ویدئو چک لطفا! / از دیوار طویله اورازان تا ته بندرعباس
ایران آرت : امروز رسانه ها لبریز از انتقاد های تند و تیز به شیوه انتخاب نامزدهای سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر است؛ حجم نقدها به شکلی ست که یکی شان را انتخاب کردیم تا مشت نمونه خروار باشد؛ روزنامه وقایع اتفاقیه با تیتر " ویدئو چک" لطفا نوشته است:
مسئله اصلی این نیست که چرا فیلمهایی در این فهرست حضور دارند؛ ماجرا بهسادگی این است که در یک نگاه نسبی در داوری، تعدادی میتوانستند باشند و نیستند. انگار داوران تمام سعی خود را کردهاند که بدترین فهرست ممکن را از میان فیلمهایی که دیدهاند، جدا کرده و بهعنوان نامزد معرفی کنند؛ البته هنوز اصل ماجرا باقی مانده است. از میان این نامزدها باید جایزههایی هم داده شود که حرفوحدیث در آنجا هم احتمالا زیاد است. در این مجال به اتفاقاتی میپردازیم که پس از اعلام اسامی نامزدهای این دوره از جشنواره فیلم فجر بهوجود آمده است.
عکسالعمل کارگردان جوان به نامزدها
محمدحسین مهدویان، خیلی زود خودش را به جمع بزرگان سینمای ایران رساند؛ با یک سریال 10 قسمتی درباره شهید حسن باقری (آخرین روزهای زمستان) و یک فیلم سینمایی درباره حاج احمد متوسلیان (ایستاده در غبار). این بار او با موضوعی ملتهب آمد تا تواناییاش را ثابت کند؛ «ماجرای نیمروز» درباره اتفاقات دهه 60 ایران. اتفاقا فیلمش هم با استقبال روبهرو شد اما نامزدها که اعلام شد، او از کوره در رفت؛ نه برای خودش بلکه برای همکارانش. او پس از اعلام اسامی نامزدها در اینستاگرامش نوشت: «خدا رحمت کنه، جلال آلاحمد رو. به خواهرزادهاش آقای حسین دانائی که ظاهرن خیلی دوست داشته، مقالهای چیزی توی مجلهای چاپ کنه، گفته بود: حرفات اگه حرف باشه، روی دیوار طویله اورازان هم که بنویسی، فرداش تا ته بندرعباس میره و همه میشنون و روشون اثر هم میذاره. اگر هم حرف نباشه، سیمین توی مجله فردوسی هم که چاپ کنه، مردم خیلی که به سرت منت بذارن، توش سبزی پاک میکنن.
دوستان عزیزم، هادی بهروز (مدیر فیلمبرداری)، سجاد پهلوانزاده (تدوینگر)، ابراهیم امینی (نویسنده)، محسن دارسنج (طراح گریم)، حبیب خزاییفر (آهنگساز)، احمد مهرانفر (بازیگر)، مهرشاد ملکوتی (صداگذار) و هادی ساعدمحکم (صدابردار)، زحمات شما رو اصحاب رسانه، منتقدان، هنرمندان و مهمتر از همه، مردم عزیز و عاشقان سینما دیدند. سیمرغ کیلویی چند؛ همه جا حرف شماست. برید خدا رو شکر کنید که حرف شما از روی دیوار این طویله رفت تا همونجایی که باید بره.» اینها را هیأت داوران ندیده بودند. حرف محمدحسین مهدویان البته بهلحاظ معرفتی باید مورد قضاوت قرار بگیرد. او پشت همکارانش در فیلم ایستاد و نگاه اهالی سینما و تماشاگران را بهسوی آنها برگرداند.
باران کوثری: کف کردم!
یکی دیگر از این واکنشها متعلق به باران کوثری است؛ او هم به دفاع از همکارش به میدان آمد: حامد بهداد. بازیگر ستاره سینمای ایران هم در فهرست هیأت داوران نیست؛ میتوانست باشد اما نیست. کوثری درباره این بدسلیقگی نوشت: «همیشه گفتهام که در جشنوارههایى که هیأت داورى، داورى مىکند، منتظر هر نتیجهاى باید بود چون بحث سلیقه است. هنوز هم، با نبودن یکى از فیلمهاى محبوب کارنامهام (سدمعبر) در فهرست خیلى از رشتهها، همچنان به این حرفم معتقدم اما از نبودن حامد در نامزدهاى بازیگر مرد «کف کردهام». من امسال فیلم زیاد ندیدهام اما مطمئنم حامد لااقل بهلحاظ تکنیک و ایفاى نقش متفاوت از خیلىها بهتر بود. متعجبم! و غمگین! خیلى زیاد! کارگردانى محسن و فیلمبردارى مرتضى و گریم محمود بماند...
اما خوشحالم که حتى در این داورى که انقددددر با سلیقه من متفاوت است، دشوارى تولید فیلمى دیده شده که بهظاهر ساده است: «فِرارى». جهانگیر کوثرى، تهیهکننده خصوصى است، به معناى کلمه (بدون رانت و وام و نام حذفشده نهاد و سازمان). خودش هست و خودش و همه اعتقادش به سینمایى که کمتر تهیهکنندهاى، تولیدش را ریسک مىکند.»
محبوب تماشاگران، مغضوب داوران
انگار رسم است که هر هیأت داوریای که میآید، نظرش کاملا متناقض با مردم باشد. اینبار هم بر همین سیاق، فیلمی که در میان پنج فیلم انتخابی مردم است، در میان نامزدهای هیأت داوران، هیچ جایی ندارد. فیلم «بیست و یک روز بعد» فیلمی است که احتمالا در اکران عمومی هم موفق خواهد بود اما این هیأت داوری ترجیح داد آن را نبیند. داستان کلاسیک خود را ساده پیش میبرد و قصه خود را بیان میکند؛ قصهای که قهرمان دارد. چیزی که اکثر فیلمهای جشنواره امسال نداشتند؛ یک قهرمان که با موانع متعدد پیشرو است و درصدد گذر از این موانع تا به هدف خود برسد. «بیست و یک روز بعد»، یک سفر قهرمان تمامعیار است. یک سفر قهرمان کلاسیک در ژانر کودک و نوجوان که جذاب است و شخصیت اصلی کنش دارد. تعلیق کمرنگی در انتها داشته و در گرهافکنی و گرهگشایی موفق عمل میکند؛ هرچند در مقدمهچینی، کمی از یک خردهپیرنگ استفاده میکند که از داستان بیرون زده است اما زمانی که در داستان اصلی متمرکز میشود، خوب پیش میرود. «بیست و یک روز بعد»، تمام اصول یک داستان کلاسیک را با یک نیروی یاریگر کامل میکند؛ نیروی یاریگری که همواره وجود دارد و موانع متعددی که قهرمان را خسته نمیکنند و او به راه خود ادامه داده در نقطه اوج به قلب ماجرا زده و از آن خارج میشود. در پایان یک پایانبندی خوش ندارد و داستانش را فدای مخاطب نمیکند، اتفاقا در انتها به مخاطب ضربه میزند و بهنوعی، تمرکز را از مقطع زندگی قهرمان برداشته و نگاهی کلیتر و بهتر از زندگی قهرمان به مخاطب ارائه میکند. این نگاه کلی به مخاطب، این احساس را میدهد که فریب نخورده و باعث میشود بعد از فیلم نیز زود احساس خود را نسبت به قهرمان از دست نداده و هنوز با او در ارتباط باشد. فیلم «بیست و یک روز بعد»، جدا از داستان خوب خود، کارگردانی ساده و کلاسیکی هم دارد و بازی خوب ساره بیات در صحنههایی که وجود دارد، اثر را ارتقا بخشیده است.
سیمین معتمدآریا را هم ندیدند
بیشک، یکی از بازیهای درخشان این دوره، بازی سیمین معتمدآریا بود. او در «آباجان»، چنان درخشید که کمتر کسی فکر میکرد، نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن نشود اما نشد. او در «آباجان»، نقش مادربزرگی را بازی میکند که چشمانتظار پسر اسیرش است و از او خبر ندارد. معتمدآریا هم مثل دیگرانی که دیده نشدند، در این دوره دیده نشد.
دوباره فیلمها را ببینید لطفا!
میثم محمدی در یادداشتی درباره این اتفاقها نوشت: «چطور این اتفاق ممکن است! کاندیدا شدن یک فیلم در ۱۳ بخش که بیشترین انتقادها را در روزهای ابتدایی در برج میلاد، متوجه خود کرده بود چطور باید هضم کرد؟! ای کاش سینما هم مانند فوتبال بود تا اشتباهات داوری را جزئی از سینما بدانیم اما در سینما اشتباه داوری را نمیتوان مانند فوتبال تلقی کرد چون برخلاف داوری فوتبال که در لحظه است و ضریب خطا را برای داور بالا میبرد، در سینما نتایج براساس سواد و متر و معیار مشخص و موجود در هنر هفتم و البته کمی هم سلیقه و در یک مدت زمان مشخص برای داوران حاصل میشود. تبدیلکردن عدد ۱۳ به یک عدد درخشان برای اثری که حداقل کاندیداتوری هم برای آن تصور نمیشد و ندیدن کارگردانی حمید نعمتالله در «رگ خواب»، بیتوجهی به فیلمبرداری مسعود سلامی در «خفگی» و ندیدن کار فرشاد محمدی در «قاتل اهلی»، چشمپوشیدن از بازی حامد بهداد در «سد معبر» و بازی بهرام افشاری در «کارگر ساده نیازمندیم»، فقط بخشی از گل به خودیهای گلدرشت داوران بود. این دوره از جشنواره خیلی شبیه به شهرآوردهای مسئلهدار پایتخت بود. شاید بین نیمه، کسی وارد رختکن داوران شده و خواسته که بازی را مساوی هم نه، بلکه با یک نتیجه بد واگذار کنند! ایکاش سینما هم مانند فوتبال بود و میشد داغ داغ، فیلمها را در یک برنامه و در حضور دیگر کارشناسان بررسی کرد؛ شاید آنوقت به این نتیجه میرسیدیم که مانند شهرآورد قرمز و آبی در سالهای نهچندان دور، داور از خارج میآوردیم تا خیالمان راحت باشد که فارغ از اینکه سواد آنها از داوران ما بیشتر است، کسی نفوذ نمیکند و فشار نمیآورد تا یک فیلم کمقابلیت تبدیل به یک شگفتی دوستنداشتنی شود و این حجم و چگالی از نارضایتی را در سالن برج میلاد و در میان مخاطبان حرفهای سینما بهوجود آورد. شک ندارم که سیمرغ امسال هم پس از دیدن بسیاری از اسامی در فهرست کاندیداها حال خوشی ندارد و با دیدن بسیاری از کاندیداهایی که قرار است در روز اختتامیه روی شانههای آنها بنشیند، بال و پرش ریخته است! حالا با این شرایط بیشتر باید تأمل و تحمل کرد و در آینده فیلمهایی را که پشت در ماندند به تماشا نشست، هرچند باز هم تأکید میکنم که دوره ۳۵ جشنواره را باید از ذهنها پاک کرد.» میشود به سیاق نوشته او ادامه داد که لطفا با ویدئوچک، اشتباهاتتان را تصحیح کنید؛ هنوز وقت هست.