جواد عزتی از بازی نقش یک اطلاعاتی میگوید: جلوی دوربین جواد نیستم!
شاید انتظار نمی رفت مهدویان بازیگری را به عنوان مغز متفکر گروه، برای گره گشایی جریانات سیاسی دهه 60 انتخاب کند که مخاطب او را با نقش های کمدی اش می شناسد اما انتخابش جواب داد و جواد عزتی بدون اینکه خوشمزه گی ای روی پرده داشته باشد، دل مخاطب را برد
ایرانآرت: دیدن آقا صادق ماجرای نیمروز مهدویان، در فجر سی و هفتم خیلی ها را شگفت زده کرد. شاید انتظار نمی رفت مهدویان بازیگری را به عنوان مغز متفکر گروه، برای گره گشایی جریانات سیاسی دهه 60 انتخاب کند که مخاطب او را با نقش های کمدی اش می شناسد اما انتخابش جواب داد و جواد عزتی بدون اینکه خوشمزه گی ای روی پرده داشته باشد، دل مخاطب را برد. او در نقش یک مامور اطلاعات که مغز متفکر گروه برای انهدام گروهک منافقین است . آنقدر درست و باور پذیر بازی کرده، که حتی مخاطب برای یک ثانیه هم نمیتواند تصور کند که او یک کمدین با مزه است که حالا در فیلم شگفت انگیز محمد حسین مهدویان این قدر با صلابت و خیره کننده بازی کرده است . گفت و گوی سعیده نیک اختر با جواد عزتی در هفته نامه همشهری جوان منتشر شده است:
از پدیده های جشنواره سی و پنجم فجر ، نقش متفاوت صادق در فیلم ماجرای نیمروز است ؛ همین تفاوت نقش آن را جذاب کرده. محمدحسین مهدویان برای واگذاری این نقش ، چطور به شما اعتماد کرد؟
فکر کنم آقای مهدویان بیشتر از من سینما دیده است تا تلویزیون و شاید اصلا نگاه طنز گونه به من نداشته چون در سینما معمولاً کارهای من جدی بوده. آن طور که خودش گفت از انتخاب من خیلی مطمئن بود و این که حتماً من باید این نقش را بازی کنم . شاید اولش من کمی تردید داشتم ولی ایشان نه. البته در روند شکل گیری این شخصیت ، بحث های با هم داشتیم ولی آقای مهدویان آن قدر روی کاری که انجام می داد ، مسلط بود که من متقاعد شدم، خصوصاً روی نسخه دوم فیلمنامه که به من دادند همه چیز مشخص بود . در واقع ایشان اصرار داشت من حتماً این نقش را بازی کنم.
صادق در ماجرای نیمروز مغز متفکر فیلم است . ما در ابتدا با این شخصیت آشنا نمی شویم و رفته رفته در فیلم آن را می شناسیم .
ابتدا قرار بود این شخصیت بیشتر معرفی شود. ما پلان ها و سکانس های داشتیم که بنا به صلاحدید آقای مهدویان حذف شد. در واقع شخصیت احمدمهرانفر به جبهه می آید که صادق و کمال را به تهران ببرد. به این دو نفر گفته می شود که ما الان در تهران بیشتر به شما نیاز داریم. کمال (هادی حجازی فر) جای که در انتهای فیلم می گوید که تو من را آوردی تهران و....
شما دقیقاً نقش کدام شخصیت تاریخی را بازی کردید؟
اطلاعاتی کلی داشتیم درباره ی اینکه این آدم ها همه شان حقیقی بودند غیر از نقشی که آقای صدیقیان آن را بازی می کرد. حامد (مهردادصدیقیان) نقشی بود که در ذهن نویسنده بیرون آمده بود. بقیه کاراکترها ما به ازای حقیقی داشتند. این پنج نفر تا جای که من اطلاع دارم اصلاً شناخته شده نیستند و من نقش آدم خاصی را با نام و نشان مشخص بازی نکردم.
آیا شناختی روی این شخصیت داشتید؟
ما با آقای مهدویان بارها درباره این مورد با هم حرف زدیم و توافق داشتیم که بهتر است کاری بکنیم که درام ما جذاب تر شود وداستان را بهتر جلو ببرد. شاید در واقعیت این آدم که من نقشش را بازی کردم آدم بذله گو و شوخی بوده اما صلاح این بود که من آن نقش را کاملاً جدی بازی کنم . ما سمت این نرفتیم که حتماً خود آن آدم را بازی کنیم ، رفتیم به سمتی که خودمان به خلقیات و روحیات این آدم چاشنی بدهیم .
شما متولد سال 60 هستید و طبعا شاهد اتفاقات آن دوره نبودید، چطور به درکی از فضای آن زمان رسیدید؟
اتفاقاً من فکر می کنم هم نسلی های من خیلی با این فضا و با آدم های دهه 60 آشنا هستند. معمولاً می گویند خاطرات بچگی خیلی خوب در ذهن می ماند و ته نشین می شود. من در دوران بچه گی ام این آدم ها را دیده بودم . رفتار و کلام و نوع لباس پوشیدنشان خوب یادم بود. در کنار این فیلم ها دیده بودیم، فیلم های مستند، کتاب خوانده بودیم و در هر صورت این آدم ها ناآشنا نبودند. آدم های دوری نبودند که بخواهیم در رفتار و پوشش آن ها دخل و تصرف کنیم . سر سکانس به سکناس فیلم کلی با هم صحبت کردیم . مخصوصاً من و هادی حجازی فر دائماً با آقای مهدویان در حال بحث و تجزیه و تحلیل بودیم .
اعتماد سینماگران به بازیگران کمدی برای واگذاری نقش های جدی اخیراً زیاد دیده می شود و این در حالیست که خیلی از این اتفاقات درست از آب در نمی آید. یک کمدین چطور باید نقش هایش را انتخاب کند؟
ببینید من در چند سال گذشته در سینما مسیر مشخصی داشتم یعنی می دانستم می خواهم چکار کنم و برایم مهم بود که در یک فیلم خوب و ماندگار حضور داشته باشم. اتفاقاً در این سال های شاید وزنه کارهای جدی من در سینما خیلی بیشتر از کارهای کمدی ام باشد. نزدیک به 80درصد کارهایم در سینما جدی است . از 15فیلمی که بازی کردم ، سه تایش کمدی است . اتفاقاً یاید برای تعادل این روزنه روی کمدی بیشتر کار کنم اما همیشه ترجیم این بوده که در کارهای خوب بازی کنم تا اینکه به نقشم فکر کنم . این انتخاب ها به سال قبل برمی گردد زمانی که در طلا و مس یاشار143 و همه چیز برای فروش بازی کردم . شاید نقش من کم باشد اما فیلم ها، فیلم های مهمی بودند و من ترجیح می دادم بدون در نظر گرفتن متراژ نقش، در این فیلم ها باشم . چون سال ها پیش به لطف خدا ، یکی دو فیلم پر فروش داشتم ، فیلمنامه های زیاد به من پیشنهاد می شد، شاید یک روز در میان من یک فیلمنامه می خواندم. من خودم جنس سینمای کمدی و پر فروش را دوست دارم اما خواستم که به این سینما تن ندهم و ترجیح دادم که ترمز دستی ام را بکشم و آرام آرام سمت این نوع فیلم ها بروم. خوب آقای مهدویان و فیلم هایش را از قبل دیده بودم و می شناختم طبیعتاً فیلمنامه اش من را جذب کرد .
در نقش های جدی شما هم گاهی آن خوشمزگی و شیرین کاری وجود دارد ولی در ماجرای نیمروز خبری از آن خوشمزگی ها نیست . چطور این قدر جدی شدید؟
من اعتقاد دارم در هر کاری ابتدا تماشا گر باید شما را دوست داشته باشد و این لزوماً با طنازی یا شیرین کردن کاراکتر صورت نمی گیرد. گاهی اوقات شاید شیرین کردن کافی نباشد، بعضی جاها هم روند داستان به کارراکتر کمک می کند. در هر کدام سعی کردم شخصیت را برای مخاطب آشنا تر و دوست داشتنی تر کنم . طبعاً داستان ماجرای نیمروز طلب نمی کرد که من شوخ طبع باشم.
آیا شما هم مثل تماشاگر از دیدن نقش تان هیجان زده شدید؟
ببیند هر کسی که در کار هنر است، بیشتر احساسش به واکنش مخاطب بر می گردد. طبیعتاً من خودم شاید چندین برابر تماشاگر هیجان زده می شوم. هم زمانی که فیلم را می بینم هیجان زده می شوم هم موقعی که عکس العمل مردم و تماشاگر ها را. شاید خیل بیشتر از تماشاگرهای حاضر در سالن ذوق می کنم . من در جشنواره بیشتر از پنج بار فیلم دیدم. در سینما آزادی، کوروش و فرهنگ و.... وقتی با مردم فیلم ها را می بینم کلی انرژی می گیرم.
شما از آن دسته بازیگرانی هستید که در نقش غرق شده، تا مدت ها از نقش بیرون نمی آید، یا سریعاً از نقش تان خارج می شوید؟
برایم جالب است که این سوال را پرسیدید، احساس کردم کسی به شما گفته یا برایتان تعریف کرده است ، چون همه به من می گفتند وقتی جلوی دوربینی و کارت تمام می شود شاید به یک ثانیه هم نمی کشد که عوض می شوی و دوباره خودت می شوی. همان جواد عزتی که همیشه هستی را می بینیم اما وقتی جلوی دوربین دیگر جواد را نمی بینیم !
قرار گرفتن مقابل دوربین مهدویان قلق های خاص خودش را دارد . چون کار مستند گونه روایت می شود و شاید خبری از میزانسن و دکوپاژ به آن شکل کلاسیکش نباشد. روند کار به چه صورت بود؟
اولاً کارگردان میزانس را برای ما توضیح می داد ولی خوب چیزی که برای من جذاب است و شما دارید به آن اشاره می کنید این بود که شاید نصف بازی هایی که ما همه مان داشتیم الان در فیلم نیست! ما طوری توجیح بودیم که نقش برایمان مهم تر بود و اصلاً فکر میزانس نبودیم و این محمدحسین مهدویان بود که انتخاب می کرد کلام لحظه از بازی ما باید انتخاب کند. اینکه کدام یک از ما باید دیده شود و کدام یک دیده نشود. شاید خیلی از لحظاتی که ما داشتیم بازی می کردیم ، دوربین با لنز تله روی صورت دیگری بوده ! و ما اصلاً متوجه این قضیه نبودیم و اصلاً به این فکر نمی کردیم دوربین روی ما هست یا نیست. لحظات در این فیلم تقسیم نمی شد، لحظات به طور کامل بازی می شد و آقای مهدویان بود که گلچین می کرد . ببینید فیلم در بیشتر صحنه ها با لنز تله گرفته می شود و وقتی ما صحنه ای را بازی می کنیم ، فرق نمی کند سه دقیقه باشد یا 10دقیقه، بازی کاملاً انجام می شود و دوربین با لنز تله اش می گردد و بهترین انتخاب را می کند. مهدویان می دانست باید از چه کسی نما بگیرد. این طور نبود که فیلم سکانس پلان باشد. در یک پلان، مهدویان از قبل می دانست کدام یک از ما را در کدام لحظه و ثانیه می خواهد. چیزی که هست کاملاً براوضاع مسلط بود.
این شما را اذیت نمی کرد که فیلم تک قهرمان نیست و چند قهرمان در یک سطح هنر نمایی می کنند؟
چیزی که وجود دارد بک گراند یا پس زمینه ای است که ما از این آدم ها داریم . این نکته شاید کمی کارمحمدحسین مهدویان را در قهرمان پروری آسان کرده باشد. برای اینکه این شخصیت ها در ذهن مردم ما قهرمانند و حالا شما به عنوان مثال پنج تا از این قهرمان ها را بگذار توی فیلمت ، کسی از کسی جلو نمی زند یا عقب نمی ماند. چون روایت ، روایت تاریخی و واقعی است و چیزی ست که اتفاق افتاده همه مردم آن را لمس کرده و دیده اند. این خیلی به مخاطب کمک می کند که می داند در حال دیدن فیلمی درباره ی قهرمانان کشورش است.