دوشنبههای ایرانآرت با سینما و علی رستگار [چهار]
تام هاردی در بازی تاج و تخت، یا چگونه نوه چاپلین، پدربزرگش را بیآبرو کرد!
حالا بگذریم که چاپلین شریف، آنطرف چه حس و حالی از دیدن این تصاویر دارد؛ احتمالا باستر کیتون این روزها هر وقت که سر گردنه بهشت با چاپلین شرمسار روبهرو میشود، با لبخندی محو در آن صورتِ سنگی از او میپرسد: چارلی، این بود آرمانهای ما؟!
توجه: این متن دارای مقادیری اسپویل درباره سریال «تابو» است!
ایرانآرت، علی رستگار: تام هاردی حالا پس از شانزده هفده سال حضور در بازیگری، جایگاه محکمی برای خود دارد، آنقدر که میتواند انحصار یک مجموعه تلویزیونی مهم و پرطرفدار به نام «تابو» را هم در اختیار داشته باشد و هر کاری که دلش میخواهد در محدوده تاج و تخت خودش انجام دهد. هاردی، علاوه بر اینکه ستاره نقش اول این سریال است، تهیهکنندگی آن را هم به عهده دارد. البته او در این قدرت و انحصار، تنها نیست و شرکایی هم دارد؛ از جمله ریدلی اسکات، کارگردان و تهیه کننده سرشناس هالیوود و سازنده فیلمهایی چون «گلادیاتور» و «بلید رانر» و سینماگر دیگری به نام استیون نایت.
جالب اینجاست این دو فیلمساز پیشتر هم با هاردی کار کرده بودند و حالا به قدری به جایگاه و قدرت او ایمان دارند که حاضر هستند برای تولید یک مجموعه تلویزیونی و همکاری در سطحی بالاتر با هاردی پای کار بیایند. هاردی در سال 2001 اولین حضور سینماییاش را در فیلم جنگی «سقوط شاهین سیاه» ساخته همین اسکات تجربه کرد. همکاری پیشین هاردی و استیون نایت هم به فیلم خاص، متفاوت و تکبازیگر «لاک» در سال 2013 مربوط می شود
اما «تابو» یک آدم مهم و تعیینکننده دیگر دارد؛ کسی که به عنوان یکی از تهیهکنندهها و یکی از فیلمنامهنویسان – همراه استیون نایت- پای این سفره انحصاری تلویزیونی و هنر- صنعت سرگرمی نشسته است: ادوارد چیپس هاردی، پدر تام هاردی. بنابراین می بینید که خانواده و رفقا جمعند و همه چیز برای ترکتازی و میدانداری تام هاردی جاهطلب آماده است.
[تام و پدرش ادوارد چیپس هاردی]
نکته اینجاست که «تابو» هم اتفاقا از انحصار میگوید؛ انحصاری که طبق قصه سریال، بریتانیای کهن و آمریکای تقریبا تازهشکلگرفته در سال 1813 دنبال آن بودند. جیمز کزایا دلینی، شخصیت اصلی تابو، با بازی تام هاردی، بعد از گذراندن اجباری ده سال در آفریقا به لندن برمیگردد؛ آن هم در شرایطی که خیلیها فکر میکردند او مرده است. اما او با 14 الماس هم قدرت مالی دارد و هم به دلیل زندگی در شرایط وحشتناک و گذراندن موقعیتهایی مرگبار، صاحب یک خوی وحشیگری هم است. مضاف بر این، مرگ مشکوک پدرش هم باعث میشود، دلینی، راهی را انتخاب کند که پر از دردسر و مخاطره و مرگ است. نکته مهمتر قطعه زمینی است که او از پدرش به ارث برده؛ جایی به نام نوتکاسی که دقیقا در ساحل غربی آمریکا قرار دارد؛ منطقهای کاملا حساس و استراتژیک که در نبرد میان بریتانیا و آمریکا بسیار اهمیت دارد و هر دو کشور، در پی به دست آوردن آن هستند. در این میان دلینی، سعی می کند با ترکیب هوش، سیاست، بیباکی و توحش، دست به معاملاتی خطرناک با نمایندگان هر دو کشور از جمله کمپانی هند شرقی بزند و خواهان انحصار برخی محصولات شود. او با آگاهی از زد و بندهای پشت پرده و افشاگریهای مدام، سعی میکند از این آب گلآلود ماهیهای خودش را بگیرد، اما بهخوبی میداند که با این روند وارد بازی مرگبار بیتوقفی شده و هر لحظه میتواند زندگی را با مرگ تاخت بزند.
[تام هاردی در نمایی از سریال «تابو»]
جالب اینجاست که سریال اگرچه محصول شبکه بیبیسی و ساخت کشور انگلیس است، اما هیچ ملاحظهای درباره بریتانیا و آمریکا در آن به چشم نمیخورد و به اصطلاح پته سیاستها و زیادهخواهیها، انحصارطلبیها، دسیسهها و جنایتهای آنها بهراحتی روی آب ریخته میشود. با اینکه فضای سریال در لندن چرک و کثیف قرن نوزدهم میگذرد، اما شما بهخوبی میتوانید معادلها و مابهازاهای حوادث و رخدادها و برخی شخصیتها را در دوران معاصر و دنیای امروزی ردیابی کنید و از این نظر، این افشاگری و خودزنی سریال شکل برجستهتری به خود میگیرد. با این حال و حتی در این وضع، بریتانیاییها و آمریکاییها در اثری که فضا و قصهاش هیچ ربطی به اسلام ندارد، از اسلامستیزی دریغ نمی کنند و تلاش میکنند دینشان به استکبار جهانی را ادا کنند
در صحنهای از سریال یک زن آمریکایی، برای تهدید خانمی انگلیسی از چاقویی استفاده میکند که با تمرکز روی تیغه آن، متوجه عبارت «الله» میشوید. البته این مورد به شکلی کاملا ظریف و هوشمندانه در فیلم گنجانده شده، اما واقعا کارکرد دراماتیک و در راستای قصه ندارد و بیهوده به نظر میرسد و نمیتوان برداشت دیگری به جز نگاه مغرضانه آنها به این موضوع داشت.
[به تیغه چاقو دقت کنید؛ حک «الله» روی آن، جز نگاهی مغرضانه به نظر نمیرسد]
سینمای ما هم البته سعی میکند به سهم خود و به قدر بضاعت و امکانات، گاهی جواب این هتک حرمتها را بدهد و حالِ غربیها را جا بیاورد؛ شاید یکی از نمونههای شاخص آن، دیالوگ «پرچم دشمن شورت ماست!» در گشت ارشاد باشد! گفتم که به قدر بضاعت و امکانات!
اما «تام هاردی در بازی تاج و تخت» واقعا صرفا تیتری گولزنک برای یادداشت حاضر نیست و جیمز کزایا دلینی، واقعا با رسیدن به نوتکاسی، میتواند به تاج و تخت انحصار و قدرت برسد و بریتانیاییها و آمریکاییها را در خماری بگذارد. هشت اپیزود فصل اول، نشان داد که دلینی حالا فقط به دنبال انتقام و تسویهحساب گذشته نیست، بلکه میخواهد امپراتوری شخصیاش را در مقابل پادشاهی بریتانیا و حکومت آمریکا گسترش دهد و جلوی طمع و زیادهخواهی آنها عرض اندام کند.
به جز این، تابو از برخی بازیگران مجموعه محبوب و پرطرفدار «بازی تاج و تخت» که فصل جدید آن در آینده ای نزدیک پخش می شود، بهره می برد و شناسایی آنها در سریال، می تواند باعث خشنودی و لذت تماشاگران شود.
[پرایس (سمت چپ عکس) که نمایی از «بازی تاجوتخت» است، گنجشک اعظم بود و در «تابو» سر استیوارت استرنج]
شاخص ترین آنها جاناتان پرایس است که اینجا نقش سر استیوارت استرنج، رئیس کمپانی هند شرقی را بازی می کند. او همان گنجشک اعظم بازی تاج و تخت است که در تابو هم تقریبا به همان اندازه نفرتانگیز به نظر میرسد. نکته بامزه این است که هاردی و خانواده و رفقایش، درباره پرایس به این اندازه خلاق نبودند که سرنوشت متفاوتی را نسبت به بازی تاج و تخت برای او درنظر بگیرند و تقریبا همان بلایی سر سراستیوارت می آید که سر گنجشک اعظم، یعنی بوم!
[اونا چاپلین، در «بازی تاج و تخت» هم بود؛ در «تابو» اما نقش مهمتری دارد]
اونا چاپلین هم از دیگر بازیگران بازی تاج و تخت بود – آنجا نقش همسر راب استارک را بازی میکرد- که اینجا نقش پررنگتری دارد و زیلفا، خواهر ناتنی دلینی است و روابط پرشور و فراتر از خواهر- برادری با او دارد.
[در «تابو»، اونا چاپلین (زیلفا)، خواهر ناتنی تام هاردی (دلینی) است]
جالب است بدانید اونا چاپلین دختر جرالدین چاپلین و نوه چارلی چاپلین بزرگ است؛ جرالدین، درواقع اسم مادر خودش اونا (اونیل) را روی دخترش گذاشت تا نام او را زنده نگه دارد، اما صحنههای بی پروای اونا چاپلین در تابو، دقیقا برخلاف حفظ نام مادربزرگ عمل میکند و یقینا شیوه درستی برای نکوداشت اونا اونیل – که خودش هم دختر یوجین اونیل، نمایشنامهنویس معروف بود- نیست.
[اونا چاپلین (راست) دختر جرالدین چاپلین (چپ) و نوه چارلی چاپلین بزرگ است]
حالا بگذریم که چاپلین شریف، آنطرف چه حس و حالی از دیدن این تصاویر دارد؛ احتمالا باستر کیتون این روزها هر وقت که سر گردنه بهشت با چاپلین شرمسار روبهرو میشود، با لبخندی محو در آن صورتِ سنگی از او میپرسد: چارلی، این بود آرمانهای ما؟!
[کارتونی از چارلی چاپلین و باستر کیتون، دو غول کمدی سینما]
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[علی رستگار، منتقد فیلم و روزنامهنگار است. او از سالها پیش با مجلات سینمایی و مطبوعات همکاری میکند. رستگار برای «دوشنبههای ایرانآرت با سینما»، از فیلمها و سریالها مینویسد]
برای خواندن یادداشت پیشین او در «دوشنبههای ایرانآرت با سینما» روی تیتر زیر کلیک کنید:
یک تکنگاریِ همدلانه درباره ادای دین متفقین به کازابلانکا/ سام دوباره آن آهنگ را زد
تلاشهای یک پیاز هشتادویکساله در سودای جیمز دین!/ سریال وودی آلن دقیقا به دنبال چیست؟
وقتی آکین به سلامتی کیمیایی بالا میرود!