ناگفتههای برنده خرس نقرهای برلین از "مهمانی غریبهها" / فیلم بعدیام در ایتالیا میگذرد
لونه شرفیگ که شصت و نهمین جشنواره برلین با فیم تازه او آغاز به کار کرد، در "مهربانی غریبهها" دوباره سراغ آدمهای ناشناس رفته و مشکل آنها را از منظری تازه به تصویر کشیده است.
ایران آرت: فیلمساز ۵۹ ساله دانمارکی سال ۲۰۰۰ با "ایتالیایی برای نوآموزها" خرس نقرهای جایزه بزرگ هیات داوران جشنواره برلین را برد و درست ۱۰ سال بعد با "درسآموزی" نامزد دریافت سه جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم شد. به گزارش همشهری آنلاین به نقل از سینهیوروپ، شرفیگ امسال با "مهربانی غریبهها" در بخش مسابقه جشنواره برلین حضور داشت و البته نتوانست منتقدان، تماشاگران و داوران را متقاعد کند.
مهربانی کردن مضمونی کاملا آشنا در دنیای شماست. این موضوع را چگونه در یک زمینه آمریکایی روایت کردید؟
شرایط در آمریکای دوران دونالد ترامپ به گونهای پیش رفته که مردم فعالتر، خیرخواهتر و مهربانتر شدهاند. این برداشت من است که احساس میکنم مردم آمریکا بیش از ما اروپاییها احساس مسئولیت میکنند. البته این ماجرا ربط مستقیم به نظام مالیات دارد؛ ما در دانمارک مالیات بسیار سنگین میدهیم تا امنیتمان از هر نظر تامین شود و احساس میکنیم وظیفهمان را انجام دادهایم اما مهربانی چیزی فراتر از این است. مهربانی یعنی نادیده نگرفتن مردم نیازمند که درست کنار دست تو هستند یا کنار گذاشتن خواستههای خودت به نفع دیگران/غریبهها. حتی در اسکاندیناوی در شرایط بسیار سخت تو میتوانی سر روی دوش یک پرستار غریبه بگذاری و گریه کنی. از این نظر، نوعی دلسوزی و مهربانی هست که ارزش دارد دربارهاش روشنگری شود.
شهر نیویورک در فیلم شما شخصیتی است با جهانبینی و احساس ویژه. چطور به این دیدگاه رسیدید و آن را آفریدید؟
موضوع درباره یک ماشین غولپیکر و کسانی است که چرخهای آن را به حرکت درمیآورند؛ یک نمای خیرهکننده از کاری که میلیونها نفر از مردم با هم خلق میکنند و اینکه چگونه به همزیستی میرسند. فقط کافی است به معماری بنگرید. ما همین کار را کردیم و به عمد کوشیدیم لایههای مختلف شهر را نشان بدهیم؛ مثل سالن رختشویخانه در طبقه زیرین آن ساختمان بزرگ و وهمآلود.
فیلمبرداری کجا انجام شد؟
در تورنتو و همیلتن در کانادا، در کپنهاگ در دانمارک و البته چند روز هم در نیویورک کار کردیم. بعد هم برای خلق تصاویری که در فیلم میبینید، خلاقیت خودمان را به کار گرفتیم. بخشی از ماجرا ملهم از سفرهایی بود که شخصا در دهه ۱۹۷۰ به آمریکا داشتم و توانستیم شهر نیویورکی را خلق کنیم که در دوران ریگان به شدت دگرگون و متفاوت شده بود.
"مهربانی غریبهها" نخستین تجربه شما در شرکتی است که با همکاران خودتان در منطقه اسکاندیناوی راه انداختید تا در دنیای فیلمهای انگلیسیزبان فعالیت کنید.
من از کار کردن در انگلیس بسیار لذت بردم؛ جایی که شبیه یک ماه کوچک در حوضی بزرگ بودم. هرگز در هالیوود کار نکردهام و فیلمنامههایی که از لسآنجلس به دستم میرسید، شبیه فیلمهایی بود که پیشتر کار کرده بودم. منطقی هم به نظر میرسید، چون با آن پروژهها خودم را ثابت کرده بودم. از سوی دیگر، میخواستم توانایی خودم را به گونهای به چالش بکشم و فیلمنامهای دست بگیرم که تماشاگر و خودم را با آن بیازمایم. تمام آن روزها و شبهای دور از خانواده میبایست با چیزی جز پول و اعتبار پشت سر گذاشته میشد.
پروژه بعدیتان قرار است چه باشد؟
یک داستان پدر و پسری به نام "شیفته فلورانس" که ماجراهای آن در ایتالیا میگذرد. فیلمنامه را چند سال پیش همراه یکی از دوستان دوران کودکی نوشتهام و برای بازی در آن بیل نای را در ذهن دارم. این البته پیش از بازی او در فیلم قبلی من بود و اگر اتفاق بیفتد، سومین همکاری مشترکمان خواهد بود. بسیار مشعوف میشوم اگر همین فردا صبح کار را کلید بزنیم و من نای را سر صحنه ببینم.
فیلمنامه را خودتان به زبان انگلیسی مینویسید؟
بله. به کمک یکی از دوستانم که سالها در آمریکا زندگی کرده است. ضمن اینکه خودم احساس میکنم در این کار مهارت دارم، به ویژه اگر بازیگرانم مشخص باشند. بعد نوبت آنهاست که دستی بر فیلمنامه بکشند و آن را جلا دهند.