شدن فیلم «رگبار» و مشکلاتی که در این کار با آنها مواجه بود، پاسخ داد. گزارشِ فشرده‌ای از آن جلسه در روزنامه شرق منتشر شده است که بخش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید؛

بیضایی در مورد چگونگی ساختِ فیلم «رگبار» گفت: «بعد از  فیلم کوتاه «عمو سبیلو»، صحبتِ ساختن فیلم بلند شد، و پس از چندین رفت‌وآمد بی‌نتیجه، روزی در کانون پرورش، باربد طاهری را دیدم که پی ساختن فیلم کودکان آمده بود. احمدرضا احمدی ما را به هم وصل کرد و صحبت یک کار ارزان شد خارج از کانون. باربد، دسترسی به استودیو و دوربین داشت و گفت امکان نگاتیو و مواد خام دارد و خودش فیلم‌برداری می‌کند و من فیلم‌نامه و کارگردانی را تعهد کردم. حالا که صحبت بازیگر حرفه‌ای و دستمزد گزاف آنها نبود، می‌ماند پول اولیه خرج صحنه و اجاره محل‌ها و دستمزدهای اندک کارکنان و بازیگران غیرحرفه‌ای. معلوم شد «خداحافظ رفیق» که باربد طاهری تهیه کرده است به‌زودی می‌رود روی پرده و باربد گفت می‌شود از پول تدریجی فروش، هزینه‌های صحنه را فراهم کرد. احمدرضا احمدی داوطلب شد دستیار باشد اما پس از دو سه جلسه اول، کار رسمی‌اش در کانون این اجازه را بهش نداد و حیف! جوانی که به نام منشی صحنه به ما پیوست و امروز کارگردان بسیار مهمی است یعنی واروژ کریم‌مسیحی، آن روز هیچ تجربه عملی در فیلمی نداشت».
بیضایی همچنین در مورد فیلم‌نامه «رگبار» گفت: «فیلم‌نامه «رگبار» را خیلی سریع نوشتم اما با حساب این‌که سال داشت به آخر می‌رسید و تنها بخت ما برای فیلم‌برداری در هر مدرسه‌ای همین تعطیلات نوروزی بود، تدارک و فیلم‌برداری جلو افتاد و روز آغاز رگبار من هنوز یک‌سوم آخر آن را روی کاغذ نیاورده بودم گرچه مو‌به‌مو در ذهنم بود. ناچار فیلم را فی‌البداهه و حفظی و بدون حتی یک برگ تقطیع فنی یعنی دکوپاژ گرفتم».

بیضایی ضمن تقدیر از نقش احمدرضا احمدی و مازیار پرتو در ساخته‌شدن «رگبار» گفت: «گفتم احمدرضا احمدی نتوانست بیاید؛ اما با آشنایی‌های گسترده‌ای که با همه‌جور کسی داشت، حق او بر «رگبار» نه فقط چند پیشنهاد گذری در متن، که هر بار به‌هم‌پیوستن افرادی است که در غیبت باربد یعنی تهیه‌کننده و فیلم‌بردار، راه‌اندازی فیلم را ممکن کردند، به‌ویژه مازیار پرتو- فیلم‌بردار بی‌خستگی و بافرهنگ، با آن نگاه تیز و دقیق بی‌تردیدش!».

به گفته بیضایی، فیلم‌برداری در محله‌های جنوب شهر تهران چندان آسان نبود و کار در این محله‌ها، برایش مشکلاتی ایجاد کرد: «دشوارتر، فیلم‌برداری در خیابان و محله بود. هرجا دوربین و گروه و بازیگر می‌دیدند، جمع می‌شدند؛ گرچه بازیگرهای رگبار چهره هم نبودند و در آن شلوغی که گمان می‌کردند بازیگران اصلی را پنهان کرده‌ایم، ناچار از کوچ می‌شدیم. رگبار این‌طوری در ٣٣ یا ٣٤ محله تهران تکه‌تکه گرفته و سرهم شد تا محله‌ای یکپارچه را نشان بدهد و در این محله‌به‌محله کشیدن‌ها بود که من تازه و دوباره درمی‌یافتم شهر دست کسانی است غیر از آنها که ما فکر می‌کنیم. گاهی با مجوز رسمی در بغل کار نمی‌شد و کلانتری محل می‌گفت دست ما نیست. گویا عوامل تهیه، پشت نام و حضور من گاه ارباب محل را قانع می‌کردند تا سرانجام یکی، دو باری رو‌در‌رو به پرس‌و‌جو خانه ارباب محل خوانده شدم و به اعتبار چند نوشته چاپ‌شده‌ام دست‌کم با احترام و سرانجام با موافقت نیم ساعتی نه بیشتر به کار برگشتم؛ ولی وحشت‌زده که مملکت دست کیست؟ و همان روزها بود که کم‌کم کابوس‌های کودکی‌ام برگشت؛ سایه‌های پشت سرم که از آنها «غریبه و مه» درآمد!».

 

بهرام بیضایی احمدرضا احمدی فیلم رگبار واروژ کریم مسیحی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین