هیروکازو کوردا از «دلال» میگوید / سفر غیر منتظره یک خانواده نامتعارف
کوردا از «دلال» بهعنوان یک قطعه همراه برای «دزدان فروشگاه» نام میبرد. مضمون مشترک دو فیلم، طردشدگان اجتماعی هستند که گرد هم میآیند و خانوادههایی نامتعارف تشکیل میدهند.
ایران آرت: هالیوود ریپورتر / ترجمه: علی افتخاری
هیروکازو کوردا، کارگردان ژاپنی سه سال پس از ساخت «حقیقت»، اولین فیلم خود در فرانسه – که به شکل عجیبی اولین نمایش آن در جشنواره ونیز بود – با «دلال» (Broker)، اولین فیلم کاملاً کرهای خود به بخش مسابقه جشنواره کن بازگشت و فیلم او جایزه بهترین بازیگر را برای سونگ کانگ هو («انگل») به همراه آورد، ضمن این که جایزه داوران کلیسای جهانی را نیز از آن خود کرد.
استاد فیلمهای خانوادگی ظریف، آخرین بار «دزدان فروشگاه» (۲۰۱۸) را در جشنواره کن داشت که جایزه نخل طلا را برد و بعدها نامزد اسکار بهترین فیلم بلند بینالمللی شد. کوردا از «دلال» بهعنوان یک قطعه همراه برای «دزدان فروشگاه» نام میبرد. مضمون مشترک دو فیلم، طردشدگان اجتماعی هستند که گرد هم میآیند و خانوادههایی نامتعارف تشکیل میدهند.
بهجز سونگ، چند نفر دیگر از معروفترین بازیگران کرهای در «دلال» نقشآفرینی کردهاند: دونا بائه («میزبان»)، لی جی اون، ستاره موسیقی کیپاپ و حالا بازیگر (که با نام هنری آییو نیز شناخته میشود) و گانگ دونگ وون، بازیگر محبوب نقشهای اصلی («شبهجزیره»).
به گزارش نماوا، داستان «دلال» به سیستم فرزندخواندگی – رایج در کره و ژاپن – معروف به «جعبه بچه» میپردازد: یک فضای گرم، معمولاً بیرون بیمارستانها یا کلیساها، جایی که مادرانی که تازه زایمان کردهاند میتوانند بچههای ناخواسته خود را بگذارند و خیالشان راحت باشد به فرزندخواندگی پذیرفته میشوند. سونگ و گانگ نقش دو مرد بدبخت را دارند که برای یک مرکز «جعبه بچه» کار میکنند و مخفیانه تعدادی از نوزادان را به زوجهای کرهای که از داشتن فرزند ناامید شدهاند، میفروشند.
لی نقش سو یونگ، یک مادر جوان پریشان را بازی میکند که نوزادش را در محل کار سونگ و گانگ رها میکند. در همین حال، دو کارآگاه پلیس با بازی بائه و لی جو یونگ، بازیگر نسبتاً تازهکار، به امید به دست آوردن شواهد قطعی برای پایان دادن به یک پرونده قدیمی تحقیق و تفحص، مرکز را زیر نظر دارند. مسیر این پنج نفر به لطف «جعبه بچه» بهطور اتفاقی با هم یکی میشود و سفری غیرمعمول و غیرمنتظره در سراسر کره جنوبی را آغاز میکنند.
کوردا ۶۰ ساله که عموماً از او بهعنوان وارث سنت بزرگ سینمای اومانیستی ژاپن یاد میشود، در این گفتوگو درباره ساخت و معانی ظریف «دلال» صحبت میکند.
نقطه شروع خلاقانه فیلم چه چیز بود؟
خوب، در روند تحقیق برای ساخت فیلمم «پسر کو ندارد نشان از پدر» (برنده جایزه داوران کن در ۲۰۱۳، با داستانی با محوریت دو بچه که در بدو تولد جابجا میشوند)، در حال بررسی روند قبول فرزند در ژاپن بودم و در بیمارستانی در کوماموتو، ژاپن از قضیه «جعبه بچه» باخبر شدم. ایده فیلم از آنجا شکل گرفت. به این فکر کردم که روزی فیلمی با ایده «جعبه بچه» بسازم. ضمن این که متوجه شدم مراکزی مشابه در کره جنوبی فعالیت دارند و تعداد بچههایی که به این مراکز سپرده میشوند خیلی بیشتر است. بعداً، حول و حوش سال ۲۰۱۵ با چند بازیگر کره جنوبی صحبت کردم که روزی یک فیلم با هم بسازیم. همان زمان برای اولین بار به ذهنم رسید که این دو ایده را کنار هم قرار دهم.
«دلال» از خیلی جهات به موضوعات مشابه «دزدان فروشگاه» میپردازد، بهویژه ایده گروهی از طردشدگان اجتماعی، حتی خلافکارها که دور هم جمع میشوند و برای مدتی یک خانواده غیر متعارف تشکیل میدهند. چه چیزی برای شما جالب بود که بار دیگر به این مضامین نزدیک شوید و با «دلال» از چه راههایی میخواستید این موضوعات را در مسیری جدید قرار دهید؟
خوب، درواقع، پیرنگ «دزدان فروشگاه» و «دلال» همزمان شکل گرفت و به این دو فیلم مثل خواهر و برادر نگاه میکنم. آن موقع که درمورد «پسر کو ندارد نشان از پدر» تحقیق میکردم، درک من از پدر یا مادر شدن این بود که زنها، وقتی بچهدار میشوند، تقریباً خودبهخود احساس میکنند مادر شدهاند، درحالیکه به نظر میرسد مردها برای این که در واقعیت جدید پدر شدن فرو بروند، به یک دلیل منطقی خاص نیاز دارند.
در آن زمان این تفکر را داشتم و اغلب درباره آن بحث میکردم، اما بعدها یکی از دوستانم که خانم است، به من گفت: «نه، برای زنان هم همینطور است – همه زنان این حس فوری مادر بودن را ندارند. این تصور که زایمان مسئلهای ذاتی است یک پیشداوری مردانه است.» متوجه شدم قطعاً باید همینطور باشد – و واقعاً احساس پشیمانی کردم.
بنابراین در «دزدان فروشگاه» ما شخصیت نوبویو (با بازی ساکورا آندو) را داریم که هرچند خودش فرزندی ندارد، اما سعی میکند برای بچهها، مادر باشد. در «دلال»، سو یونگ را داریم که سعی میکند با رها کردن فرزندش و این انتخاب که یک مادر نباشد، از او محافظت کند. البته یک انگیزه پنهان و خیلی پیچیده پشت آن است، اما درهرصورت، این دو داستان که جنبههای تقریباً متضاد مادر بودن را بررسی میکنند، همزمان به ذهن من رسید.
یکی دیگر از تفاوتهای بین دو فیلم این است که در «دزدان فروشگاه»، این که پلیس و سیستم قضایی درنهایت خانواده موقتی را از هم میپاشاند، تأکیدی بر بردبار نبودن جامعه است، درحالیکه در «دلال» ما با دو افسر پلیس روبرو هستیم که درنهایت همدلی میکنند. با این تفاوت چه چیزی را دنبال میکردید؟
خوب، حق با شماست، این یک تفاوت اساسی است. در «دلال»، کارآگاه سو جین با بازی دونا بائه را داریم که در همان ابتدای فیلم میگوید، «اگر میخواهی بچهات را رها کنی، از همان اول نباید آن را داشته باشی.» و من فکر میکنم خیلیها در ژاپن و کره جنوبی همین حس را دارند – این نگاهِ تا حدی انتقادی به مادرانی که نوزادان خود را رها میکنند؛ بنابراین شخصیت سو جین از اینجا شروع میشود. برای من، یکی از حرکتهای اصلی فیلم این است که دیدگاه سو جین در این سفر چقدر میتواند تغییر کند. اگر در طول دو ساعت، دیدگاه تماشاگر بتواند مثل او تغییر کند، فکر میکنم فیلم موفق است.
«دلال» مانند «پس از طوفان» (۲۰۱۶)، فیلم زیبای شما، همینطور «دزدان فروشگاه»، به شکل دراماتیک به سمت یک لحظه مشترک بین شخصیتها میرود که کیفیت خیلی خاصی دارد – تجربه یک لحظه مشترک در زمان که احتمالاً نمیتواند دوام بیاورد، اما وقتی اتفاق میافتد پرمعنی است. این لحظهها بهتدریج ساخته میشود. این مسئله در «دلال» در سکانسهایی که شخصیتها با ون در حال سفر هستند قابل لمس است و بعد جمع میشود تا آن صحنه که شخصیتها در اتاق هتل با هم هستند، جایی که سو یونگ، آن حرفهای شگفتانگیز را میزند و از سایر شخصیتها به این خاطر که به دنیا آمدند، تشکر میکند.
چقدر خوب، چون این دقیقاً همان ساختاری است که سعی کردم بنویسم (میخندد). مطمئناً آن صحنه در هتل یک لحظه بسیار حساس و گذرا است – و لحظهای است که دیگر هرگز تکرار نمیشود. به همین دلیل خیلی مهم است. حدس میزنم میخواهم در هر فیلمی یک لحظه باشد که در آن زندگی تجلیل میشود. در این فیلم، شاید تا حدی صریحتر نشان داده شده است.
این کیفیت منحصربهفرد کار شما است، بنابراین واقعاً کنجکاو هستم که چطور آن را کشف کردید. کیفیت تجربهای است که در زندگی خود تشخیص دادهاید و سعی کردهاید آن را بازسازی کنید یا بیشتر جنبه شهودی دارد؟ چطور به بخشی از روند فیلمسازی شما تبدیل شد؟
واقعاً نمیدانم… (در این جای مصاحبه، کوردا پیشانی خود را میمالد و خیلی طولانی و به شکل فزایندهای ناراحتکننده، مکث میکند.) صادقانه بگویم، بهندرت درمورد فیلمهایم به این شکل صحبت میکنم – بهخصوص درباره ویژگیهایی که در فیلمهای مختلف من آشکار است. میتوانم بگویم خلق صحنهای مثل این چیزی نیست که خیلی عمدی باشد – اینطور نیست که به خودم بگویم، «بله، من این را ثبت میکنم.» در عوض، بیشتر شبیه این است که «من این شخصیتها را دارم و با آنها در سفر هستم» و از خودم میپرسم، «در این مدتی که با آنها هستم، چه کاری میتوانم انجام دهم؟» بهاینترتیب، میگویم سو یونگ از طرف من زندگی را تجلیل کند. شبیه فلینی است. اگر به خاطر داشته باشید، همه شخصیتهای فیلمهای او، حتی اگر بهطور مشخص آدمهای خوبی نباشند، حتی اگر تا حدی آدمهای بدی و بهنوعی زننده باشند، کارگردان از زندگی آنها تجلیل میکند. من این روحیه را در فیلمهای او دوست دارم، اما متوجه شدم که حالا میخواهم با بحث درباره کارگردانهای دیگر خودم را از سؤال شما خلاص کنم… واقعاً مطمئن نیستم چه بگویم.
بسیار خوب، بیایید درباره یک هنرمند بزرگ دیگر صحبت کنیم. سونگ کانگ هو مثل اغلب فیلمهای خود در این فیلم بسیار فوقالعاده است. او بهعنوان یک بازیگر چه ویژگیهایی دارد که شما را ترغیب کرد با او همکاری کنید و همکاری شما چطور بود؟
قبول دارم او در هر فیلمی که بازی میکند باورنکردنی است. توانایی او در تلفیق کامل ویژگیهای خوب و بد شخصیتهایش چیزی است که میتوانم روی آن تأکید کنم و بعد یک نوع سَبُکی در حالت چهره اوست که به نظر من خیلی جذاب است. او هیچوقت خیلی سنگین نمیشود. درمورد همکاری با او باید بگویم در هر برداشت اینطور به نظر میرسید اولین بار است این کار را انجام میدهد که واقعاً من را شگفتزده کرد. کار او واقعاً باورنکردنی است.
فیلمنامه همه فیلمهایتان را خودتان مینویسید. روند نوشتن شما چگونه است؟
خوب، فیلمنامه را تقریباً همزمان با فیلمبرداری مینویسم. البته برای این فیلم، پیشنویس اولیه داشتم که در مرحله پیشتولید نوشتم، اما این که بعد از رفتن این دو شخصیت به سئول چه اتفاقی میافتد، آنها چه کار میکنند، داستان به کجا ختم میشود – چیزی بود که کاملاً باز گذاشتم. من تا لحظه آخر فیلمنامه نداشتم. زمانی داستان را تمام کردم که عوامل تولید پیش من آمدند و گفتند، «باید کار را نهایی کنیم، چون باید مطمئن شویم که میتوانیم یک لوکیشن برای آن پیدا کنیم.»
همانطور که در حال فیلمبرداری بودیم، فکر میکردم سانگ هیون (شخصیت سونگ کانگ هو) چه کار میکند و چطور میتوانم سو یونگ را خوشحال کنم؟ همچنان به دنبال پاسخ بودم و فیلمنامه را بارها بازنویسی کردم. هر بار آن را به سونگ کانگ هو نشان میدادم و با هم بحث میکردیم و ایدههای خود را در میان میگذاشتیم تا این که بالاخره به پایان رسیدیم. طبعاً ساختن یک فیلم به این شیوه، ازنظر فیزیکی خیلی چالشبرانگیز و برای همه سخت است، اما هیچ سبک فیلمسازی بهتر یا سرگرمکنندهتر از این نیست که بتوانیم به این شکل دور هم جمع شویم، همکاری کنیم و درنهایت به یک جواب برسیم.