تراویس پاسدار معصومیت/خوانشی دوباره بر "راننده تاکسی"
محسن توحیدیان- برای شروع، ترور رییس جمهور احتمالی ایالات متحده چطور است؟
ایران آرت: راننده تاکسی نوشتهی پائول شریدر و ساختهی مارتین اسکورسیزی هشداری هنرمندانه به جامعهی مدرن امریکا و در گسترهای وسیعتر جهان در حال گذار به مدرنیته است. کاراکتری که راننده تاکسی ترسیم میکند، قهرمانی پیشامدرن است که هنوز عادات قهرمانی، میل به عرض وجود و تغییر جهان را از قراردادهای کلاسیک خود به همراه دارد اما چون در جامعهای ناهموار و پر از هرج و مرج ظهور کرده است هم سرگردانی میکشد و هم قادر به پیدا کردن نقشاش در گسترهی جامعه نیست. "تراویس"، راننده تاکسی درونگرا و سرگردان فیلم نمیتواند موقعیت و پایگاه طبقاتیاش را بپذیرد. روزمرگی که برای او به هیئت تاکسی زردی عینیت پیدا کرده است، در تکراری هرروزه و ملالآور او را وادار به عصیان میکند اما چون در این وسترن کاملن مدرن ابزارها و بهانههای قهرمانی از او سلب شده است او ناگزیر به بدیههسازی روی میآورد. کاراکتر تراویس در فضای همیشگی خودش وارد شهری دورافتاده در "مانیو منتولی" میشود، با ارباب زورگوی آن منطقه یا دستهی باجگیرها که زنی زیبا را به اسارت خود در آوردهاند درگیر میشود، آنها را از پا در میآورد و در پایان فیلم سوار بر اسبش رو به غروبی سرنجی و دلگیر دور میشود.
او همان کلانتر بییاوری است که در "صلات ظهر" به تنهایی در برابر "فرانک میلر" تبهکار ایستادگی میکند و روی وسوسهی رفتن پا میگذارد. کلانتری که در "ریوبراوو" باید تا رسیدن مارشال ایالتی از کلانتری و زندانی خطرناکش جو برودت محافظت کند یا در فرمهای پیچیدهتری چون "مردی که لیبرتی والانس را کشت" باید در عین فروتنی و ایثار جامعه را از شر وجود "لیبرتی والانس" راحت کند. تکلیف او در ژانری که برایش تدارک دیده شده است کم و بیش روشن است اما در این وسترن اگزیستانسیالیستی و پیچیده که از سفر هرروزه در لایههای پر از گند و کثافت جامعهی فرودست امریکا به هم آمده است، او برای ایفای نقشش ناگزیر از حرکت و پیشروی کورکورانه و عاری از خردورزی و عقلانیت است. اینجا او نه با دستهی اوباش و نه با گلهی سارقان بیوجدان که با جامعهای هزارتو و بسیار پیچیده روبهروست. پنجرههای تاکسی او و همچنین شیشهای که بین او و مسافران صندلی عقب حائل میشود شیشههای ویرتینی است که او از آنجا میتواند نشانههای فروپاشی و انحطاط جامعهاش را ببیند اما چون فقط یک راننده تاکسی ساده است میداند که نمیتواند مسیر این اضمحلال را تغییر دهد. فاصلهی طبقاتی، فحشا و تنفروشی، اعتیاد، فقر، نابرابری و بیخانمانی در برابر چشمان خونسرد و غمزدهی او به طور روزانه رژه میروند اما او نمیتواند در برابر این ثقل کثافت بیشتر از یک تماشاچی صرف باشد. شریدر تاکسی را نماد پیچیدهای از اندیشهورزی و تلاش برای خوانش انتقادی جامعه گرفته است. تاکسی محلی است که میتوان در آنجا آدمهای طبقات مختلف جامعه از روسپی تا رییس جمهور را بیواسطه و تنها از پشت شیشهی حائل ملاقات کرد و با خرد متوسط یک راننده تاکسیِ تنها هرکدام از این جلوهها را داوری کرد. نریشنهای راهگشای تراویس تاثیرات این ملاقاتها و برخوردها را به اشکالی ظریف برای ما باز میکند. تراویس که دارد زیر فشار ملال و روزمرگی منهدم میشود، یکی از همکارانش را از کافه بیرون میکشد تا در تاریکی خیابان هارلم آنجا که روسپیها و ولگردها با هم کشمکشی ابدی دارند با او چند کلمه حرف بزند اما تقلای تراویس برای گفتن آنچه در دلش میگذرد تلاشی بدون نتیجه و بیمعنی است. همکار او که کاملهمردی اهل زندگی است نمیتواند از جملات مهمل و لکنتوار تراویس سر در بیاورد و تراویس هم برای گفتن آنچه در دل دارد، زبان مناسب و خرد کافی ندارد و بغض فروخوردهاش را تنها با خیسشدن چشمها و لبخندهای معصومانهاش نشان میدهد. بالاتر گفتم که تراویس برای بروز شخصیت قهرمانی خود ناگزیر از بداههسازی است. این بداههسازی آنجا اتفاق میافتد که الههی ژانر به راهنمایی دستی ظریف، قراردادها و قواعدش را برای او اندکی تغییر میدهد. در حقیقت مسیر راه و نوع کنشی که برای او پیش از این تعبیه میشد حالا از او سلب شده است و او خود باید راهی از درون این حجم چربی و ملال به هوای آزاد باز کند. در چنین شرایطی است که تراویس دست به خودویرانگری میزند.
برای شروع، ترور رییس جمهور احتمالی ایالات متحده چطور است؟ از قاچاقچی اسلحه چند کلت کمری خوشدست و یک مگنوم ۴۴ فیلکش میخرد و در لباسهایش مخفی میکند اما هنگام نزدیک شدن به او در میتینگ تبلیغاتی، ناشیانه میگریزد. نمود ظاهری عزم پراگماتیستی تراویس با تغییر مدل موها و گذاشتن عینک آفتابی نشان داده میشود.
حالا که او نمیتواند طغیان کورکورانهاش را با ترور "پالانتین" نشان بدهد پس میتواند با کشتن پااندازهایی که از ایریس چهارده ساله بهرهبرداری جنسی میکنند، به زندگی ملالانگیزش پایان بدهد. ایریس، دختر نورسیدهای که در دام یک مشت قواد بیوجدان گرفتار آمده است جایگزینی است برای "بتسی" زن آرمانی تراویس. در حقیقت بتسی نماد عقلانیت و آن وجه خردگرا و مغفولماندهی شخصیت تراویس است. او وقتی در دستیازیدن به این بخش برای تحلیل جامعهاش ناکام میماند، به آن وجه از ناخودآگاهش رجوع میکند که در دسترستر و قابل فهمتر است و آن ساحتی است که مقام فقرا، بیخانمانها، پااندازها و روسپیهاست. طبقهای که خون و سرمایه را به بالا پمپاژ میکند و آنچه تحویل میگیرد تباهی، نابرابری، خسران و تاریکی است. تراویس بیآنکه بخواهد، نقش دراماتیکش را در محلی به پایان میبرد که نشانهها و زبانش را خوب میشناسد. او پااندازهای حرامزاده را به ضرب گلولههایی که در حقیقت به سمت خود او شلیک میشود از پا در میآورد و ایریس را به خانوادهاش باز میگرداند.
نکتهی مهم در این حماسه این است که تراویس خودآگاهانه به ناتور معصومیت و پاسدار نظام خانواده بدل نشده است؛ تمامی این اعمال قهرمانانه در ناخودآگاهی مطلق از او سر میزند. در حقیقت اگر تراویس میتوانست پالانتین را به قتل برساند، برای آزادی ایریس اقدام نمیکرد چرا که نیت او از اساس از میلی سادومازوخیستی نشأت گرفته است. او نماد تودهای است که کم و دیر حرف میزند اما وقتی عزم سخنگفتن میکند، از خون، عضله و گلوله استفاده میکند.
راننده تاکسی زنگهای هشدار را در بلبشوی دههی هفتاد به صدا در آورد و انگشت بر زخمی گذاشت که امروز در حال مضمحلکردن ساختارهای جامعه است؛ احساس سرگشتگی، پوچی و تنهایی هیولایی است که برای تراویس به طور کاملن ناخواسته رستگاری به همراه آورد اما در عرصهی واقعیت بیرحم و خشن اغلب چنین مهربان و بخشنده نیست.
محسن توحیدیان