الیزابت پایتخت و این روزهای عجیبش/ مرا مسخره می کنند
در سه روز فالوورهایم از 500 نفر به 100 هزار نفر رسید، این قدر عجیب بود و تاثیرش زیاد بود که اصلا نمیتوانستم بخوابم! از ذوق داشتم میمُردم.
ایران آرت: نیلوفر رجایی فر،بازیگر سریال های«پایتخت»و «موج اول» که سال ها در انگلیس زندگی کرده در گفت و گو با خراسان از عشق به ایران و عزم جزم برای ماندن در کشورش می گوید
نیلوفر رجاییفر اولین بار با سریال «پایتخت 5» و نقش یکی از اعضای گروه تروریستی داعش، در تلویزیون دیده و به مخاطبان معرفی شد. تسلط او در صحبت به زبان انگلیسی و نقش این بازیگر بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و نام نیلوفر رجاییفر بر سر زبانها افتاد.گزیده صحبت های او را بخوانید:
_ خیلیها از من سوال میکنند چرا به ایران برگشتی؟ وقتی میگویم ایران را دوست دارم، من را مسخره میکنند و خیلی درک نمیکنند.
ایران را دوست دارم و علاوه بر این بعد از تجربههای مختلف و سخت، این جمله سرمشق زندگی من شده، داستان زندگی هر کسی با فرد دیگر متفاوت است و واقعا مختصات جغرافیایی، انرژی و فضای آن برای هر آدم فرق میکند. هرگز نمیتوانی خودت را حتی با شبیهترین فرد به خودت مقایسه کنی، مثلا ممکن است یک انگلیسی که اجداد او انگلیسی بودند، در یک منطقه استوایی بسیار خوشحالتر باشد، انرژی بهتری داشته باشد و فعالیتهای مثبتتری انجام بدهد. اینها بستگی به شخص دارد. من با این که خانواده خیلی وسیعی ندارم و چنین تعلق خاطری وجود ندارد، اما این جا آرامترم.
_ «الیزابت» روی پیشانی من چسبیده است و دیگر هم برداشته نمیشود (میخندد). در خیلی از دایرکتها و پیامهایی که میگیرم نوشتهاند منتظریم با تانک از وسط فلان اتفاق بیرون بیایی یا انتظار داشتم با تفنگ بیایی. «الیزابت» هنوز در ذهن همه هست و برایم جالب است.
_ روز اول فیلم برداری پایتخت، وقتی در اتوبوسی که ما را به شهرک دفاع مقدس میبرد نشسته بودیم، هوا بینهایت گرم بود، چند لایه لباس به تن داشتم و ظل آفتاب بود. داشتند سکانس دیگری را میگرفتند که من پیاده شدم تا ببینم و تمرین کنم، چون یکی دو روز اصلا از من فیلم برداری نکردند و فقط میرفتم سر صحنه و با گروه و کار آشنا می شدم. اولین سکانسی که از من گرفتند، همان فریاد اول با اسلحه بود. من آن قدر گرمم بود که نه میفهمیدم کجا هستم، نه میدانستم باید چه کنم، چون اصلا نمیتوانم گرما را تحمل کنم. وقتی آمدیم دوباره در اتوبوس نشستیم تا در گرما نباشیم، آقای تنابنده گفتند نیلوفر متوجه هستی که کجایی دیگر؟ میدانی که قرار بود این نقش را به یک بازیگر چهره بدهیم، اما چون دوست داشتیم که شناخته نشود و مردم فکر کنند خارجی است و تسلط تو را هم دیدیم، تصمیم گرفتیم با تو همکاری کنیم، وگرنه قرار نبود با غیرچهره کار کنیم. گفتم چطور؟ گفتند چون انگار اصلا برایت مهم نیست کجایی و چه میکنی! من کلا زیاد اتفاقات را در ذهنم بزرگ نمیکنم، وارد جریان یک اتفاق میشوم، با آن همراه میشوم، کیف میکنم و لذت میبرم، به همین دلیل در جریان «پایتخت» هم که بودم فکر نمیکردم چیز عجیب و غریبی برایم پیش بیاید.
وقتی پایتخت پخش شد و بازخوردها را دیدم، واقعا تا چند شب خوابم نمیبرد. انرژی مردم و تعداد دنبالکنندگان اینستاگرامم که در سه روز از 500 نفر به 100 هزار نفر رسید، این قدر عجیب بود و تاثیرش زیاد بود که اصلا نمیتوانستم بخوابم! 24 ساعته دلم میخواست حرف مردم را بخوانم، انگار یک گروه دوست جدید پیدا کرده بودم که از ذوق داشتم برایشان میمُردم.
- در سریال نمایش خانگی «ممنوعه»، «هشتگ خاله سوسکه» و یک فیلم سینمایی که هنوز اکران نشده، بازی کردم. دوست داشتم مدیومهای دیگر را تجربه کنم، شاید برای این تصمیم کمی زود بود، چون الان که دوباره به تلویزیون برگشتم، میبینم چقدر انرژیاش را دوست دارم. بعد از این 5-4 سال، فرصت این که هنر را راحت در دسترس مردم قرار بدهم، برایم خیلی جذاب شده. پیشنهادهایی وجود داشت و بعضی پیشنهادها خوب و سریالهای بنام بودند. میتوانم بگویم تمام سریالهای بنامی که مانند «پایتخت» خوش درخشیدند، برای نقشهای کوچک و بزرگ با من تماس گرفتند، ولی یا تکراری بودند یا خیلی راضیکننده نبودند. طول نقش برایم مهم نیست، اما عرضش زیاد نبود و جای کار نداشت.