شبنم مقدمی| فریماه فرجامی
شبنم مقدمی به فریماه فرجامی: بارها خواب مثل شما شدن را دیدم/ کاش قصد بازگشت کنید، شما جای کسی را تنگ نکردهاید!
خبر به کما رفتن این بازیگر جامعه هنری را نگران کرده و بسیاری از هنرمندان به این اتفاق واکنش نشان دادهاند.
ایران آرت: فریماه فرجامی بازیگر شناخته شده سینما که از ستارگان دهههای ۶۰ و ۷۰ به شمار میرود این روزها در کما است و وضعیت جسمی مساعدی ندارد.
خبر به کما رفتن این بازیگر جامعه هنری را نگران کرده و بسیاری از هنرمندان به این اتفاق واکنش نشان دادهاند از جمله شبنم مقدمی که علاقه ویژهاش به خانم فرجامی نوشته و از او خواسته که از عالم کما به حیات برگردد.
شبنم مقدمی با انتشار تصویری از فریماه فرجامی در صفحه اینستاگرامش نوشت: «شما من را نمیشناسید بانو…من که به عرصه رسیدم شما عزلت گزیده بودید از بخت ِ بَدم.
کنارتان روی صحنه و مقابل ِ دوربین کار کردن که هیچ،دیدارتان هم ممکن نبود…
شما من را نمیشناسید.اما من چرا…خوب میشناسمتان.
صد بار، بیشتر «آفاق» ِ درخشان ِ «نرگس» را بهت زده و حیران ِ شما،دیدهام…سیصد بار «فروغ الزمان» ِ «پردهی آخر» را. آنقدر با«ماهمنیر» ِ«مادر»،وقت ِ سربه دامان ِ مادر گذاشتن اشک ریختهام که نگو!…آنقدر «مونس»ِ بیپناه ِ «سرب»را در آغوش ِ خیالم کشیدهام که نپرس!
نمیدانید چقدر خواب ِ شما شدن…مثل ِ شما شدن را دیدهام همهی سالهای نوجوانی و جوانی…چقدر تمرین شما شدن کردهام توی خیالم…مثل ِ شما زیبا شدن که ممکن نبود،میشد فقط نگاهتان کرد و سپس تحسین…
شما نه فقط زیبا که باشکوه،باوقار و خاص بودید روی پرده…روی صحنه…در هر نقش…شما بهترین بودید.
میگویند کُما،وضعیتیست عجیب میان ِ این جهان و آن جهان و هرکه در این حال قرار میگیرد انگار میان ِ پُلی ایستاده باشد که یک سویش ماییم و یک سویش آنها که رفتهاند.میگویند شما در این حال که هستید میشنوید صدای ما را…
گوشتان با من است بانو؟
بانو من سالها به شما نگاه کردم…به دقت و به قصد ِ آموختن…و از شما بسیار آموختم.بازیگری آموختم که به جای خود…شما بهترین معلم ِ ندیده ام بودید.
اما،به تلخی و روشنی آموختم مختصات ِ سینمای بیرحم ِ پرمدعا را…که به طرفهالعینی حتی ستارههایش را به باد ِ فراموشی میسپارد…پس آموختم بیش از حد دنیای دروغینش را باور نکنم…با چشم باز قدم بردارم و هشیار باشم.
و اینها که شمردم آموزههای کمی نبود برای من که هرچه دارم تکه تکه و به سختی جمع کردهام برای خودم…برای روزگارم،حرفهام.
ممنون شمایم بانو…تا همیشه ممنون شمایم.
کاش قصد ِ بازگشت کنید …شما که جایی از کسی تنگ نکردهاید،کاش برگردید این سوی پل.گرچه خیری هم از دنیای این سو و آدمهایش ندیدهاید!…اما کاش برگردید.»