تصویر متفاوت هنرمند فرانسوی از زنان ایرانی/ در کارم شیطنت و طنز دارم/ کیارستمی برای من و گدار تازگی داشت
"همیشه تصویری از فستیوال کن در ذهنم دارم. بعد از آن همه هیاهو، تنها آمد و از پلهها بالا رفت، هیچکس او را نمیشناخت، این پلهها را به تنهایی بالا رفت و نخل طلایی را گرفت."
ایران آرت: ژان-کلود کَریِر متولد ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱، نویسنده، منتقد، فیلمساز، نمایشنامهنویس و نقاش مشهور اهل فرانسه است که در سالهای اخیر سفرهای مختلفی به تهران داشته و آبانماه امسال بزرگداشتی نیز برای او در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی برگزار شد.
به گزارش ایرانآرت، این هنرمند گرچه بیشتر با سینما و تئاتر شناخته میشود اما در زمینه نقاشی و طراحی هم تبحر دارد، به طوریکه آبان امسال نمایشگاهی از طراحیهای او در گالری دستان+2 برپا شد و او برای اولین بار آثار هنریاش را در ایران به نمایش گذاشت. همسر کریر، نهال تجدد، نویسنده و پژوهشگر ایرانی است.
ژان کلود کریر در گفتوگویی که با حسین گنجی در ماهنامه تجربه انجام داده، درباره این نمایشگاه و آشناییاش با عباس کیارستمی صحبت کرده است.
بخشهایی از این گفتوگو را در ادامه از نظر میگذرانید.
از سینما و نویسندگی به سوی نقاشی رفتهاید یا نقاشی از ابتدا همراهتان بوده است؟
من اتفاقاً از نقاشی شروع کردم. از 8-9 سالگی شروع به نقاشی کردم و هر روز هم نقاشی میکشیدم. نمیتوانم بگویم چرا. من چند کتاب را به تصویر آراستم، نمایشگاه هم داشتم. کار نویسندگی من را این طراحیهای نقاشی کامل میکند.
بنابراین این نقاشیها برای سالهای متمادی است و برای دهه اخیر نیست؟
هر روز یک نقاشی میکشم چون از هشت سالگی شروع کردم. 80 سال است هر روز یک نقاشی میکشم. اگر بیایید پاریس منزل ما، تمام نقاشیهای من را میبینید. همه چیز را نگه نمیدارم. نقاشیهایم مثل یک کتاب خاطره است برای من، مثل یادگاری.
اگر بخواهید ارتباط بین سینما و نقاشی را یک وجه مشترک بگیرید، چه چیزی را در نظر میگیرید؟
نقطه مشترک، تصویر است. تفاوت حرکت و البته آن چیزی که در سینما هست که مسئله دراماتیک بودن آن است که سینما باید این را داشته باشد.
نمایشگاه شما همزمان شد با نمایشگاه نقاشیهای دیده نشده کیارستمی. در مورد کیارستمی بگویید و اینکه این همزمانی را چطور میبینید؟
این یک نشانه است برای من که ماورای زندگی و مرگ است. سالها پیش یک دوست به من گفت یک فیلم در سینما نشان میدهند که از ایران آمده، حتماً باید این را ببینم. در یک سالن خیلی کوچک در پاریس نشان داده شد. دو فیلم بودند. من همان روز رفتم سینما. "کلوزآپ" بود و "خانه دوست کجاست؟". من شگفتزده شدم. از کشوری میآمد که چیز زیادی راجع به سینمای آن نمیدانستیم. این دو فیلم برای نوع سینمایی که ما کار میکردیم و نسل ما خیلی مهم بود و به کار ما نزدیک بود. بار دیگر و چند سال بعد با ژان لوک گدار رفتیم و "زیر درختان زیتون" را دیدیم. دو سانس پشت سر هم با گدار این فیلم را نگاه کردیم. گدار و من بالأخره آدمهای با تجربهای بودیم در سینما؛ ولی این فیلم با ریتم بین پرسوناژها، نوع فیلمبرداریاش در ماشین و سوژهای که به آن پرداخته بود، برای ما همه اینها تازگی داشت. بعد از اینکه دو فیلم "کلوزآپ" و "خانه دوست کجاست؟"، را دیدم، فکر میکنم جزو اولین کسانی بودم که راجع به کیارستمی نوشتم. وقتی من و کارگردانهای همنسل خودم در غرب راجع به کار کیارستمی صحبت میکردیم، او را همدل خود میدانستیم. همیشه تصویری از فستیوال کن در ذهنم دارم. وقتی "طعم گیلاس" را در روز آخر نشان دادند، بعد از آن همه هیاهو، تنها آمد و از پلهها بالا رفت، هیچکس او را نمیشناخت، این پلهها را به تنهایی بالا رفت و نخل طلایی را گرفت.
محور برخی از کارهای شما که به ایران پرداختهاید، تضاد است. تضادهای فرهنگی و اجتماعی که با نقاشی و زبانی ساده بیان شدهاند. این برداشت از کجا میآید؟
من میدانم که در ایران یک تفاوت فاحش بین بیرون و درون هست. من در جاهایی که دعوت دارم، میبینم که خانمها وقتی وارد میشوند، کاملاً پوشیده و بسته هستند ولی وقتی از رختکن رد میشوند به طور کلی شکل دیگری دارند. در روحیه من مقداری شیطنت وجود دارد و با طنز کار میکنم. چند سال پیش این سیستمی که دخترهای جوان به وجود آورده بودند که موهایشان را بالا میبردند و زیر روسری میبستند خیلی برایم جالب بود. من تعداد زیادی از این دخترها را در اهواز دیدم. موهایشان بالا آمده بود و روسریهایشان ارتفاع داشت. این از نگاه طنزآمیز من، جالب بود.
آیا اصلاً علاقهای به ایران دارید؟
من به فرهنگ ایران به تمام انواعش علاقه دارم. اسکندر را اصلاً دوست ندارم. من به فرهنگ ایران که یکی از قدیمیترینها و شاید قدیمیترین فرهنگ است، حتی قدیمیتر از مصر، خیلی عشق میورزم. مطمئن هستم که زیر خاک ایران گنجینههای زیادی است که هنوز حفاری نشدهاند.
آیا نقاشیها اولین بار بود که در ایران نمایش داده میشد؟
بله، هیچ جای دیگری نمایش داده نشده و قرار هم نیست نمایش داده شود، شاید یکی دو تا از آنها.
ادبیات، سینما، نقاشی؛ اگر الآن بخواهید تنها شوید و یک کار کنید به سراغ کدام یک میروید؟ و نسبت این سه را چه چیزی میبینید؟ آیا اینها به هم وابسته هستند؟
من وقتی یک ایده دارم، اول فکر میکنم فرم آن چه خواهد شد. برای اینکه شکل و فرم، سلطه دارد بر محتوا. ایدههایی هست که باید به کتاب منجر شوند. دیگر در این حالت، سینما را فراموش میکنم و یک نویسنده میشوم. برای یک کتاب که همیشه هستم و خواهم بود. بین سینما و تئاتر شک دارم. بستگی به موقعیت دارد، گاهی اوقات هم میشود اشتباه کرد، مثلاً چیزی که برای تئاتر بوده، به سینما برد یا برعکس.
** آثار ژان کلود کریر که در گالری دستان+2 نمایش داده شد را از اینجا میتوانید مشاهده کنید.