سیسی اسپیسک و جی. کی. سیمونز در «آسمان شب» / در انتظار یک نشانه
«آسمان شب در ظاهر شبیه یک سریال علمی تخیلی عادی است، اما چیزی بسیار بیشتر است: یک سریال سفر جادهای است، یک تریلر معمایی، یک درام خانوادگی، یک داستان عاشقانه و از همه دردناکتر، مکاشفه درباره پا به سن گذاشتن.
ایران آرت: هالیوود ریپورتر / ترجمه: علی افتخاری
«آسمان شب» (Night Sky) در ظاهر شبیه یک سریال علمی تخیلی عادی است – توضیح کوتاه میتواند این باشد: «زن و شوهری مسن یک پورتال به سیارهای دیگر پیدا میکنند» – اما سریال آمازون پرایم ویدیو که ۲۰ مه ۲۰۲۲ در هشت اپیزود پخش شد، چیزی بسیار بیشتر است: یک سریال سفر جادهای است، یک تریلر معمایی، یک درام خانوادگی، یک داستان عاشقانه و از همه دردناکتر، مکاشفه درباره پا به سن گذاشتن.
به همین دلیل، هولدن میلر یکی از خالقان و تهیهکنندگان اجرایی پروژه به آن بهعنوان یک سریال علمی تخیلی نزدیک نشد.
او میگوید: «کار واقعاً در قالب یک درام یا کمدی درام با موضوع رابطه – نامش را هر چه میخواهید بگذارید – شروع شد، چیزی که فراز و نشیبها، غم و طنز را به تصویر بکشد. درواقع درباره یک ارتباط عاشقانه طولانیمدت بین دو شخصیت اصلی، آیرین و فرانکلین بود و این که همزمان با پا به سن گذاشتن و نزدیک شدن به آخرین مرحله زندگی خود و پرسشهایی که در این فرآیند ایجاد میشود، چه اتفاقی برای آن رابطه میافتاد. “ما اینجا چه کار میکنیم؟”، “چه چیزی اضافه میشود؟ چه معنایی دارد که زندگی خود را با یک نفر دیگر به اشتراک بگذاریم؟"»
او اضافه میکند «اینها آنقدر پرسشهای مهمی هستند که به نظر میرسید داستان باید یک جنبه علمی تخیلی داشته باشد تا به ما اجازه دهد به آن سؤالها بپردازیم و ماجراجویی و معما و رابطه عاشقانه و صحنههای تماشایی و سرگرمکننده را به آن اضافه کنیم.»
به گزارش نماوا، داستان «آسمان شب» در ایلینوی میگذرد. سیسی اسپیسک و جی. کی. سیمونز، بازیگران کهنهکار هالیوود نقش آیرین و فرانکلین را بازی میکنند که دههها پیش یک پورتال زیرزمینی در حیاط خلوت خود کشف کردند. از آن زمان تاکنون، آنها هرچند وقت یک بار در اتاقی کاملاً مبله به تماشای ستارههای این سیاره بینام مینشینند. بااینحال، برخلاف آنچه ممکن است تصور کنید سریال زمان زیادی را در این سیاره نمیگذراند و بیشتر به ناشناختههای بزرگ بیرون اشاره دارد.
دنیل سی. کانولی، دیگر خالق و تهیهکننده اجرایی سریال میگوید: «فکر میکنم این ترفند سریال بود – ایجاد توازن بین نوعی از عناصر علمی تخیلی با ماهیت شخصی و درونی داستان. برای من، این همیشه در مرکز داستان بود. ما درباره نقش خورشید و ماه در زندگی این آدمها خیلی صحبت کردیم، بنابراین شکل نورپردازی و طراحی صحنه و غیره در این عنصر طبیعی نقش داشت. دکورها را طوری طراحی کردیم که پنجرههای بزرگ داشته باشند. میدانستیم که میخواهیم آسمان چنین نقشی داشته باشد. فکر میکنم این بخش سرگرمکننده ساختن این دنیاست. واقعاً میخواستیم به صحنههای خارجی سریال و تجربه آیرین و فرانکلین از دنیا حس شگفتی و جادو بدهیم. در مقابل اجازه دادیم در صحنههای داخلی روزمره که خیلی هم زیبا طراحی شدند، خورشید و نور کاملاً جلوه داشته باشند.»
اما اگر نقشآفرینیهای اسپیسک و سیمونز نبود، سریال اصلاً درست از کار درنمیآمد. دو بازیگر برنده اسکار تا پیش از آن هرگز با هم کار نکرده بودند، اما در همان اولین صحنهای که آنها را با هم میبینید، بلافاصله احساس میکنید یک عمر با هم زندگی کردهاند.
به گفته کانولی، اسپیسک در «صدر گزینههای ما برای نقش آیرین» قرار داشت و پیوستن او به سریال چنان «اعتمادبخش» بود که آنها توانستند بازیگر دیگری در سطح او را جذب کنند. اسپیسک و سیمونز آنقدر در کنار هم فوقالعاده بودند که جاش بیل، تدوینگر «آسمان شب» که در سریالهای قبلی این دو، «دودمان» و «همتا» کار کرده بود، پشت سر هم شاهد برداشتهای خوب بود.
او میگوید: «هر دو سبکهای بازیگری خیلی متفاوتی دارند که دیدن آن بسیار جالب است. اعتقاد دارم وقتی با چنین استعدادهایی سروکار دارید، فقط باید سر راه آنها قرار نگیرید. دیدن کار آنها کاملاً لذتبخش و تحسینبرانگیز است.»
خوان خوزه کامپانلا، کارگردان آرژانتینیِ فیلم برنده اسکار «راز چشمان آنها» که تهیهکننده اجرایی «آسمان شب» و کارگردان دو اپیزود اول سریال است، اضافه میکند: «تنها سورپرایز خوب برای شما در صحنه فیلمبرداری، یک بازیگر است. هر سورپرایز دیگر یک خبر بد است. این تکهای از یک پازل است که تا وقتی دوربینها شروع به کار نکنند، هرگز بهطور کامل آن را نمیبینید. ما درمورد جای قرار دادن دوربین صحبت میکنیم و میدانیم نور باید چطور باشد، اما هیچوقت نمیدانیم قرار است چه اتفاقی برای بازیگران بیفتد. آنها میتوانند تعابیر متفاوتی ارائه دهند. فکر میکنید صحنه در حال حرکت است، اما بعد متوجه میشوید قضیه خیلی بیشتر از این حرفهاست. لحظههایی هست که واقعاً احساس میکنید به شما افتخار دادهاند در آنجا باشید. بیشتر آدمهای دنیا قرار است آن را روی صفحهنمایش ببینند، فقط چیزی حدود ۵۰ نفر در کل دنیا آن را زنده میبینند. این چیزی است که در هر روز کاری به خاطر آن سپاسگزارم – وقتی آن جادو اتفاق میافتد. خوشبختانه ما مقدار زیادی از آن را داشتیم.»
میلر درباره ایده شکلگیری متن سریال میگوید: «من خیلی وقتها پیش پدربزرگ و مادربزرگم میرفتم که در آن مقطع به ۸۰ سالگی رسیده بودند و بیش از ۶۰ سال بود ازدواج کرده بودند. دیدن رابطه آنها سؤالهای زیادی درباره موضوعاتی مثل مرگ و عشق پایدار و جهان در ذهن من ایجاد کرد – و این که وقتی به آن مرحله از زندگی میرسیم چطور با این مسائل دست و پنجه نرم میکنیم.»
میلر شروع به فرمولبندی ایدههای خود کرد و تفکرات او درنهایت به یک اپیزود افتتاحیه تبدیل شد. بعد او با همکارش کانولی قرار کاری گذاشت و بهاینترتیب «آسمان شب» متولد شد.
سیمونز درباره سریال میگوید: «داستان از دریچه ذهن یک مرد جوان با نگاهی از روی عشق، قدردانی و تحسین فراوان نسبت به پدربزرگ و مادربزرگش و ماندگاری رابطه آنها روایت میشود. فکر میکنم این دیدگاه خیلی باارزشتر از آن است که توسط مردی همسن و سال من روی کاغذ بیاید.»
بازیگر فیلمهای «مرد عنکبوتی» و «ویپلش» ادامه میدهد: «نکته تأثیرگذار اپیزود افتتاحیه ازنظر من، صبر و حوصلهای است که از تماشاگر انتظار دارد و میطلبد.»
اسپیسک، بهنوبه خود خاطرنشان میکند او بیشتر از ژانر مجذوب عناصر مربوط به ارتباط دو شخصیت اصلی سریال شد. او میگوید: «رابطه بین فرانکلین و آیرین بود که واقعاً من را به سمت خود کشاند. یکی از چیزهایی که در آیرین تشخیص دادم رابطه طولانیمدت او با شوهرش داشت. من آن را با شوهرم داشتم. ۵۰ سال. دیوانهوار است. خیلی سریع میگذرد؛ بنابراین فکر کردم خودم را در آن مستقر کنم و در جنبه علمی تخیلی داستان غرق شوم.»
تداخل زمانی و متعاقب آن بازنویسی متن سریال باعث شد سیمونز در آخرین لحظه وارد پروژه شود و به همین دلیل عملاً هیچ فرصتی نبود که او و اسپیسک پیش از شروع تصویربرداری با هم تمرین کنند، اما اسپیسک میگوید آنها به شکل تقریباً عجیبی خیلی راحت مقابل هم ظاهر شدند. «ما هر دو واقعاً از روابط کاری خود خیلی خوشحال بودیم.»
سیمونز درباره همکاری با اسپیسک میگوید: «من بیشتر کارهای او را دیده بودم. سیسی خیلی قبلتر از من در سینما و تلویزیون بازی میکرد، چون من ۲۰ سال بهجز تئاتر کار دیگری نکردم؛ بنابراین واضح است به او اعتماد داشتم. میدانستم او میتواند بهترین کار را انجام دهد و یک بازیگر فوقالعاده است، اما اصلاً از نزدیک او را نمیشناختم. با افرادی تماس گرفتم که میدانستم با او کار کردهاند و به آنها اعتماد داشتم و پرسیدم، “او به همان اندازه که به نظر میرسد خوب است؟ چیزی هست که باید بدانم؟ دیوانه است؟” و البته غیر از توصیفات خوب چیز دیگری از او نشنیدم. سیسی یکی از شیرینترین آدمهای روی کره زمین است و کار کردن با او لذتبخش است.»
اسپیسک درباره آیرین میگوید: «چیزی که در آیرین تشخیص دادم این بود که وقتی این همه سال است ازدواج کردهاید، گاهی اوقات میخواهید به سر همسرتان بکوبید. میخواهید او را خفه کنید، اما این فقط بخشی از یک رابطه طولانیمدت است. بهقدری با چیزهای مختلف مواجه میشوید که آن ارتباط عمیقتر و عمیقتر میشود.»
ستاره فیلمهای «کری» و «دختر معدنچی زغالسنگ» ادامه میدهد: «این واقعیت که فرانکلین و آیرین، فرزند خود را به دلیل خودکشی از دست دادند آزاردهنده است؛ و آیرین از نوع واکنش خود و نقش خود در تصمیم فرزندش برای ادامه ندادن زندگیاش خیلی پشیمان است و احساس گناه میکند. به این فکر کردم اگر او پسرش را از دست نمیداد، زندگیاش چگونه بود. احتمالاً از زندگی در این شهر کوچک و بودن در مجاورت شاگردان سابقش راضی بود؛ در خیابان آنها را میدید و خوشحال میشد، اما پس از مرگ پسرش همهچیز برای او تغییر کرد و در همان زمان او و فرانکلین این چیز را در حیاط خانه خود پیدا کردند. در مقابل، برای فرانکلین همهچیز آسانتر است. او یک مرد عملگراست.»
فرانکلین و آیرین راز بزرگ خود را سالهاست از دیگران پنهان نگه داشتهاند و همین باعث شده تا حد زیادی از دیگران دوری کنند. اسپیسک درباره تأثیر پورتال بر زندگی آن دو میگوید: «آنها بهاندازه گذشته با جامعه در ارتباط نیستند. مرگ پسرشان زندگی آنها را زیر و رو کرد و درست بعدازآن اتفاق بود که آن چیز را در حیاط خانهشان پیدا کردند و همهچیز قاطی شد. آیرین بیشتر از فرانکلین آسیب دید. او منتظر نشانهای است که معنای همه این چیزها را درک کند. او منتظر یک اتفاق است. فکر میکند شاید بتواند مایکل را پیدا کند. خیلی دور از ذهن به نظر میرسد، اما این شیفتگی تقریباً او را فلج کرده است.»
درنهایت، سیمونز اعتقاد دارد خیلی خوب است که یک متن شخصیتهای اصلی را در دهههای ۶۰ و ۷۰ زندگیشان دنبال کند. او میگوید: «یکی از جنبههای واقعاً جالب “آسمان شب” این است که این زوج قدیمیِ خویشتندار و قرص و محکم اهل غرب میانه آمریکا را انتخاب میکند و قبل از انداختن آنها در دل یک ماجراجویی وقت میگذارد تا تماشاگر کمی با آنها آشنا شود. بهعنوان یک مرد ۶۷ ساله، خواندن متنهایی که واقعاً به نوع تفکر آدمهای ۶۰ و ۷۰ ساله درمورد زندگی اهمیت میدهند، عالی است.»