۱۰ فیلم دیدنی دهه ۸۰ که نادیده گرفته شدند/ از "دختر نیل" تا "قرار ملاقات"
بعضی از این فیلمها در زمان اکرانشان تحسین شدند و بعضیها حتی به ندرت رنگ پرده را دیدند.
ایران آرت: فیلمهای درجه یکی در تاریخ سینما وجود دارند که در مقطعی پدیدار میشوند و گذر زمان آنها را به فراموشی میسپرد. ولی امروزه و به لطف پلتفرمهای مختلف و رسانههای دیجیتالی متنوع، امکان تماشای آنها را داریم.
به گزارش دیجی کالا مگ، بعضی از این فیلمها در زمان اکرانشان تحسین شدند، و بعضیهایشان هم حتی به ندرت رنگ پرده را دیدند.
با هم نگاهی میاندازیم به تعدادی از بهترین فیلمهای دهه ۸۰ که احتمالا تا الان از دیدتان پنهان ماندهاند.
خویشاوند (۱۹۸۴)
عنوان اصلی: Next of Kin
کارگردان: اتم اگویان
اولین فیلم کارگردان کانادایی، اتم اگویان مسائلی چون دوگانگی، مشکلات خانواده و چالشهای پیش روی اقلیتهای جامعه را با دیدی کاملاً تازه به نمایش میگذارد. مدت زمان فیلم ۷۰ دقیقه بیشتر نیست و بیخودی وقت تلفت نمیکند. یک پسر جوان و سادهی ۲۳ ساله که از بحث و جدلهای والدینش به ستوه آمده، به دنیای خیالاتش میرود و بیشتر اوقاتش را در آن میگذراند. تا این که پدر و مادرش با دیدن وضعیت او، تصمیم میگیرند در یک جلسه مشاوره خانواده شرکت کنند. پسر جوان در آنجا با خانوادهای مهاجر مواجه میشود که سالها پیش به خاطر مشکلات مادی، پسرشان را به پرورشگاه سپردهاند. تصمیم میگیرد خودش را به عنوان فرزند گمشدهی آن دو جا بزند تا با استفاده از تجربیات خانوادهی خودش، مشکلات این خانوادهی جایگزین را حل کند.
البته خیلی از مضامین و روایتهایی که در این فیلم میبینیم پیش از آن هم گفته شده، ولی سبک قصهگویی، اصالت، و از همه مهمتر نمایش روابط انسانی پیچیدهی بین دو خانواده در تورنتوی دههی ۸۰، باعث شده این فیلم بیشتر به چشم بیاید.
اگویان زندگی انسانهای سرکوبشده و پر از دغدغه را که در شهرها و یا زمینهای لم یزرع روزگار میگذرانند با ظرافت و مهارت خاصی به تصویر میکشد، وهمزمان تلاششان برای انکار یا رو به رو شدن با معضلاتشان را هم میبینیم. مطمئناً برای یک فیلم اولی، اثر جاهطلبانهای بود. ولی اگویان برای روایت قصهاش که تا روزها در ذهنتان میماند، حتی یک فریم را هم هدر نداده .
موجود زمینی (۱۹۸۰)
عنوان اصلی: The Earthling
کارگردان: پیتر کالینسون
فیلمی احساسی دربارهی پیری و رو به رو شدن با تصمیمات گذشته. تأثیرگذاری این فیلم وقتی بیشتر میشود که بفهمیم پیتر کالینسون مدت کوتاهی بعد از این فیلم، در اثر سرطان درگذشت. ویلیام هولدن هم که در فیلم نقش مردی را بازی میکند که به خاطر سرطان رو به موت است، بعد از این فیلم فقط یک اثر دیگر بازی کرد و از دنیا رفت. فیلم از حیث صحنهها و لحظات احساسی چیزی کم ندارد. از همان صحنههای افتتاحیه که نشان میدهد اعضای یک خانواده علیرغم کینههایی که از هم دارند، دوباره کنار هم جمع میشوند، تا انتقال مفاهیمی چون دانش، بخشش و سختگیریهای از روی محبت به پسربچهای ده ساله.
هولدن به منطقهای روستایی در استرالیا بازمیگردد تا در جنگل بمیرد. در آنجا با پسربچهای مواجه میشود که پدر و مادرش را از دست داده، و حالا باید به او کمک کند که از جنگل بیرون برود.
در این حین، درسهایی از زندگی به پسربچه میآموزد، و خودش هم چیزهایی از او یاد میگیرد، و همهی اینها با تصاویری تقریباً رؤیایی روایت میشوند. هولدن در طول مسیرشان با خاطرات بد و حسرتهایش رو در رو میشود و جنگلی که در آن قدم میزنند شبیه جنگل خودکشی میشود.
هولدن و کالیسون خبر نداشتند یک سال بعد از ساخت این فیلم زندگی خودشان به پایان میرسید. ولی در موجود زمینی حس و حالی جاری است که انگار این فیلم، آخرین اثر این دو نفر است. فیلمی دراماتیک که حول زیباییهای انسان و طبیعت میچرخد، و نباید از دستش داد.
دختر نیل (۱۹۸۶)
عنوان اصلی: Daughter of the Nile
کارگردان: هو شیائو شین
هو شیائو شین که از کارگردانان موج نوی سینمای تایوان است، مسیر حرفهایاش را با داستانی غمگین دربارهی آدمهای گمشده در تایپه ادامه داد. همانطور که از عنوان فیلم هم پیداست، داستان ارجاعاتی به ادبیات مصر دارد و همین باعث شده لایهی عمیقتری به شخصیتهای درگیر بحران فیلم ببخشد.
لین شیائو یانگ دختری است که در رستوران مرغ سوخاری کار میکند و به دنبال پیدا کردن جایگاه خودش است، همزمان که از خواهر و برادر کوچکترش مراقبت میکند. از همین طریق با تصویر زنی جوان آشنا میشویم که در تلاش است گلیم خودش را از آب بیرون بکشد.
تنهایی، انزوا و نارضایتی جمعی مردم در صحنههایی از فیلم که با موسیقی پاپ و نورهای نئون مخصوص دهه هشتاد عجین شده، به خوبی خودش را نشان میدهد.
هو موفق شده تایوان در حال تغییر را در فیلمش به نمایش بگذارد، و همچون فیلمسازهای بیتکلف و فارغ از جریان اصلی همنسلش، مهارتهایش را در شخصیتپردازی را فدای دنیای مدرن نمیکند.
در هر صحنهای که یانگ مشغول گوش دادن به موسیقی است، ارجاعاتی به ادبیات مصر هم میبینیم. این فیلمی است که بعد از تماشایش، مثل رودخانهای جاری در ذهنتان میماند.
اعلام (۱۹۸۹)
عنوان اصلی: Coming Out
کارگردان: هاینر کارو
یکی از آخرین محصولات آلمان شرقی، و اولین فیلم آنها که دربارهی شخصیتهای همجنسگرا ساخته شد. فیلم داستان یک معلم دبیرستان به نام فیلیپ را دنبال میکند که همسر و فرزند دارد، اما از گرایش جنسی خودش مطمئن نیست و پیش از فروپاشی دیوار برلین، در کلابهای شبانه با مردها رابطه برقرار میکند.
وجه تمایز فیلم، ظرافت و حساسیت موجود در آن است. از برچسبهایی مثل حمایت از دگرباشان سو استفاده نمیکند و برعکس، فیلمی انسانی است که شخصیتهایی ملموس دارد که با احساسات واقعی و درونیشان رو به رو میشوند. همزمان که فیلیپ به درک عمیقتری از خودش و دیگران میرسد – در این بین خاطرهی غمانگیز و زیبای پیرمردی را میشنود که در زمان ظهور نازیها، از معشوقهاش جدا مانده – عشق واقعی جاری در این فیلم بر ما عیان میشود.
واضح است که به خاطر موضوع حساسیت برانگیزش، در آن زمان خیلی تحویلش نگرفتند و دیده نشد. اما مضمون اصلی فیلم دربارهی مردی است که به درک جدیدی از خود و گرایشش میرسد. حیف که فیلیپ زنده نماند تا برلین مدرن را ببیند و در بین جامعه پذیرفته شود. ولی حداقل سینما میتواند آن دورهی تاریخی را برایمان زنده کند.
رودخانهی کین (۱۹۸۲)
عنوان اصلی: Cane River
کارگردان: هوریس بی. جنکینز
یک فیلم حقیقتا مستقل که هیچوقت درست و حسابی منتشر نشد. فیلم هوریس بی. جنکینز زندگی سیاهپوستان را در آمریکای مستعمره نشان میدهد و داستان بازیکن سابق فوتبال را روایت میکند که به زادگاهش برمیگردد و درگیر رابطهای عاطفی با زنی خودساخته میشود. موسیقی پر از حس و حال، اجرای واقعگرای بازیگران و لوکیشنهای اصیل و واقعی، انرژی و نبوغ این فیلم را غیر قابل انکار کرده. جنکینز مدت کوتاهی بعد از ساخت این فیلم درگذشت،که شاید یکی از دلایل دیده نشدن آن باشد. اگرچه، ارزش واقعی فیلمها در گذر زمان مشخص میشود، و ما حالا شانس دیدن این فیلم موزیکال و غنی از فرهنگ را داریم.
وحشت افکنان (۱۹۸۶)
عنوان اصلی: Terrorizers
کارگردان: ادوارد یانگ
مضامینی چون مدرنیته، خشونت، بلوغ، مشکلات رابطه و شکاف بین افراد، که ادوارد یانگ بعدها در به تصویر کشیدنشان استاد شد، همگی در این فیلم دیده میشود.
این فیلم که دقیقاً بعد از داستان تایپهای ساخته شده، مضامین مشترک زیادی با آن دارد و به نوعی دنبالهی معنوی آن فیلم به حساب میآید. فیلم از چند روایت در هم تنیده تشکیل شده و داستان یک خلافکار خرده پا، زن و شوهری در حال فرار و یک عکاس را دنبال میکند و با تماشای زندگی آنها، احساسات متناقض و پیچیدهای درونمان شکل میگیرد که بیشباهت به چیزی که کاراکترهای قصه تجربه میکنند نیست. شخصیتهایی که باید با موج لجام گسیختهی مدرنیته و غربگرایی شهرشان کنار بیایند و همزمان به درک درستی از زندگی خودشان برسند. حالا با خشونت، عشق و یا مرگ. البته برای درک ساختار، تلفیق ژانرها و مخصوصاً شخصیت پردازی در فیلمهای یانگ، باید هرکدام را چندبار ببینیم. ولی این فیلم که یانگ بین دوتا از شاهکارهایش ساخته، باید با دقت و توجه بیشتری دیده شود.
روستا (۱۹۸۴)
عنوان اصلی: Country
کارگردان: ریچارد پیرس
این فیلم احتمالاً در سال ۱۹۸۴ زیر سایهی فیلمهایی چون مکانهایی در قلب و رودخانه زیاد دیده نشد. سم شپرد و جسیکا لنگ که در آن زمان واقعاً هم زن و شوهر بودند، در این فیلم تصویری واقعی از سختیهای زندگی در مزرعههای روستایی آمریکا نشان میدهند. با حضور ویلفرد بریملی در کنار شپرد و لنگ، فیلم ترکیب بازیگران درجه یکی دارد. در فیلم مشکلات هر روزهی این کاراکترها را میبینیم که نه تنها باید با چالشهای مزرعهداری و برداشت محصول دست و پنجه نرم کنند، بلکه از سوی دیگر مجبورند برای حفظ مزرعه و دور نگه داشتن دست بانکها از آن بجنگند. داستان کم کم سمت نقطهی اوجی میرود که احتمالاً به مذاق الیا کازان خوش میآمد، و در هیچ نقطهای از مردم روی برنمیگرداند. فیلم در آن مقطع مورد انتقاذ شدید دولت ریگان قرار گرفت، که شاید به همین خاطر تا سالها بعد خیلی توجهی به آن نشد. در هر صورت، این فیلم بازیهای درخشانی دارد و تصویری واقعی از زندگی روستایی در آمریکای دههی ۸۰ ارائه میدهد. پس از دستش ندهید.
قرار ملاقات(۱۹۸۵)
عنوان اصلی: Rendez-vous
کارگردان: آندره تشینه
آندره تشینه همیشه موقعیتهای پرتنش انسانی را بدون این که در دام ملودرام و کلیشه بیفتد نمایش میدهد. در این فیلم که فیلمنامهاش را با همکاری اولیویه آسایاس نوشته، داستان یک بازیگر زن را با بازی ژولیت بینوش-در یکی از اولین نقشآفرینیهای سینماییاش-روایت میکند که به پاریس میآید و روابطش را با چند مرد مختلف میبینیم. در فیلم از صحنههای اروتیک گرفته تا مضامین مربوط به بلوغ و بازیگری و تئاتر وجود دارد، یعنی یک اثر سینمایی فرانسوی خالص. وقتی روابط متعدد بینوش با مردها زندگی بینوش را تحت تاثیر قرار میدهد و لایههای حسی مختلفی در فیلم رو میشود، بالاخره بینوش با خودش کنار میآید. همچنین به بهانهی حضور مردهای مختلف با طبقههای اجتماعی متونع، این فرصت را پیدا میکنیم تا نمونهای گسترده از مسائل فرهنگی، اجتماعی و انسانی را ببینیم که میانهی دههی ۸۰در سینمای فرانسه موجود بود.
فیلمی که زمانی برای کارگردان، بازیگر و نویسندهاش موفقیتی بزرگ محسوب میشد، حالا به تاریخ پیوسته و کمتر کسی به یادش است. ولی هرکس که طرفدار این سه نفر(و البته لمبرت ویلسون) است، باید خیلی سریع این فیلم را گیر بیاورد.
پوست (۱۹۸۱)
عنوان اصلی: The Skin
کارگردان: لیلیانا کاوانی
ساختهی یکی از قدرنادیدهترین کارگردانان بزرگ ایتالیا لالیانا کاوانی که جنبهی جدیدی از ایتالیا در زمان جنگ جهانی دوم نمایش میدهد. فیلم نشان میدهد که بعد از رفتن نازیها چه اتفاقاتی افتاد و سربازها، شهروندان و بقیه چطور با پیامدهای این ماجرا کنار آمدند. مارچلو ماسترویانی نقش یک افسر ارتش ایتالیا را بازی میکند که سعی دارد عزت و افتخار کشورش را حفظ کند. برت لنکستر یک ژنرال آمریکایی است که در تلاش است با ایتالیایی بعد از نازیها کنار بیاید و به کشوری درگیر بحران کمک کند. کلادیا کاردینا روسپی پا به سن گذاشتهای است که تمام سربازان سودای رابطه با او را دارند. مضامینی چون مرگ و زندگی تا لذتهای ساده و گذرا. کاوانی موفق شده مضامینی تلخ را از مقطع تاریکی از کشورش انتخاب کرده و آن را با لحظات سینمایی زیبا به تصویر در آورده. با نماهای سیال و نورپردازی ملایم که حسی از شاعرانگی توأم با خشونت به فیلم افزوده.
داستان رسمی (۱۹۸۵)
عنوان اصلی: The Official Story
کارگردان: لوییس پوئنزو
با وجود این که این فیلم اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را دریافت کرد، ولی هیچوقت در خاطر مخاطبان سینما نماند. شاید به خاطر مضمون ملتهبش بود. در فیلم یک خانوادهی طبقه متوسط که در دورهی آخرین دیکتاتوری نظامی آرژانتین زندگی میکنند، حقایقی را دربارهی دختری که غیر قانونی به فرزندی گرفتهاند میفهمند. فیلم موقعیتهای دراماتیک و تیریلر را در فضای خانوادگی به تصویر میکشد، سبکی که شاید اصغر فرهادی و کریستین مونجیو بعدها از آن الهام گرفتند. در این فیلم، برملا شدن حقایق و پیامدهایش آن چیزی است که اجرای بازیگران، فیلمنامه و کارگردانی پر از ظرافت لحظات، به چشم بیایند. فیلمی درگیرکننده است دربارهی وحشتی که در پی عشق به خانواده ایجاد میشود، و بهایی که آدمها حاضرند برای حفظ آن بپردازند. دروغهای پنهان و رازهای مگو بخشی اساسی از این فیلم هستند، ولی در هیچجا حس نمیشود به زور فیلمنامهنویس در داستان گنجانده شدهاند.