درباره نسبت امر واقع و سینما در «تنگه ابوقریب»/ درامی که از تاریخ دریغ شد
یادداشت صابر محمدی به بهانه انتشار فیلم «تنگه ابوقریب» در شبکه نمایش خانگی
ایرانآرت، صابر محمدی: چگونگی بازنمایی امر واقع در مدیوم هنرهای تصویری، همواره محل مناقشه و بحث و جدل بوده است هر چند این روزها کمتر کسی است که سنگ بازنمایی نعل به نعل را به سینه بکوبد و بگوید وقتی سراغ قصهای حقیقی و موجود میرویم، باید همه مختصات واقعگرایی را در رابطه با آن رعایت کنیم. مدتهاست حنای چنین باوری در نسبت رئالیسم و سینما رنگ باخته است. چنین اعتقادی البته گاه و بیگاه سر و کلهاش پیدا میشود بهخصوص وقتی اهالی تصویر سراغ واقعهای تاریخی میروند که تجربه عموم مردم درباره آن واقعه، تجربهای زیسته و مبتنی بر شناختی بدون واسطه است؛ مثل وقتهایی که به مجموعههای تلویزیونی، آن مجموعهها که میخواهند وقایع معاصر را با روایتی خطی و صادق و وفادار روایت کنند، پیله میکنیم که فلان سکانست چرا منطبق با آنچه آن سالها دیدیم یا در کتابهای تاریخ خواندیم نیست. اگر همچنان اهل این مناقشه هستیم در واقع به امضای هنرمند پای تاریخ اعتقاد نداریم. یعنی به عنصر مخیلکردن بخشی از امر واقع تن ندادهایم. به عبارت دیگر اگر از این مناقشه استقبال میکنیم، نشان میدهیم که هنر همواره باید در مقابل تاریخ سر تعظیم فرودآورد و صرفا رسانهای باشد برای انتقال عظمت بزنگاههای مهم آن.
با این مقدمه بگذارید بگویم در این نوشته مطلقا بر چنین سبیلی قدم نخواهیم نهاد؛ اگر درباره فیلم «تنگه ابوقریب» حرف میزنیم و میگوییم کاش عظمت این صیانت تاریخی، دست کم به همان مقدار عظمتش و نه بیش از آن به تصویر کشیده میشد، نمیخواهیم به مناقشه مورد اشاره در نسبت سینما و رئالیسم دامن بزنیم و بگوییم بهرام توکلی در تولید «تنگه ابوقریب» صرفا باید تصویرگر روایاتی میشد که از حافظان تنگه به جای مانده است. نمیخواهیم بگوییم امر مخیل نباید پیرامون امر واقع بچرخد و طی نزاعی درونی آن را از صحنه به در کند. بدیهی است که اگر امضای بهرام توکلی قرار بود پای روایتش از واقعه ابوقریب ننشیند، هر کارگردان دیگری هم میتوانست روایت نعلبهنعل از این واقعه ارائه دهد. پس، لطفا این نوشته را به چنین چوبی نرانید که ما بازگشتهایم به ساحتِ احیای اعتبار آن نسبت منسوخ بین رئالیسم و سینما. نزاع بر سر دنیی دون نکن درویش...
نکتهای که در رابطه با بازنمایی واقعه ابوقریب در اثر بهرام توکلی میخواهیم به آن اشاره کنیم، اتفاقا در همراهی با این باور است که اثر هنری باید به تاریخ برگ و باری بیفزاید و تماشای آن را از تورق کتابهای تاریخ فراتر ببرد. اما مساله این است که کاش در ارزش افزودهای که توکلی بار این فیلم کرده، از اصل ماجرا چیزی کاسته نمیشد. «تنگه ابوقریب» آشکارا از درامی تخفیف و تقلیلیافته رنج میبرد. ما در طول فیلم، اگر از ماجرای ابوقریب چیزی ندانیم و حتی اگر از آن آگاه باشیم، متوجه اهمیت فراوان حفظ این تنگه به دست رزمندهها نمیشویم. مگر کل ماجرا همین نیست؟ مگر مرکزالثقل درام این فیلم، حفظ تنگه ابوقریب نیست؟ پس چرا ما اهمیت صیانت از آن را متوجه نیستیم و با قهرمانان آن همراهیِ تمام و کمالی نداریم؟ شاید پاسخ برخی این باشد که حفظ تنگه ابوقریب، گرانیگاهی نیست که که درام فیلم بر آن استوار باشد؛ سلمنا... اگر این طور میبود هیچ انتقادی بر شیوه پرداخت دراماتیک فیلم نمیشد وارد کرد، چرا که هم درامهای مقطعی و تکخطی تاثیرگذاری دارد و هم از فیلمبرداری و جلوههای ویژه تازهای، البته تازه برای سینمای دفاع مقدس ایران، بهره برده است. اما آن نوشته پایان فیلم که پس از سکانس خروجی روی صفحه سینما میخوانیمش میخواهد به ما یادآوری کند که حفظ تنگه ابوقریب، بسیار در وقایع هشت سال دفاع مقدس واقعه مهمی بوده چرا که تنها چند روز پیش از پذیرش قطعنامه اتفاق افتاده و ماجرای جنگ را به کلی عوض کرده است. در نوشته پایانی فیلم همچنین این را هم میخوانیم که این واقعه تاریخی چون در روزهای پایانی جنگ روی داد و زیر سایه پذیرش قطعنامه قرار گرفت، چندان در تاریخنگاریهای ما مورد اشاره قرار نگرفته است با اینکه بسیار نقش مهمی را بازی کرده است. ایرادی که به دراماتیزهکردن کمرنگ چنین واقعهای در فیلم میتوان وارد کرد، از همین نوشته پایانی فیلم، توش و توان میگیرد؛ فیلم، مدعی است این واقعه بسیار مهم بوده و در سایه قرار گرفته... اتفاقا فیلم «تنگه ابوقریب» هم واقعه را از زیر همان سایه دنبال کرده است. چرا ما با جان و دل با قهرمانان ابوقریب همراه نمیشویم؟ یک پای عنصر باورپذیری در درامی که توکلی از تنگه ابوقریب ارائه داده، میلنگد؛ فیلم، آنقدر شیفته فرمهای تازه خودش شده که فراموش کرده باید نشان بدهد اگر تانکهای عراقیها از تنگه ابوقریب بگذرند، چه بلایی سر ادامه جنگ میآید. ما در طول فیلم، از وجه تفاوت این عملیات و اهمیت بالاترش نسبت به دهها عملیات آن سالها، چیزی نمیبینیم و حس نمیکنیم. توکلی در مسیر افزودن بر واقعهای تاریخی، مرکزالثقل روایت و قصویت اثر را ذبح کرده است.