گفتوگو با جردن پیل در مورد فیلم جدیدش
کمدی وحشت از کارگردان سیاهپوست؛ نقد نژادپرستی به شیوه جدید
بهخاطر دارم که دقیقا این سوال را از او پرسیدم که آیا والدینت میدانند من سیاهم؟ او جواب منفی داد و مرا به وحشت انداخت.
ایرانآرت، رضا حسینی: بگریز به کارگردانی جردن پیل یکی از نخستین فیلمهای مستقل سینمای آمریکا در سال ۲۰۱۷ است که هم مورد استقبال تماشاگران در گیشه قرار گرفته و هم منتقدان و علاقهمندان جدیتر سینما را به تحسین واداشته است؛ فیلم ترسناکی که اگرچه شروعی کلیشهای دارد، اما خیلی زود جهان داستانی متفاوت خودش را خلق میکند و همانطور که کارگردان جوانش در این گفتوگو اشاره میکند، قصد پردهبرداری از واقعیتهای روز جامعه آمریکا و نژادپرستی همچنان گسترده علیه سیاهان را دارد. گفتوگویی که در پیشرو دارید، در سایت نیویورک تایمز و روزنامه شهروند منتشر شده است.
ژانرهای وحشت و کمدی چه وجه اشتراکهایی دارند؟
اینطور بهنظر میرسد که بهترین فیلمهای کمدی و ترسناک ریشه در واقعیت دارند و در جهانی واقعی روی میدهند. شما میتوانید یکیدو قاعده را به نفع خودتان تغییر بدهید، اما دنیای پیرامون آن واقعی است. من سر این فیلم احساس میکردم هر چیزی را که در زمینه کمدی آموختهام، میتوانم به کار ببرم.
چطور از تبدیل شدن وحشت به کمدی جلوگیری کردی؟
در ژانر وحشت، همان لحظهای که آدمها میخواهند کاری کنند و شما میفهمید که آن را انجام نخواهند داد، تماشاگر از دست میرود. در این فیلم آنچه باید باورپذیر از کار درمیآمد، قصد و نیت پروتاگونیست فیلم بود. چرا این مرد جوان در آنجا حضور پیدا کرده است. من از الگوی فیلمهای بچه رزماری و همسران استپفورد پیروی و حرکت تدریجی به چنین موقعیت دیوانهواری را پیاده کردم و در کنارش، این موضوع را توجیه کردم که شخصیت اصلی چطور برای ماندنش دلیلتراشی میکند.
آیرا لوین که نویسنده کتابهایی است که این دو فیلم براساس آنها ساخته شدهاند، تماشاگران را در مواجهه با این مسأله قرار میدهد که پروتاگونیستها دچار پارانویا هستند.
من هم از چنین تمهیدی بهره بردم. این فیلم درباره این موضوع هم است که ما چطور با مقوله نژاد روبهرو میشویم. من بهعنوان یک مرد سیاهپوست گاهی وقتها واقعا نمیتوانم تشخیص بدهم که با تعصب و نژادپرستی روبهرو هستم یا همهچیز طبیعی است و من دچار پارانویا شدهام.
تو در آپر وست ساید بزرگ شدی و سپس در زمینه کمدی بداهه کار کردی که هر دو دنیاهایی هستند پر از آدمهای سفیدپوست. بگریز هم فیلمی است درباره سیاه بودن در یک دنیای سفید. این موضوع تصادفی است؟
بههیچوجه. سیاهپوستانی که میخواهند کار کمدی کنند وارد حوزه استندآپ میشوند که در آن، درهای زیادی توسط پیشکسوتان و قهرمانان ما گشوده شده است. اما در حوزه کمدی بداهه، بزرگان زیادی نیستند که بشود از آنها پیروی کرد. تجربه شخصیت کریس در بگریز خیلی شبیه تجربه خود من است.
آیا در این فیلم از تجربه شخصیات در آشنایی با والدین یک دختر الهام گرفتی؟
من چندوقت پیش یک دوست قفقازی داشتم. بهخاطر دارم که دقیقا این سوال را از او پرسیدم که آیا والدینت میدانند من سیاهم؟ او جواب منفی داد و مرا به وحشت انداخت. همه چیز خوب پیش رفت اما من واقعا دوست ندارم تغییر چهره کسی را شاهد باشم که متوجه واقعیتی مغایر با تصورهایش میشود.
دردناکترین خاطره کریس تماشای تلویزیون در کودکی است و زمانی که فکر میکند باید در شرایط بحرانی در کنار مادرش میبود. آیا قصد داشتی تماشای تلویزیون را به منبع گناه تعبیر کنی؟
این وضع استعارهای است برای بیکنشی و تنبلی او و احساس گناه در زمانی که از خانوادهاش غفلت کرده است. این واقعیت که صنعت سرگرمی لزوما شامل تجربههای امثال من نمیشود، غفلتی مشابه است و نشانهای از یک مشکل عمیقتر. میخواستم فیلمی درباره غفلت و بیکنشی در مواجهه با هیولای نژادپرستی بسازم. در عین حال میخواستم برای عموم تماشاگران یک فیلم ترسناک بسازم؛ بهخصوص برای تماشاگران سیاهپوست که از طرفداران وفادار ژانر وحشت هستند. ما به تماشای فیلمها مینشینیم و جیغ میزنیم، اما در این سالنهای تاریک کاری از دستمان برنمیآید. این فیلم و صحنه بهخصوص آن، اشارهای است به این وضع که ما را از کنش بازمیدارد.
چرا فیلمهای ترسناک بهمراتب بیشتری در باب کاوش در مقولههای جنسیتی ساخته میشوند تا در مورد نژادپرستی؟ آیا به دلیل فقدان نمایندهها و فیلمسازان کافی در این حوزه است؟
موضوع گستردهای است و فقط به دلیل فقدان فیلمسازان در این حوزه نیست، چون زنان هم بهگونهای مشابه، نمایندههای چندانی ندارند. درواقع سوژه حساسی است. شیوهای که ما درباره نژاد و نژادپرستی حرف میزنیم، کهنه و منسوخ بهنظر میرسد. من بهعنوان یک مرد سیاهپوست، گاهی وقتها واقعا نمیتوانم تشخیص بدهم که با تعصب و نژادپرستی روبهرو هستم یا همهچیز طبیعی است و من دچار پارانویا شدهام...
شب مردگان زنده یکی از معدود فیلمهای ترسناک کلاسیک درباره نژادپرستی است. اما کارگردانش جرج رومرو گفته که چنین قصدی نداشته است.
تا حدی حرف رومرو را باور میکنم اما بههرحال شیوه برخورد فیلم با موضوع نژادپرستی به قدری درست و اساسی است که آن را به اثری فوقالعاده بدل کرده است. وقتی این اتفاق روی میدهد و مرد سیاهی در خانهای با یک زن سفیدپوست (که ترسیده است) زندانی میشوند، همه هنجارهای اجتماعی درهم میشکنند. اما با اطمینان نمیشود گفت که این زن چقدر از هیولاهای بیرون خانه ترسیده است و چقدر از مردی که داخل خانه است و قهرمان هم به شمار میرود. بهعلاوه، در پایان فیلم هم اگر پای یک سفیدپوست در میان بود، هیچ اهمیتی پیدا نمیکرد.
قهرمان این فیلم را که محصول سال ۱۹۶۸ است، چطور با کریس مقایسه میکنید؟
از نظر تئوری، دیدگاههای نژادی آنها همان قدرتی است که کمکشان میکند. شما میتوانید یک مقاله جذاب درباره این موضوع بنویسید که چطور شخصیت اصلی شب مردگان زنده مردی است که هر روز با ترس زندگی میکند. پس موقعیتی که در آن به دام افتادهاند، چالشی است که او برای مقابله با آن بهمراتب مجهزتر از سفیدپوستانی است که در خانه حضور دارند.
آیا جنبش زندگی سیاهها مهم است (و ویدیوهای تیراندازی پلیس) که چشمان سفیدپوستان زیادی را به واقعیت ترسهای سیاهان گشود، این فیلم را هم تحتتاثیر قرار دادند؟
بله. من این فیلم را در زمانی میساختم که مارتین ترایوون کشته شد؛ فیلمی که تولیدش در اصل بهعنوان مبارزهای با این دروغ آغاز شد که آمریکا از مقوله نژادپرستی عبور کرده است، به فیلمی بدل شد که واقعیت را رو میکند و حالا ما درباره آن صحبت میکنیم. علاوه بر این، بگریز به فیلمی بدل شد که کمتر در پی آگاهی و بیداری است و بیشتر میکوشد قهرمانی را از دل این آشوب و غوغا به ما معرفی و گریز و لذت را پیشکش کند.