لات بود یا لوطی؟/ داستان عجیب طیب / به خاطر 28 مرداد وارد کننده انحصاری موز شد، به سبب 15 خرداد اعدام! / اشتباهات عجیب یک مستند تلویزیون
مهم ترین وجه شخصیت طیب این است که لات شاهدوست چگونه در مسیر دیگری افتاد و تاوان آن را به بهای جان پرداخت اما مستند اصرار دارد مدام این را القا کند که لات نبود لوطی بود.
ایران آرت: مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: هفتۀ گذشته و در روز سهشنبه 11 آبان 1400 شبکۀ سوم سیما، مستندی دربارۀ طیب حاجرضایی پخش کرد با عنوان فرعی «طیب».
طیب حاجرضایی مشهور به طیب و نزد هواداران خود طیب خان، یکی از لاتهای سرشناس تهران بود که در 28 مرداد 1332 به عنوان یکی از عوامل شعبان جعفری در شعار و چماق و عربدهکشی علیه نخستوزیر ملی و نمایش مبتذلی با عنوان قیام مردم در مخالفت با دولت دکتر مصدق به همراه اراذل و اوباش مشهور نقش ایفا کرد و پاداش او به پاس تاجبخشی، عفو ملوکانه درپی بازداشتی کوتاهمدت و میانمدت و دریافت امتیاز انحصار واردات موز بود و در سال 1339 نیز برای تولد ولیعهد سنگ تمام گذاشت اما سه سال بعد ورق برگشت و از چشم شاه افتاد و به اتهام نقش آفرینی در «بلوای 15 خرداد» اعدام شد. به خاطر 28 مرداد پاداش گرفت و به سبب 15 خرداد مجازات شد.
طیب در زمرۀ لاتهای مذهبی به حساب می آمد و مرید آیتالله کاشانی بود و از سر علاقه به او بغض مصدق داشت به همین خاطر 10 سال بعد و در پی 15 خرداد 1342 که از او خواستند اعتراف کند «از آیتالله خمینی پول گرفتهام تا عکس او را روی بیرقها نصب کند» زیر بار نرفت و گفت «28 مرداد از شاپور غلامرضا پول گرفتم تا جاوید شاه بگویم ولی 15 خرداد از این سید پولی نگرفتم» و نعمت الله نصیری هم که از او کینه داشت زمینۀ حذف او را فراهم ساخت.
عنوان اصلی مستند البته «سه سال و سه روز» است چون ناظر است به نقش طیب در جشنهای تولد رضا پهلوی در 9 آبان 1339 و کشاندن جمعیت و تدارک طاق نصرت در شهر تهران و میخواهد بگوید تنها سه سال و سه روز بعد او از چشم شاه افتاد و اعدام شد. فاصله البته سه سال و دو روز است ولی با این عنوان روبه رو میشویم.
در ادبیات رسمی، طیب، «حُرّ» انقلاب است. چون در سپاه مقابل بود و به این طرف پیوست «و به شهادت رسید». در این مستند اما هیچیک از کلمات حُر، شهید و شهادت را نمیشنویم و در عوض تا دلتان بخواهد واژۀ لوطی بر زبان راوی (ناصر طهماسب/ دوبلور) مینشیند تا جایی که اگر کسی طیب خان را نشناسد گمان بَرَد پوریای ولی و جهانپهلوان تختی «انگشتکوچکۀ» طیب خان هم نمیشدهاند و تنها محمد مهدی عبدخدایی بارها بر لات بودن و این که تاریخ مصرف او برای رژیم شاه تمام شده بود تأکید میکند.
اینکه نسل جدید با شخصیتهای واقعی تاریخی آشنا شوند خوب است و سرگرم کننده هم هست و نیز اینکه به بهانۀ آن شخصیت، پارهای وقایع تاریخی هم نقل میشود.
همچنین اشاره به تولد رضا پهلوی و نام بردن از او به عنوان «ولیعهد» مستند را باورپذیر میسازد و البته یادآوری این نکته که به پیشنهاد لاتها (یا به قول راوی سران محلات)، نه در خارج از کشور یا شمال شهر که در زایشگاهی در جنوب تهران به دنیا آمد و جشن و سرور هم به پا شد از مواردی است که طی این 43 سال کمتر در تلویزیون به آن پرداخته شده است.
با این حال و اگرچه این مستند بخشی از «واقعیت» را میگوید «تمام واقعیت» را نمیگوید و گاهی «جز واقعیت» را هم میگوید و به شکل عیان و عریان اصرار دارد، طیب را نه لات که لوطی معرفی کند و مدام او را از شعبان جعفری یا شعبان بیمخ متمایز جلوه دهد و یک شخصیت کاملا مذهبی از او ترسیم کند.
ضمن توصیه به تماشای این مستند از بخش آرشیو شبکه سه در «تلویبیون» نکاتی دربارۀ آن و نیز شخصیت طیب حاجرضایی خالی از لطف نیست:
1. اطلاق عنوان «حُر» به او به خاطر آن است که نقش طیب در 28 مرداد و بعد آن، سرزنش و در 15 خرداد و پس از آن ستایش شود. این مستند اما تعبیر «کودتا» را تنها برای کودتای نافرجام 25 مرداد 1332 به کار میبرد و دربارۀ 28 مرداد میگوید: «مصدق کارکشته مغلوب میشود و شاهِ جوان به کشور بازمی گردد.» یک ملت احساس شکست و یأس میکند و مستند میگوید مصدق، مغلوب میشود! از حر و شهید هم البته خبری نیست.
با توجه به لحن جانبدارانه مستند نسبت به آیتالله کاشانی تا جایی که او را یک بار در کنار آیتالله بروجردی مرجع مسلم تقلید مینشاند (و درگذشت هر دو در سال 1340 را واجد یک اهمیت تلقی میکند) این تصور ایجاد می شود که آقای احسان ناظم بکایی در نوشتن متن بیش از هر چهرۀ دیگر از مشاورههای فرزند مرحوم کاشانی بهره گرفته است و گرنه جز فرزند ایشان کیست که کاشانی و بروجردی را کنار هم قرار دهد.
2. مهم ترین راوی بعد از ناصر طهماسب که متن را می خواند بیژن حاج رضایی فرزند طیب است و جالب این که به گفته او پدر صبح خیلی زود و وقتی آنان خواب بودند به میدان میوه میرفته و شب هم وقتی خواب بودند بازمیگشته وصدای او را هم نمی شنیدهاند اما معالوصف کلی خاطره دارد.
3. اگر حُر هم در همان عاشورا راه خود را عوض نمیکرد و بعدها میخواست این کار را انجام دهد مقبول نمیافتاد. چون قابل جبران نبود.از این رو کم نیستند کسانی که معتقدند طیب، در 28 مرداد همدست و آدم شعبان بیمخ بوده و تنندادن به اعتراف دروغین و اعدام پس از 15 خرداد 1342 نقش او را در کودتای 10 سال قبل نمیزداید.
4. عبدخدایی درست میگوید. شاه، دوست نداشت یک مشت لات، تاجبخش او دانسته شوند و اراده کرد جاروشان کند و 15 خرداد یک بهانه بود. درگیری طیب با امثال نصیری هم نه ناشی از تحول شگرف او که به خاطر درک نکردن شرایط تازه بود.
5. قرار است با مستند طیب به این نتیجه برسیم که او لات نبوده لوطی بوده و در 28 مرداد هم از جانب مردم نگران از روی کار آمدن توده ای ها و بی دین شدن حکونت به خیابان آمده بود. فیلم دروغ مشهور را تکرار می کند که مردم صبح زنده باد مصدق می گفتند و عصر مرده باد. در صورتی که اساسا مردم به خیابان نیامدند. لات ها بودند و اگر پری آژان قزی نماینده مردم بوده قصه دیگر است!
6. از کودکی این خاطره را از پدرم میشنیدم که شخصا دیده طیب روی صندوق عقب اتومیبل خود (همان دوج قرمز رنگ که در فیلم بارها به آن اشاره میشود) و در مقابل مدرسۀ ایراندخت در خیابان شاهآباد بساط عرق خوری برپا میکرده است.
در این فیلم اما از این دست خاطرات خبری نیست و یک سره در بیان فضایل طیب خان است. ظاهرا اگر موضوع مستند زندگی یک نویسنده و روشنفکر باشد میگردند از این نقاط پیدا و بزرگ نمایی میکنند تا خدای ناخواسته ذرهای حس مثبت درنگیرد در این فقره اما مخاطب باید باور کند جنس طیب با شعبان بیمخ تومانی چند صنار تفاوت داشته و سراغ جناب رضا امیرخانی رماننویس میروند چون قهرمان برخی داستانهای او مانند «قیدار» و «من او» از همین تیپ هستند و کشف بزرگ خود را این گونه ارایه میکند:
«انحصار گرفتن یک کار کاملا طبیعی بود در دستگاه سلطنت اما شعبان این کار را نکرد. او پول بادآورده و زخمت نکشیده گرفت و لذا شعبان همیشه وابسته بوده و هیچ وقت مستقل نشد.»
این یعنی انحصار واردات موز کاملا طبیعی است و اشکالی ندارد و پول بادآورده و زحمت نکشیده به حساب نمیآید و دیگری میگوید اصلا مردم نمیدانستند موز چیست. به عبارت دیگر نسبت طیب و موز مثل کاشفالسلطنه و چای است!
آقای امیرخانی که متولد 1352 است، قطعا نه طیب را دیده و نه آن دوره را درک کرده اما همانگونه که در مستند مشخص است هم دورههای طیب و حتی شاگردان او زنده هستند و به همین سیاق کسانی که نقش او در کودتای 28 مرداد را سیاه تر از آن می دانند که 10 سال بعد به خاطر تن ندادن به اعتراف دروغ، جبران شود نیز حرف هایی دارند و شاید بهتر آن بود در کنار رمان نویس سراغ جامعه شناسان هم میرفتند تا دربارۀ لمپن ها بگویند.
یکی از بهترین منابع در این زمینه کتاب خواندنی «لومپن ها در سیاست عصر پهلوی» است به قلم « مجتبی زاده محمدی» - نشر مرکز - که از 1385 تا 1398 به چاپ ششم رسید. در این کتاب به نقش طیب هم اشاره شده و علت مرگ او را چنین ذکر می کند: « در حضور آیتالله بهبهانی با اشاره به شاه میگوید: هر کس شتر را بالای بام برده خودش هم آن را پایین خواهد آورد- اشاره به 28 مرداد».
در کتاب از قول دکتر حداد عادل هم آمده «طیب، سوابق سیاسی بدی داشت و از نظر اخلاقی و شخصیتی فردی ناشایست بود اما لشکر خود را به لشکر مقابل رژیم انتقال داد با نصب عکس امام روی بیرق ها.»
7.اتهام طیب این بود که در 15 خرداد 1342 او 200هزار تومان پول گرفته تا بلوا راه بیندازد. او اما زیر بار نرفت و جان بر سر این مقاومت نهاد.
مستند می توانست همین را برجسته کند. نه این که اصرار داشته باشد لات نبود و لوطی بود هر چند همین جناب لوطی شب 28 مرداد 32 در خدمت تیمسار زاهدی در عار تلوبوده و به اذعان بیژن خان صبح به خانه می آید.
اساسا داستان طیب به خاطر همین پارادوکس جذاب میشود. این که 28 مرداد به نفع شاه شعار میداده و 7 سال بعد برای تولد پسرشاه جشن راه میاندازد و سه سال بعد عکس مهمترین مخالف شاه را بر بیرق محرم نصب میکند و حاضر به اعتراف دروغ نمیشود و او را اعدام میکنند؛ لاتی بود که می خواست لوطی باشد. شاید می خواست با 15 خرداد لکه ننگ 28 مرداد را پاک کند و مستند این را نمیگوید. مهمترین وجه دراماتیک داستان را!
مستند اما اصرار دارد مدام این را القا کند که لات نبود لوطی بود. غیر مذهبی نبود و مذهبی بود. بامزه تر از همه ذهن خیال پرداز آقای امیرخانی است که طیب را کنار امام قرار می دهد و یکی را نمایندۀ «دین» مردم و دیگری را نمایندۀ « جوان مردی» می داند و به همین خاطر به هم نزدیک می شوند!
هر چه اما امیرخانی می خواهد موضوع را لوطی وار و مذهبی کند عبدخدایی رک و روراست می گوید: بعد 28 مرداد شاه دیگر به لات ها نیاز نداشت و به امثال طیب که به او تاج بخشیده بودند و رفت سراغ نظامی ها و ساواک را درست کرد.
این دیدگاه دقیقا درست است و نشانی واقعی می دهد اما اصرار بر تفکیک لات از لوطی به استناد گواهی نوچه ها مستند را از استناد می اندازد و لحن آقای طهماسب هم کمکی به رفع این سوء تفاهم نمی کند.
8. پاره ای اشتباهات تاریخی هم قابل اشاره است. این که شاه در سال 39 و هنگان تولد ولیعهد 39 ساله بوده نادرست است چون 41 ساله بوده ( متولد 1298) هر چند این که بدانیم قبل از کودتای سوم اسفند 1299 و در سنگلج به دنیا آمده مهم است اما این اشتباه که مصطفی پادگان (دادکان) هم با طیب همکاری داشته نادرست است و مصطفی دیوونه در 28 مرداد به خیابان نیامد و اراذل و اوباش همکار طیب که دکه و ماشین افسران را آتش می زدند لات های دیگری بودند: طاهر برادر طیب، حسین رمضان یخی، حسین برادر مهدی قصاب، مرتضی سرپلکی، ناصر یا فرهاد لحاف دوز، رضا شریان، ناصر کربلا عبدالله، اصغر اصفهانی قهوه چی.
8. اسامی عاملین «بلوای 15 خرداد» را نیز روزنامۀ اطلاعات، شمارۀ 11133، سال 38، 15 تیر 1342 ذکر می کند و طیب را متهم به دریافت پول می کند و البته زیر بار نمی رود.
9. در کتاب «آزاد مرد شهید طیب حاج رضایی به روایت ساواک» به اسناد مختلفی اشاره شده اما در این مستند به آنها بها نداده اند چون اصرار دارند طیب را لوطی و مذهبی ببینند نه سیاسی. چرا؟ چون رضا امیرخانی رمان نویس این گونه می بیند.
10.در مستند مدام بر تفاوت های طیب با لات های دیگر اشاره شده از جمله این که مثل رمضان یخی و شعبان لقب نداشته و همان طیب بوده، یا پا رویپاشنه کفش نمی گذاشته یا دسمال ابریشمی را به قصد کتک کاری دست نمی گرفته که اینها همه ویژگی است و فضیلت خاصی بر آن مترتب نیست ولی جایی که بیژن خان می گوید دستمال ابریشمی را فیلمفارسی ها باب کردند نیز محل مناقشه است. چون تیزی را لای دستمال مخفی می کردند.
این که چرا دو روز بعد 28 مرداد دستگیر می شود یا اتهام قتل و زندان بندرعباس چه ماجراهایی داشته موضوعات جالبی است که به کار فیلم نامه نویس بعدی می آید.