غلامرضا نیکخواه ، رضا عطاران ، مهران مدیری، امیر مهدی ژوله، محمد جواد ظریف
غلامرضا نیکخواه رازهای رضا عطاران، محمد جواد ظریف و ژاله ژوله را فاش کرد
غلامرضا نیکخواه: در دانشگاه با دخترم نیلوفر در یک کلاس بودیم و وقتی استادان میفهمیدند دختر و پدر هستیم برایشان خیلی جالب بود. بهخاطر اینکه اسم مان در لیست پشت سر هم بود موقع امتحانات کنار هم مینشستیم ولی من حتی به برگهاش نگاه هم نمیکردم (باخنده).
ایران آرت: پریسا نوری در همشهری نوشت: به قول مهران مدیری آدم خیلی جدی و تلخی است و چهرهاش بیشتر شبیه دیپلماتهاست تا بازیگران طنز اما سالهاست با همان چهره جدی و رسمی، در نقشهای کمدی ظاهر شده و خاطرات شیرینی برایمان ساخته است. غلامرضا نیکخواه جزو نخستین بازیگران طنز تلویزیون در دهه 70است که با بازی در سریالهای مهران مدیری شناخته و پس از آن در نقشهای کمدی بسیاری ظاهر شد. از اینکه او را بهعنوان کمدین میشناسند، خوشحال است و میگوید:«مردم وقتی من را در خیابان میبینند، ناخودآگاه میخندند و همین برایم کافی است.» این بازیگر پیشکسوت که این روزها و در 74سالگی سرگرم بازی در چند سریال شبکه نمایش خانگی ازجمله «جیران» و «ساخت ایران» است، با وجود مشغله زیاد با روی باز دعوتمان را پذیرفت و برای گپ و گفتی صمیمی به دفتر روزنامه آمد. با او درباره اجرای متفاوت و جذابش در برنامه جوکر، سریال جیران، علت کمکاریاش در تلویزیون و... حرف زدیم. نیکخواه درست مثل نقشهایش با همان روحیه طناز و چهره جدی به سؤالاتمان پاسخ داد.
مخاطبان شما را بهعنوان بازیگر طنز میشناسند اما با اجرای موسیقی رپ در برنامه جوکر همه را غافلگیر کردید. از آن اجرا بگویید. ایده خودتان بود؟
نویسندگان و عوامل برنامه جوکر آیتمها را پیشنهاد میدهند و بازیگران میتوانند بپذیرند یا رد کنند. به من هم پیشنهاد شد رپ بخوانم. راستش خودم هم غافلگیر شدم، چون نه صدایی داشتم و نه چندان موسیقی رپ گوش داده بودم. اما تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم. گروه نویسندگان یک شعر خوب نوشتند که خوشم آمد، خودم هم چیزهایی که در ذهن داشتم مثل «ژاله و ژوله»، «هله و هوله» و... را به آن اضافه و اجرا کردم. همینجا بگویم که دخترم هم کمکم کرد که بتوانم در قالب خواننده رپ ظاهر شوم. خوشبختانه این اجرا با استقبال مردم مواجه شد، بعد از آن هم یکی دو پیشنهاد برای بازی در نقش خواننده داشتم.
میگویند چون برنامه جوکر بداهه است، حذفیات بسیاری دارد ازجمله سکانس رقص شما که سانسور شد.
هر برنامهای بنا به سلیقه و نظر عوامل سازنده یا شرایط فرهنگی جامعه حذفیاتی دارد البته من اصلاً یادم نمیآید در این برنامه رقصیده باشم (باخنده). فقط یکسری حرکات موزون برای تقویت عضلات دست و پا و گردن انجام دادم. ولی از شوخی گذشته من فکر میکنم در جوکر نسبت به سایر کارها دست بچهها بازتر بود و یک بخشهایی را اجازه پخش دادند که برای بالابردن نشاط جامعه خیلی خوب بود. من معتقدم چارچوبها را میشود بازتر کرد. حتی میشود از خانمها هم دعوت کرد در این برنامه شرکت کنند. این پیشنهاد را با آقای علیخانی مطرح کردهایم که امیدوارم عملی شود.
رئالیتی شو «جوکر» با همه اقبال عمومی، منتقدانی هم داشت که معتقد بودند این برنامه سطحی است. نظر شما چیست؟
ضمن احترام بهنظر مخاطبان، جوکر یک برنامه اقتباسی بود که برای نخستین بار در کشور ما اجرا شد و طبیعی است که در کنار نقاط قوت، ضعفهایی هم داشته باشد. ولی فارغ از این موضوع، باید برنامههایی ساخته شود که مردم ساعتی مشکلات زندگی را فراموش کنند و بخندند. این نیاز بهشدت در جامعه احساس میشود. این حرف من نیست، حرف کارشناسان خانواده و روانشناسان است که خندیدن باعث کاهش تنش در خانواده و در نتیجه کاهش آمار طلاق میشود. خب چه برنامهای از این بهتر و سازندهتر که به محکم شدن کانون خانواده کمک میکند؟ خوشبختانه جوکر با وجود تیم قوی، خلاق و پای کاری که طرح را اجرا کردند، کمک کرد تا حدودی این موضوع جبران شود و این کار خیلی بزرگ و ارزشمندی است.
از بازخورد این برنامه در جامعه بگویید.
شاید باورتان نشود وقتی مردم ما را در خیابان میبینند از ته دل دعا میکنند و میگویند «خدا پدر و مادرتان را بیامرزد که باعث شدید ما یک ساعت غم و غصه را فراموش کنیم و بخندیم...».
از بازی در سریال جیران بگویید.
فیلمبرداری جیران از یک سال و اندی است شروع شده و حدوداً 4ماه دیگر ادامه دارد. پروژه طولانی شد چون شرایط کار سخت بود، از یک طرف بعضی از سکانسها را باید در شهرهای مختلف ازجمله اصفهان، گلپایگان، قزوین و... میگرفتیم و از طرفی کرونا بارها و بارها برنامه گروه را به هم ریخت. مثلاً همه عوامل حاضر بودند که سکانسی را شروع به ضبط کنیم، یک دفعه جواب تست یک نفر مثبت میشد و کار عقب میافتاد. من هم اسفندماه کرونا گرفتم و سکانسهای مربوط به عزیزآغا 2هفته به تعویق افتاد. در کل کار جیران را بهخاطر کارگردان و تهیهکننده و بازیگرانی که یکی از یکی بهتر هستند خیلی دوست دارم. این را هم بگویم که معمولاً رسم است که وقتی کار، کارگردان خوب دارد، سعی میکنند به بازیگران پول کمتری بدهند و میگویند «آقا! فلانی کارگردانه... اصلاً نباید پول بگیرید...» (با خنده)
مردم با «عزیز آغا»ی سریال جیران ارتباط گرفتهاند؟
بله، مردم «عزیزآغا» را دوست دارند و گاهی پیام میدهند که دلشان برای عزیزآغا میسوزد. میگویند «پیرمرد با جان و دل تلاش میکند که رضایت خانواده سلطنتی را بهدست بیاورد آن وقت گاهی همه کاسهکوزهها را سر او میشکنند.»
اگر موافق باشید برگردیم به اوایل دهه70. شما در دانشگاه علوم سیاسی خوانده بودید، چه شد که سر از بازیگری درآوردید؟
از بچگی بازیگری را دوست داشتم و در دبیرستان هم گروه تئاترمان در بوشهر اول شد و آن سال ما را به اردوگاه رامسر بردند که جزو بهترین خاطرات نوجوانیام است. درسم که تمام شد بهعنوان ارزیاب گمرک مشغول کار شدم و سال 70بهخاطر علاقه به بازیگری خودم را بازخرید کردم. الان هم خیلی خوشحالم که دنبال بازیگری رفتم.
هیچ وقت از دانش سیاسی در بازیگری استفاده نکردید؟
در فیلم «آینه بغل» در نقش دکتر ظریف بازی کردم (باخنده).
لیسانس کارگردانی تئاتر هم دارید؟
بله، در دانشگاه با دخترم نیلوفر در یک کلاس بودیم و وقتی استادان میفهمیدند دختر و پدر هستیم برایشان خیلی جالب بود. بهخاطر اینکه اسم مان در لیست پشت سر هم بود موقع امتحانات کنار هم مینشستیم ولی من حتی به برگهاش نگاه هم نمیکردم (باخنده).
شما تجربه کار طنز و جدی را دارید. کدام سختتر است؟
کار طنز بهمراتب سختتر است. بهخصوص در ایران که خیلی سخت میشود مردم را خنداند درحالیکه در خارج از کشور مردم خیلی راحت به چیزهای پیش پاافتاده میخندند.
خیلی وقت است که در سریالهای تلویزیون ظاهر نشدید و حضور پررنگی در شبکه نمایش خانگی داشتهاید. شبکه خانگی را به تلویزیون ترجیح میدهید؟
من تلویزیون را خیلی دوست دارم. اصلاً تلویزیون خانهام است. ولی ضوابط زیاد تلویزیون، کار کردن را واقعاً سخت کرده است. اما شبکه نمایش خانگی محدودیتهایش کمتر است. بهنظرم تلویزیون هم باید کمی انعطاف نشان بدهد و با خواسته مخاطب بیشتر کنار بیاید، ولی متأسفانه هرچه جلوتر میرویم فشارها و سانسورها بیشتر میشود که این اتفاق خوبی نیست.
چرا سالهاست دیگر سریالهایی مثل «بزنگاه» در تلویزیون تولید و پخش نمیشود؟
به خاطر ضوابط دست و پا گیر صدا و سیما. نمیدانید با «بزنگاه» چه کردند. هر صبح بیدار میشدیم روزنامهها نوشته بودند از امشب بزنگاه پخش نمیشود. به قدری فشار به کارگردان و سایر عوامل آوردند که عطاران گفت «مهرم حلال و جانم آزاد» و برای همیشه از تلویزیون خداحافظی کرد. درصورتی که مردم این سریالها را دوست دارند. همین الان که بزنگاه بازپخش میشود مردم بهشدت استقبال میکنند و میگویند «آقا دیشب بزنگاه را دیدیم و چقدر لذت بردیم. چرا دیگه از این کارها نمیسازید؟»
وضعیت اسفبار آقای رویگری هم موضوع تازهای است که بازتاب وسیعی در جامعه داشته. نظرتان در اینباره چیست و چطور میشود مانع از تکرار اتفاقاتی این چنینی شد؟
درباره وضعیت آقای رویگری از صمیم قلب متأثر شدم. البته به بخش مسائل خانوادگی ایشان کاری ندارم چون نباید ما در این مورد قضاوت کنیم. من مادرم 2سال بیمار بود و در رختخواب افتاده بود، 3تا پرستار و آشپز داشت، میدانم چقدر نگهداری از بیمار کار سختی است. قطعاً همه مردم این امکانات را ندارند. پس نباید از همسر ایشان انتظار داشت که پای همه مشکلات اینچنینی بایستد. در کشورهای پیشرفته آدمها به سن خاصی که میرسند دولت موظف است حداقل امکانات رفاهی را برایشان فراهم کند. همه میدانیم که رضا سکته کرده و مشکلات جسمی دارد. چندماه پیش سر پروژهای با هم بودیم. این بنده خدا بهخاطر بازی در چند سکانس با آن حالش آمده بود، درحالیکه با آن شرایط سخت باید در خانه استراحت میکرد. البته این موضوع فقط مشکل رضا نیست. خیلی از بازیگرها بسیار کم کار هستند شاید سالی یک کار به آنها پیشنهاد شود، دولت باید در پیری کمکشان کند که بتوانند یک زندگی آبرومند برای خود دست و پا کنند.
برای حسن ختام این گفتوگو، خاطرهای از استقبال مردم هم دارید که برایمان تعریف کنید؟
خاطرات بسیاری از برخورد مردم دارم که بیشترشان ابراز لطف و محبت آنهاست. اما یک خاطره را هیچ وقت فراموش نمیکنم. یادم هست در برنامه نوروز 77در نقش «آقای نوروزی» بازی میکردم که مردم خیلی دوستش داشتند. یک روز در خیابان خانمی از ماشین پیکان پیاده شد و جلویم را گرفت و گفت «میشود خواهش کنم چند دقیقه وقتتان را به من بدهید؟» گفتم «بله، بفرمایید.» گفت: «پسر من خیلی دوست دارد شما را ببیند...» بعد در ماشین را باز کرد، دیدم یک پسر معلول روی صندلی عقب دراز کشیده... پسر وقتی مرا دید دستانش را به طرفم دراز کرد و با بیان الکن گفت: «حرف... حرف نوروزیه...» من که این صحنه را دیدم طاقت نیاوردم و بغلش کردم و بوسیدم و گفتم «نه حرف حرف شماست...» حالا یک خاطره بامزه هم تعریف میکنم که حال و هوایتان عوض شود. یک روز آقایی در خیابان ما را دید و خیلی ابراز علاقه کرد و خواست عکس بیندازیم... گفتیم «گوشیات را بده عکس بگیریم.» گفت «گوشی من دوربین ندارد، با گوشی خودتان بگیرید» (با خنده).