بهرام بیضایی: آرزوی ساختن دو فیلم را دارم / میگویند "پیچیده" است تا تخته کنند
به بهانه سالروز تولد بهرام بیضایی، آخرین گفتوگوی این کارگردان سرشناس پیش از مهاجرت از ایران را بخوانید.
ایران آرت: بهرام بیضایی متولد پنجم دی ۱۳۱۷ است. او ابتدا در دهه ۴۰ با تئاتر شناخته و تبدیل به یکی از مهمترین نمایشنامهنویسان و پژوهشگران تئاتر ایران شد اما در سال ۱۳۴۹ با فیلم کوتاه "عموسیبیلو" و سپس "رگبار" به کاروان سینمای متفاوت ایران پیوست که به موج نو دهه پنجاه معروف شد. بیضایی با آثار ماندگاری چون "شاید وقتی دیگر"، "باشو غریبه کوچک"، "مسافران" و … جایگاهی بلند در تاریخ سینمای ایران دارد. جایگاهی که هرگز نمیتوان آن را نادیده گرفت؛ و چقدر غم انگیز که او تنها ۹ فیلم سینمایی را به سرانجام رساند.
به گزارش خبرآنلاین، به بهانه سالروز تولد بهرام بیضایی، گفتوگویی را که ماهنامه سینمایی پویا در نوروز ۸۸ به مناسبت اکران فیلم "وقتی همه خوابیم" با این کارگردان پیشکسوت انجام داده است، بخوانید. این گفتوگو را شاهین امین انجام داده است.
نیمی از حرفهایمان را نمیزنیم
*من درک و احساسم از آنچه مقابل چشمم هست را آنطور که میتوانم منتقل میکنم. اگر مشکلی در این نگاه وجود دارد، شاید در چیزهای باشد که در مقابل چشمانمان هست. گرچه هستند کسانی که به غلطها عادت کردهاند، طوریکه به نظرشان درست اصلاً همین است. آنها هم حق دارند فیلمهایی بسازند درباره اینکه چهقدر غلطها، درستاند. اولین تصاویر فیلم "وقتی همه خوابیم" مجموعه آینههایی هستند که تهران جدید را در آنها میبینید؛ جایی که در آن همه ابعاد به هم ریخته.
بیضایی در ادامه با تاکید براینکه ما تعارف داریم تمامی حرفهایمان را نمیزنیم ادامه داده است: "ما هنوز هم داریم تعارف میکنیم و نیمی از حرفهایمان را نمیزنیم. اگر میزنیم در حدی است که طاقت شنیدنش باشد."
*سالها پیش پیش از "وقتی همه خوابیم" فیلمنامه ای درباره سینما به نام "اعتراض" نوشتم که خیلی بیتعارف است. درباره مجموعه روشنفکری که در زمان خودش اعتراض آذر شیوا علیه جریان فیلم فارسی را درک نکرد و ما چهقدر عقب افتادیم.
*....مشکل را جای دیگری پیدا کنید؛ آنجا که واروژ کریم مسیحی هجده سال فیلم نساخته، ناصر تقوایی ده سال است که فیلم نساخته و من با فاصلهای هشت ساله فیلم ساختهام. آرزوی ساختن دو فیلم دیگر این سهگانه یعنی "اعتراض" و "لبه پرتگاه" را دارم. -"وقتی همه خوابیم" اصلاً عصبی نیست، رو راست است و قضاوت نمیکند. اگر طاقت این بود که همه واقعیت بازگو شود، فیلم به شدت تلختر از این میشد.برعکس، میبینیم مخالفان این فیلماند که عصبیاند؛ چنانکه نمیتوانند آن را آنطور که هست ببینند.
دانستن، سرنوشت ما است، اینکه نتوانید شرایط را عوض کنید تلخی میآورد. شاید به همین دلیل باشد که در گذشته دور، عدهای فکر میکردند هرچه کمتر بدانیم بهتر.
حرفهای انباشته بیان را متفاوت میکند
*وقتی حرفهایی انباشته میشود، بیان آن شکلی متفاوت از زمانی که باید گفته میشد، پیدا میکند.
*سهرابکشی را سالها قبل نوشتم. وقتی از اجرایش ناامید شدم چاپش کردم. اما من خودم را در نوشتههایی که مینویسم و تئاترهایی که گاهی اجرا میکنم بیرون میریزم. تلختر؛ وضعیت کسانی است که فقط کارشان فیلمسازی فرهنگی است؛ کسانی که مثلاً فقط بازیگرند یا کارگردان و به حداقلی معتقدند که نمیخواهند از آن کوتاه بیایند.من زمانیکه فیلم نمیسازم، نمایشنامه مینویسم، یا فیلمنامه، پژوهش میکنم، گاهی تئاتر اجرا میکنم و از این راهها خودم را بیان میکنم. زمانیکه پژوهش میکنم، حالم خوب است چون موکول به اجرا نیست. برای آنهایی که کارشان فقط فیلمسازی یا بازیگری است کار نکردن باید فشار بیشتری داشته باشد.
میگویند "پیچیده" است تا تخته کنند
*...زمانیکه کاری را نمیخواهند یا جلوی کاری را میگیرند، میگویند پیچیده است و ممکن است باعث دردسر شود. اولینبار منتقد فرنگی مستی در سال ۱۳۵۶ در جشنواره فیلم تهران در نقد فیلم "کلاغ" از من پرسید چهطور توانستید به چنین داستان پیچیدهای فکر کنید؟ گفتم فکر نمیکنم پیچیدهتر از داستانهایی باشد که سینمای جهان میسازد و ما همه آنها را فهمیدهایم. چهطور میتوانیم دکارت و هگل را بفهمیم، اما "کلاغ" را نه؟ برخی منتقدان پیچیدهترین آثار جهان را میبینند و نقدهای عمیقه مینویسند و هر وقت دلشان بخواهد کار سادهای را به پیچیدهگویی متهم میکنند چون شبیه کارهای همزمان خودش نیست. اما مگر ما قول دادهایم که همه یکجور فیلم بسازیم؟ مگر دستورالعملی وجود دارد؟ منتقدان طوری، جشنوارهها طوری، نظارت طوری، سرمایه طوری میخواهد و هیچکس نمیپرسد فیلمساز خودش چه میخواهد. همه میروند خواستههای خودشان را ببینند نه فیلمساز را. هر کارگردان حق دارد با پیشرفتهای ذهنی و فرهنگیاش بنابر تجربههای خود، امکانات مختلف بیانی و محتوایی را آزمایش کند و پیش برود. دعوت به درجا زدن، نکته عجیبی است که در تهمت پیچیدهگویی ظاهر میشود. البته هرگز نمیگویم همه یکجورند.
*در سال ۱۹۹۵، فیلمهایم را در جشنواره ویناله نشان دادند. "مرگ یزدگرد" موفقیت عجیبی داشت. یکی از منتقدان گفت بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران یک تئاتر است.
* به نظر من این تعداد فیلمی که نساختیم، مثل حرفهای نگفتهای است که انباشته شده و جایی بیرون میزند.
* شب اختتامیه جشنوارهای که واروژ کریم مسیحی میگوید من ۳۸ سال است در سینما هستم و فقط دو فیلم ساختهام! چرا باید خوشحال باشد؟
روایت راویان معاصر مسخ میشود
*در بخشی از گفتگو بیضایی فشاری که جریان سرمایهسالار برفرهنگ و زندگی ما میآورد "مضمون قاطع و اصلی هر دو فیلم" آخرش عنوان کرده و ادامه داده است: "راویان معاصر که وارث نمونههای اسطورهای هستند، هم خودشان و هم روایتی که ارائه میکنند زیر فشار سرمایهسالاری به روایتی دیگر مسخ میشوند."