شهرزاد و عاشقانه یک نفرین را نقش بر آب کردند
وقتی قلب یخی و سپس قهوه تلخ نیمه کاره رها شدند، تصور روزگار خوش برای نمایش خانگی دشوار بود...
ایرانآرت: وقتی خبر موفقیت مالی سریالهایی چون شهرزاد ١و ٢ و نیز عاشقانه را در ماههای اخیر در کنار خبر اشتیاق کارگردانانی چون پیمان قاسمخانی، بهرام توکلی، مصطفی کیایی، هومن سیدی، تهمینه میلانی و حتی ابوالقاسم طالبی برای سریالسازی در شبکه نمایش خانگی قرار میدهیم، نخستین نتیجهای که از این قیاس به ذهن میرسد، جذابیت شبکه نمایش خانگی برای سینماگران و البته سرمایهگذاران است. جذابیتی که با توجه به فروش بالای دو - سه سریال اخیری که در این شبکه توزیع شدهاند، تا حد زیادی طبیعی به نظر میرسد...
در شرایطی که این روزها بهرغم فروشهای بالای ده میلیاردی معدودی از فیلمهای اغلب کمدی، برای فیلمسازانی که قصد کار جدی و شریف دارند، وضع و حالی پر از دشواری و ممیزی و اعتراض و تحریم و توقیف و یا در بهترین شکل ممکن شرایطی پر از ریسک عجیب و غریب مالی در انتظار است؛ و در وضعیتی که برای کار کردن در تلویزیون یا باید نورچشمی بود و یا اینکه موقعیتی تثبیت شده در آن رسانه داشت - که آن نیز به این معناست که آن شخص زمانی پیشتر نورچشمی بوده است- بدیهی است که رونق این روزهای شبکه نمایش خانگی دل و دین از شمار زیادی از شاغلان عرصه کارگردانی برده باشد. که این گونه نیز هست. حقیقتش اینکه این روزها در اخبار درباره سینماگران و فیلمسازان منتشر میشود، میتوان مطمئن بود که بخش اعظمی از این اخبار را یا درباره آغاز مراحل جدی یک سریال در شبکه نمایش خانگی توسط یکی از اشخاص خبرساز خواهیم خواند و یا درباره اشتیاق یک نفر دیگر؛ که البته نتیجه هر دو نیز یکی است: بهزودی سریال و سریالهایی دیگر در این شبکه تولید و توزیع خواهد شد؛ و این نیز در سینمای ایران که مهمترین دلمشغولی فعالان موفقش تکرار فرمولهای امتحان پس داده معدود افراد ریسکپذیر این حرفه است، طبیعی به نظر میرسد...
آمارهای اعجابانگیز فروش رسمی شهرزاد ٢ و البته با فاصلهای محسوس، عاشقانه، اما نباید شنونده را به این نتیجه برساند که این عرصه از همان ابتدا تا این حد آرام و قابل محاسبه بوده است. درواقع میتوان گفت که این عرصه در آغازین روزهایش به هیچ وجه یک وادی مطمئن با موفقیتی تثبیت شده نبود. میشود به انبوه سریالهایی برخورد که در نخستین قسمتهای توزیعشان از این رو که موفقیت مالی ویژهای را که در انتظارش بودند، به دست نیاوردند، از ادامه تولید و توزیع پشیمان شدند. میتوان سریالهایی از کارگردانان شناخته شده و درجه یکی را مثال آورد که به این دلیل که حتی نتوانستند درصدی از موفقیت آثار سابقشان را تکرار کنند، بدل به نقاطی غیرقابل دفاع در کارنامه سازندگانشان شدند. میتوان کارهایی را مثال آورد که سادهنگری و سهلگیری سازندگانشان آنها را وارد بحث و جدلهای دامنهداری کرد که به قیمت اعتبار کاریشان تمام شد. و البته میتوان معدود آثاری را در ذهن آورد که با موفقیت نسبیشان و رعایت مواردی که در این وادی جدید از لوازم موفقیت به نظر میرسند، سنگ بنایی برای موفقیت امروزین شهرزاد و امثالش میتوان قلمدادشان کرد...
سریالسازی برای شبکه نمایش خانگی، اگر یادتان باشد، اگرچه با مجموعه پر ستاره قلب یخی و قهوه تلخ مهران مدیری سر زبانها افتاد، اما، پیش از آن نخستین بار با مجموعه فضانوردان جامه عمل پوشیده بود. مجموعهای آیتمی از گروه همیشگی بازیگران و نویسندگان مهران مدیری که در چند سری در روزهای برگزاری جامجهانی ٢٠٠٦ به بازار عرضه شد؛ و به دلیل شوخیهای صریحتر و عریانتر - در قیاس با شوخیهای مجموعههای تلویزیونی - موفقیتی نسبی نیز به دست آورد. با اینکه شمار بینندگان آن با شمار نسخههای به فروش رسیدهاش نسبتی شگفتانگیز داشتند. در حقیقت این مجموعه که گفته میشد ابتدا با نیم نگاهی به تلویزیون جلوی دوربین رفته، اگرچه هواخواهان بازیگران همیشگی مدیری را مجاب به تماشا کرده بود، اما قطعا در مجاب کردن آنها برای دست به جیب کردن و خرید نسخهای از مجموعه ناتوان بود. این را نیز فراموش نکنیم که بحثهایی از قبیل کپیرایت و حق مولف و... آن روزها هنوز کمترین جذابیتی برای طیف عادی تماشاگران نداشت؛ و به این دلیل بیشتر فروش فضانوردان در قالب دیویدیهای قاچاقی بود که هر ٨ قسمت فضانوردان را در یک بخش عرضه میکردند؛ و میدانید و میدانیم که سود این نسخهها به جیب قاچاقچیان محترم سرریز میشد و نه گروه سازندگان.
بعدتر، مجموعههای دیگری که در این بازار عرضه شدند، بخش اعظم توانشان را صرف مقابله با این معضل میکردند. از صحبتهای مدیری با سر و شکل درد و دل با مخاطبان، تا اختصاص جوایز پرشمار و نفیس به خوانندگانی که نسخههای اورجینال را ابتیاع کرده بودند. اما با این حال هیچکدام از آن سریالها نتوانستند موفقیتی را که این روزها سازندگان و تولیدکنندگان شهرزاد تجربهاش میکنند، به دست آورند. قهوه تلخ مهران مدیری که نخستین و بهترین سریال این کارگردان در شبکه نمایش خانگی است، اگرچه در قسمتهای آغازین، به دلیل شوخیهای جذاب و گیرا و نیز انتشار مرتب و سر وقت روزهای موفقی را پشت سر میگذرانید، در ادامه با کند شدن تیغ شوخیهایش به دست ممیزی و سپس با نامرتب شدن تدریجی انتشارش تماشاگرانش را کمکم از دست داد و بعدتر نیز با بدقولی تهیهکننده در دادن جوایز وعده شدهاش و دلسردی مدیری ناتمام ماند. دو سری اول قلب یخی که با کارگردانی محمدحسین لطیفی جلوی دوربین رفتند، با ستارگان پرشمار و داستان پرتب و تابی که داشتند، در مجاب کردن تماشاگران برای خرید جزو تجارب موفق این عرصه بودند، اما اینان نیز در ادامه در روند توزیع دچار بینظمیهایی شده و تماشاگرانشان را قسمت به قسمت از دست دادند؛ و در اواخر کار نیز خود لطیفی با اعتراض بیوقفه به ممیزیهای پرشمار کار و اعلام اینکه دیگر قصد ادامه دادن کار را ندارد، تیر خلاص را به شقیقه قلب یخی شلیک کرد. ساخت ایران لطیفی نیز سرنوشت بهتری نداشت؛ با اینکه داستان به شدت سردستی و ساده انگار سریال انتظار چیزی بیش از شکست را هم ایجاد نکرده بود. سومین سری قلب یخی که بیارتباط با دو سری قبل بود، در سال ٩١ توسط سامان مقدم ساخته شد و بهرغم اینکه سر و شکل مناسب و آبرومندی داشت و از نظر تعداد ستارگان نیز داشت قاب تصویر را منفجر میکرد، درنهایت ناتمام رها شد و وقتی هم که بعد از یکسال و اندی دوباره توزیع شد، دیگر اعتمادی برای مردم نمانده بود که وقت و پولشان را پای سریالی سر کنند که معلوم نیست قسمت بعدیاش توزیع خواهد شد یا نه...
نکته جالب اینکه نفرین شبکه نمایش خانگی در نخستین سالها حتی دامن سرشناسترین فیلمسازان را نیز میگرفت. مهران مدیری بعد از قهوه تلخ در ویلای من، شوخی کردم، گنج مظفر و عطسه به شکستهای پشت سر هم دچار شد. کمال تبریزی با ابله ناموفقترین روزهای تمام دوران کاریاش را به چشم دید. سریالهای داود میرباقری، چه شاهگوش و چه دندون طلا، هیچکدام حتی اندک نشانی نیز از آن میرباقری روزها و آثار خوبش نداشت. بیژن بیرنگ در عشق تعطیل نیست نهتنها تمام خاطرات خوش بازمانده از خانه سبز و همسران را از یادها زدود، بلکه به خودش هم رحم نکرد و انگار که عمدی در کار باشد، با کشاندن دعوای بینتیجهاش با بازیگران کار به مطبوعات تتمه تواناییهای باقی ماندهاش را نیز شست و برد. مهدی مظلومی نیز با سیگنال موجود است که به دلیل ضعف از تلویزیون به شبکه نمایش خانگی تبعید شده بود، تنها کاری کرد این بود که ثابت کند حد و اندازه این کارگردان چه قدر است...
اما شهرزاد که آمد، این روند به یکباره عوض شد. سریالی که نهتنها منتقدان و کارشناسان را که جدیتر به آثاری از این قبیل نظر دارند، راضی کرد، بلکه توانست بعد از سالیان سال بیتفاوتی نسبت به سریالهای داخلی، مردم را مشتاق قسمت بعدی خود نگه دارد. درست است به سیاق تجاربی که داشتیم خیابانها خلوت نشد - که البته با این شیوه نمایش و پخش قرار هم نبود که خیابانی خلوت شود، اما خبر خوش این بود که: سریالی آمد که شد حرف مردم؛ بحث مردم؛ مسأله مردم؛ بخشی از زندگی مردم. سریالی که همگان را با سریال ایرانی دوباره آشتی داد. سریالی که نگاهها را نیز نسبت به شبکه نمایش خانگی تغییر داد...
راز شهرزاد اما از آن اسرار سهل و ممتنع است. شاید در ظاهر ساده به نظر آید؛ اما دیدهایم و دیدهاید که بسیار سریالهای پرادعاتر آمده و زمین خوردهاند. اما شهرزاد و البته عاشقانه با روایت داستانی درست و البته نظمی قابل ستایش در توزیع هفتگی به جایی رسیدند که این روزها شبکه نمایش خانگی جذابیتی بسیار بسیار بیشتر از تلویزیون، تقریبا در حد و حدود سینما داشته باشد برای سینماگران. موقعیتی که اگر از آن بهره گرفته شود، بیشک امکانی خوب خواهد بود برای ارتقای سینمای داستانگوی این مرز و بوم...
این گزارش را امین فرجپور در روزنامه شهروند منتشر کرده است.