بیپرده با کتایون ریاحی: قلبشان بیرون از سینه میتپد
با کتایون ریاحی به بهانه سال نو و روز مادر گپ زده ایم، هر چند که او هنوز مشکیپوش از دست دادن مادر بود.
ایرانآرت: سالهاست که در بیشتر نقشهایش حسی از لطافت و آرامش را به ما انتقال داده است؛ از بازی در نقش عروس مهربان «پدرسالار» گرفته تا استاد دوستداشتنی «شام آخر». کتایون ریاحی در تهران متولد شده. پدر و مادرش اهل تهران بودهاند. مادرش طراح لباس بود و پدرش استاد زبان و ادبیات انگلیسی. او یک پسر به نام پوریا دارد که حالا موسیقیدان است و تحصیلات آکادمیک در زمینه موسیقی دارد و اولین آلبوم بیکلامش را با نام «پژواک سکوت» به نفع بنیاد نیکوکاری کیش مهر کتایون منتشر کرده. کتایون ریاحی بعد از بازی در سریال «یوسف پیامبر» و درخشش در نقش زلیخا از دنیای بازیگری فاصله گرفت تا تجربههای دیگری به دست آورد.
حاصل این تجربهها تاسیس بنیاد «کمک» بوده که در این گفتوگو دربارهاش صحبت کرده. هفته نامه سلامت با او به بهانه سال نو و روز مادر گپ زده، هر چند که او هنوز مشکیپوش از دست دادن مادر بود.
بعد از خداحافظی از دنیای بازیگری، دغدغه اصلیتان چه بود؟
دغدغه همیشگیام کمک به مردم و سرزمینم بوده؛ چه حین بازیگری، چه بعد از آن.
چقدر پاسخگوی این دغدغه بودهاید؟
همیشه سعی کردهام پاسخگو باشم؛ حال یک زمان مقطعی بوده، یک زمان انفرادی و یک زمان گروهی. یاد ندارم کسی را از خودم رانده یا مسالهای را بیپاسخ گذاشته باشم، دستکم در حد یک دعا.
بنیاد کمک چطور شکل گرفت؟
من بعد از برخی کمکهای نیکوکارانه به صورت غیرمستقیم احساس کردم نفس نیکوکاری به نوعی مظلوم واقع شده و حس کردم اگر این حرکت در انسانها بمیرد، متاسفانه به شکل دردناکی از انسان بودن دور میشویم. بنیاد کمک به همین دلیل شکل گرفت و هدفش پاسداشت فرهنگ نیکوکاری است. سعی کردم به واسطه بنیاد کمک بار دیگر حمایت کردن از یکدیگر را یادآوری کنم.
این کار بر خودتان چه تاثیری داشت؟
باور کنید از زمانی که بنیاد کمک را راهاندازی کردم، زندگیام دچار تحولات زیادی شده، تحولاتی که مثل یک سونامی بوده اما بودن این بنیاد بزرگترین کمک را به خود من کرده است و من نمیدانم اگر عشق به این کار نبود، واقعا باید چه میکردم یا چه اتفاقاتی برایم میافتاد.
خیریه شما به طور تخصصی برای ناشنوایان فعالیت میکند. چرا؟
من فکر میکنم ناشنواها ما را انتخاب کردند. در واقع، آنها سر راه ما قرار گرفتند. داستان از پروانه شروع شد. ما با خانوادهای آشنا شدیم که از 3 فرزند آنها 2 فرزند ناشنوا هستند و بعد متوجه شدیم در این منطقه ناشنوایان زیادی هستند و بهزیستی هم ترجیح میداد بازوهای کمکی بیشتری به ناشنوایان داشته باشد تا این افراد تحت حمایت قرار بگیرند. ناشنوایی را معلولیت خاموش نامگذاری کردهاند. به همین دلیل برای فعالیت اصلی، ناشنوایان را انتخاب کردیم. به قول دکتر فرهادی که بنیانگذار کاشت حلزون در ایران است، شایعترین معلولیت در جهان، ناشنوایی است و تنها در ایران حدود هزار کودک ناشنوا متولد میشود که سال گذشته 800 کودک جراحی شدند.
خوشبختانه به گفته سازمان بهزیستی کشور، امسال این رقم افزایش پیدا کرده است. آنها نهتنها صدای کسی را نمیشنوند، بلکه صدای خودشان را هم نمیتوانند به گوش کسی برسانند. مظلومیت آنها دلیل انتخاب ما بود. نمیتوان اسم این گروه را معلول گذاشت چون بهراحتی و با یک جراحی ساده میتوان یک دنیا را به این کودکان و خانوادهشان هدیه داد. این مشکل حتی بهراحتی قابلحل است و با حل شدن آن، نه یک فرد، بلکه یک خانواده نجات پیدا میکند زیرا کودکان ناشنوا با این مشکل خانوادهشان را هم درگیر میکنند.
در این مسیر حمایت نشدید؟
در این 4 سال نهادیهای ذی ربط نهتنها دست ما را نگرفتند، بلکه پایمان را هم گرفتند تا قدمی برنداریم، اما قدمهای ما به لطف خداوند محکم بود.
یک توصیه برای اینکه سال 96؟
راستش الان من خودم یکی از آدمهایی هستم که کوهی از مشکلات روی دوشم است و همزمان در چند جبهه میجنگم. اما مشکلات مردم قلب من را به درد آورده؛ از مردم خونگرم اهواز گرفته تا سیستانوبلوچستان. از آنجا که هیچوقت عامدانه پا روی حق نگذاشتهام، خدا همیشه با من است و حضورش را حس میکنم. میخواهم پاسخ سوالتان را اینگونه بدهم که تا میتوانید، به هم کمک کنید و مهربان باشید؛ حتی اگر این مهربانی آب دادن به یک گیاه یا غذا دادن به یک گربه باشد.
خدا را چگونه برایمان تصویر میکنید؟
من خدا را در چشمان مادری دیدم که فرزندش بعد از مدتها شنواییاش را به دست آورد.
حستان در لحظهای که مادر شدید؟
شوکه بودم! سنم خیلی کم بود. بهتدریج عظمت مادر شدن را حس کردم. به نظرم این اتفاق شگفتانگیزترین اتفاق دنیاست که موجود دیگری در وجود آدم رشد کند.
اولین بار ی که پسرتان شما را صدا زد؟
پوریا اولین بار به من گفت ماتی! مخفف مامان کتی. شور و شوق عجیبی داشتم.
پوریا از شما خواست که سینما را ترک کنید؟
در 30 سال گذشته، پوریا بهترین همراه زندگی من بوده. همیشه حامی و مشوقم بوده. خدا را شکر میکنم که این موهبت را به من داده. فرزند ترکیب «فر» به معنی شکوه و «زند» به معنی زندگی است. فرزند یعنی شکوه زندگی. پوریا شکوه زندگی من است. امیدوارم همه فرزندان، شکوه زندگی پدران و مادرانشان باشند و در پناه خدای بزرگ.
فکر میکنید مادر خوبی بودهاید؟
این راباید از پوریا بپرسید. سعیام را کردهام.
بازیگری منافاتی با مادر بودن دارد؟
حتما دارد! حرفه بازیگری زمان و مکان خاصی ندارد و تو به این دلیل خیلی از لحظاتی را که میتوانی کنار خانوادهات باشی، از دست میدهی.
تفاوت عیدهای قدیم و جدید؟
ارجاعتان میدهم به ترانه زیبای بوی عیدی فرهاد. انگار همیشه گذشتهها بهتر بوده.
اگر بخواهید 7 نفر را کنار سفره هفتسین دعوت کنید، چه کسانی هستند؟
مرحوم پدر و مادرم، مرحوم عباس کیارستمی، پسرم و برادرانم.
ارزشمندترین چیز زندگیتان؟
پسرم و بعد از او تمام بچههایی که در این بنیاد هستند فرزندان من هستند و برایم باارزشاند.
مادر بودن چه شکلی است؟
مادر بودن دنیای بزرگ و عجیبی دارد. هر کسی مادر میشود، بیشتر قدر مادر خود را میداند و به نوعی تمام بچههای دنیا را مثل بچه خودش دوست دارد. اگر این حس در همه مادران باشد، ما دیگر کودک کار یا بچه بیسرپرست نخواهیم داشت.
چرا مادرها همیشه دلواپسند؟
چون قلبشان بیرون از سینهشان میتپد.
چرا دستپخت مادران فرق دارد؟
چون با چاشنی عشق آشپزی میکنند. من دستپخت خوبی دارم اما باور کنید وقتی پسرم برای تحصیل به خارج از کشور رفته بود، دیگر طعم غذایم مثل قبل نبود چون دائم در این فکر بودم که پسرم الان کجاست و چه میخورد.
سالهایی که مادرتان کنارتان بودند برایشان در روز مادر چه میخریدید؟
مادرم دستش سبز بود و عاشق گل و گیاه. خودم شاهد بودم که یک تکه چوب را کنار یک گل دیگر پیوند زد و آن چوب خشک سبز شد. گاهی هم از طرف مادرم به نیازمندان بنیاد کمک میکردم. چند سال است که هدیه روز تولد پسرم، روز مادر و روز تولد ایشان هم از طرفشان به خیریه کمک میکنم.
یک جمله به مادرتان هدیه بدهید.
ایشان همیشه شعری از فریدون مشیری را به زیبایی میخواندند که دوست دارم آن را بخوانم و به روحشان هدیه کنم: «تاج از فرق فلک برداشتن/ جاودان آن تاج بر سرداشتن/ در بهشت آرزو ره یافتن/ هر نفس شهدی به ساغر داشتن/ روز در انواع نعمتها و ناز/ شب بتی چون ماه در بر داشتن/ صبح از بام جهان چون آفتاب/ روی گیتی را منور داشتن/ شامگه چون ماه رویاآفرین/ ناز بر افلاک اختر داشتن/ چون صبا در مزرع سبز فلک/ بال در بال کبوتر داشتن/ حشمت و جاه سلیمان یافتن/ شوکت و فر سکندر داشتن/ تا ابد در اوج قدرت زیستن/ ملک هستی را مسخر داشتن/ برتو ارزانی که ما را خوشتر است/ لذت یک لحظه «مادر» داشتن.»