تاثیر شگفتانگیز عشق در زندگی وودی آلن / همه چیز زندگیام دست همسرم است
کارگردان مشهور آمریکایی میگوید تا قبل از اینکه عاشق شود هرگز علاقهای به نوشتن برای زنان نداشت.
ایران آرت: آخرین فیلم وودی آلن با نام "چرخ شگفتی" یا "چرخ و فلک" در ابتدای سال جاری میلادی اکران شد که فروش چندان قابل توجهی نداشت و خیلیها علتش را ماجرای افشاگریهای جنسی علیه وودی آلن میدانستند. این فیلم داستان یک اپراتور چرخ و فلک و همسرش (کیت وینسلت) را در دهه 1950 روایت می کند که اتفاقات مختلفی را به همراه دارد. اتفاقاتی عجیب که همگی به یکباره به زندگی این دو نفر ورود پیدا می کنند. وقایع فیلم در یک پارک تفریحی به نام «لونا پارک» واقع در کانی آیلند در بروکلین روی می دهد که چرخوفلک بزرگی به نام "واندر ویل" دارد. به گزارش اعتماد، سایت emanuellevy.com درباره این فیلم با وودی آلن گفتگو کرده و سوالاتی هم در مورد مسائل دیگر از این کارگردان پرسیده که در ادامه متن صحبتهای او را میخوانید.
شهربازی
دقیقا در شهربازی بزرگ نشدم، بلکه خانهمان نزدیک شهربازی بود. وقتی بزرگ میشدم، شهربازی «کنی آیلند» حالوروز خوبی نداشت. قبل از اینکه به دنیا بیایم، قرار بود شهر مجللی بشود و از کیلومترها دورتر و از اقیانوس اطلس، چراغهای «کنی آیلند» دیده شود و وقتی من دوران کودکیام را پشت سر میگذاشتم فروپاشی این شهر شروع شده بود. به نظرم «کنی آیلند» حالوهوای خوبی برای فیلم دارد چون آن زرقوبرقها و وسایل بازی و دنیای خیال و ترسهای ساختگی و این جور چیزها را دارد و این چیزها دقیقا جلوی چشمت هستند. همیشه عاشق «کنی آیلند» بودم و همیشه از پدرم میخواستم من را به آنجا ببرد و او هم میبرد اما هرگز از «کنی آیلند» خوشش نمیآمد. همیشه میگفت ترجیح میدهد من را جای دیگری ببرد.
بازیگران
بازیگرانی که انتخاب کردم خیلی خوب هستند. جیم بلوشی، کیت وینسلت، جاستین تیمبرلیک، جونو همه بازیگران خوبی هستند. قبل از اینکه آنها را استخدام کنیم فیلمهای زیادی دیدیم، با افرادی مشورت کردیم، برای انتخاب کیت یا جاستین به ذهن متمرکز یا بازیگردان بزرگی احتیاج نیست. در نتیجه آنها را استخدام کردم و سعی کردم خیلی احساسات خودم را به آنها تحمیل نکنم و اجازه دادم کاری که باعث شده همه آنها را دوست داشته باشند، انجام دهند. نمیخواستم بر آنها برتری داشته باشم و بگویم این کار و آن کار را این شکلی بکنید و این چیزی است که به آن فکر میکنم. مهم نبود من به چه چیزی فکر میکردم، خیلی وقتها پیش میآمد که آنها کاری که من فکرش را کرده بودم انجام نمیدادند و نتیجه خیلی خوب از آب درمیآمد چون برای آنها طبیعیتر بود و اینطوری بهتر هم بود. بنابراین من احمقانهترین راهنماییها را به آنها میدادم: «سریعتر»، «بلندتر»، «بهتر»، اما لازم نیست این آدمها را کارگردانی کنی فقط کافی است آنها را استخدام کنی و خیلی روی کارشان نظارت و دخالت نکنی. هر از چند گاهی باید بهشان بگویی میشود کمی سریعتر عمل کنی یا میتوانی کمی بیحالتر در اتاق راه بروی؟
رییس خانه کیست؟
بدون شک همسرم. همسرم شخصیتی سلطهجو و قوی دارد و بهشدت کاردان است و من بهشدت ناکاربلد. یعنی وقتی میخواهم تلویزیون را روشن کنم باید او را صدا کنم. پس واضح است اداره امور خانه به گردن اوست و خرج خانه را هم او اداره میکند. من خرجی کمی دارم، هر دو هفته یک بار 35 دلار. و الان هم باقیمانده آن توی جیبم است و همهچیز دست همسرم است. من راضیام. هرگز مشکلی نداشتهام، راستش، مسوولیت سنگینی به دوشم میگذارد و به این طریق میتوانم کار کنم و مطمئن باشم او همهچیز را میچرخاند.
مجموعهداری؟
من اصلا عکس و اینجور چیزها جمع نمیکنم. هیچ یادگاریای از کارم ندارم، هیچ عکسی از من با کیت وینسلت یا فرد دیگری در خانهام نمیبینید. هیچ برنامه ضبط شدهای از تئاتری که داشتم یا فیلمی که ساختهام ندارم. احساس میکنم وقتی کار فیلم، در هر جنبهای، تمام شد، فیلم رفته است پی کارش و اینطوری است که من هرگز چیزی نگه نداشتهام.
نوشتن درباره شخصیتهای زن
خب هر کسی مولفههای مردانه و زنانهای دارد. مطمئنم من هم همینطورم. اما هرگز این داستانها را نگفتهام؛ وقتی فیلمسازی را شروع کردم و ستاره بودم هرگز برای زنها ننوشتم. برای مردها مینوشتم، همیشه برای مردها. بعد با دیان کیتن وارد رابطه شدم و چند سالی با همدیگر زندگی کردیم و از آن زمان دوستان صمیمی شدیم. من تحت تاثیر او قرار گرفتم؛ هر چیزی را که به او مربوط میشد، مینوشتم. آن زمان بود که نوشتن برای او را شروع کردم. نوشتن برای زنها را، به خاطر دیان، شروع کردم. کمکم دیدگاههایی را از طریق نگاه او دریافتم، از طریق چشمهای یک زن. رفتهرفته از آن خوشم آمد و فهمیدم شخصیتهای زن برایم جالبتر از شخصیتهای مردانه است چراکه پیچیدگی بیشتر و طیف گستردهای از احساسات را دارند و شخصیتهای مردانه روی پرده سینما سادهتر و احتمالا نه در زندگی حقیقی اما روی پرده، سادهترند. اما زنها برایم جالبترند و نوشتن درباره آنها را شروع کردم. از آن زمان از این کارم لذت میبرم.
ادای احترام به تنسی ویلیامز و یوجین اونیل
من هرگز به کسی ادای احترام نکردهام. اما فکر میکنم هر چیزی که مینویسم، جدا اگر کمدی نباشد، مایههایی از تنسی ویلیامز در آن دیده میشود؛ او و یوجین اونیل منبع الهام بزرگی برای من بودند. خودم ملتفت میشوم که همیشه در کارهایم ظاهر میشوند و اگر یوجین اونیل را به خوبی بشناسید، میتوانید بفهمید که او منبع الهام بزرگی است.