صحبتهای همسر فاطمه معتمد آریا درباره ممنوع الکاری خانم بازیگر
حامد احمد، همسر فاطمه معتمد آریا در گفت و گویی از رنجی که به خاطر دروغ و ظلم به آنها وارد شده، صحبت کرده است.
ایران آرت: «اوایل که در زمینه ممنوع الکاری ایشان حرفهای نشده بودم، کاغذ و قلم بر میداشتم و به نیت این یا آن مسئول، نامه مینوشتم و سعی میکردم اتهامات بی اساس و توهینهای آزار دهنده را جواب دهم که مثلا فلان عکس در فلان جای خصوصی برداشته شده و فلان حرف را ایشان نگفتهاند ولی این نامهها غالبا به دستشان نمیرسید؛ یعنی ارسال نمیکردم.»
اینها بخشی از اظهارات حامد احمد، همسر فاطمه معتمدآریا ـ است که درباره دوران ممنوعالکاری این بازیگر سینما و تئاتر و تاثیرات آن بر زندگی مشترکشان مطرح کرده است.
او در گفتگویی که در ماهنامه «پاراگراف» منتشر شده در پاسخ به اینکه «دوران ممنوعالکاری فاطمه معتمدآریا چه تاثیری روی زندگی مشترکتان گذاشت؟» میگوید: هر بار متناسب با علت ممنوع الکاری، تاثیرش متفاوت بود. اولین بار است که در این مورد صحبت میکنم و نمیخواهم این فرصت را از دست بدهم. شاید سخنرانی پانزده، شانزده سال پیش ایشان در دانشگاه مریلند شروع خوبی باشد. موضوع سخنرانی سه نسل بازیگری زن در سینمای ایران بود؛ بخشی از حرفهای ایشان را که تبدیل به جنجال و برگه ثابتی در پرونده و دلایل ممنوع الکاری شان شد عینا نقل میکنم؛ قدری طولانی است ولی گمان میکنم لازم است.
طبق اشاره احمد صحبتهای معتمدآریا در آن دانشگاه به این ترتیب بوده است: «سینمای بعد از انقلاب با حذف تمامی آثار و شاخصهای قبل آغاز شد. سینمایی که دیگر در آن جایی برای بسیاری از بازیگران و ستارههای قبل به ویژه زنان وجود نداشت. در آغاز این دوره سینمای ایران با نسل جدیدی از بازیگران به ویژه زنان بازیگری رو به رو شد که عمدتا ریشه و پیشینه تئاتری داشتند؛ تئاتریهایی که در دوره قبل نگاهی تحقیر آمیز به جریان حاکم سینما داشتند و به آرمانهایی فراتر از سینمای تجاری فکر میکردند. این نسل به دنبال شهرت و ستاره شدن هم نبودند و ستاره بودن را در هنر بازیگری میدانستند و نماینده تفکر ناب هنری بودند که از یک سو با مقاومت تفکر باقی مانده از دوره قبل که به دنبال حفظ حداقلهای مطلوب گیشه و استفاده از بازیگرانی با ظاهری مطلوب و ... بود رو به رو و از سوی دیگر با تفکرات و معیارهای دولتی درگیر بود. حضور و نفوذ یکباره عوامل تحصیل کرده سینما در تمامی رشتهها اعم از کارگردانی و فیلمبرداری و صحنه و لباس و حتی تهیه کنندگی سینمای ایران را در محاصره دانش خود قرار داد و عملا جریان و تفکر غالب سینمای دوره قبل تاب مقاومت نیافت و از صحنه خارج شد (هر چند موقت) ولی نحوه حضور زن در سینما با توجه به خواستهها و دریافتهای دینی هنوز روشن نبود. حذف عناصری چون سکس و خشونت و کاباره و الکل و آواز از سینما عملا جاذبههای پیشین حضور زن در سینما را برای مخاطب از بین برده بود و با حذف اینها جایگاه زن در سینمابه عنوان بازیگر نیز باید حذف و یا معنای دیگری پیدا میکرد ولی سینمای نوپای ایران هنوز زن را به عنوان محور و عامل پیش برنده داستان در فیلم قبول نداشت و یا نمیشناخت، برای همین در سالهای آغازین این دوره زنانی را در سینما میبینیم که صرفا در حال بچهداری و یا چای آوردن و غذا درست کردن و ... هستند و نمونههای بسیار کم و معدودی هستند که به حضور اجتماعی زنان در جامعه پرداخته باشند. اما نسل نو برای خواستههای دیگری به میدان آمده بود و خود را آرام آرام و به تدریج به این خواسته نزدیک میکرد و این فقط مختص زنان بازیگر نبود. زنان در بسیاری از زمینهها با شکستن قبح کار و حضور در فعالیتهای اجتماعی وارد صحنه شده بودند ولی زمان، زمان جنگ و مردانه بود و دوره فیلمهای جنگی که نقش زنان در آنها ناچیز بود. کم کم جایگاه و چگونگی حضور زن در سینما مثل بخشهای دیگر روشن میشد و به این ترتیب حضور زن در سینما نه تنها حذف نشد، که معنا پیدا کرد فقط بازی و هنر بازیگری ...»
وی ادامه میدهد: این قسمتی از متن سخنرانی ایشان (معتمدآریا) در آن دانشگاه است، اما جملهای که چند روز بعد تیتر یکی از روزنامههای معروف شد و به یکی از اتهامات و دلایل ثابت برای ممنوع الکاری همواره بدل شد این بود که شما از حذف سکس و خشونت و الکل (یا همان کاباره) در سینما ابراز تاسف کردهاید! و ایشان هر بار باید این موضوع را توضیح میدادند تا فرد سوال کننده جدید متوجه منظورشان شوند.
حامد با بیان اینکه «در تمام موارد ممنوع الکاری، چیزی که بیش از همه مرا آزار میداد بی عدالتی، دروغ و ظلم در مورد کسی بود که میدانستم و میدانم روح ظریف و شکنندهای دارد و تا چه حد صادقانه برای حضور اندیشمندانه نقش زن در سینما زحمت کشیده است» میگوید: اوایل که در زمینه ممنوع الکاری ایشان حرفهای نشده بودم کاغذ و قلم بر میداشتم و به نیت این یا آن مسئول نامه مینوشتم و سعی میکردم اتهامات بی اساس و توهینهای آزار دهنده را جواب دهم و بگویم که مثلا فلان عکس در فلان جای خصوصی برداشته شده و فلان حرف را ایشان نگفتهاند و ... البته این نامهها غالبا به دستشان نمیرسید؛ یعنی ارسال نمیکردم. بعدتر که حرفهای شدم حس کردم که انگار تعمد و ارادهای وجود دارد برای اینکه سینما از تفکر و اندیشه ورزی دور شود و بدتر از این احساس کردم که طرح چنین موضوعاتی بی ارزش و تحریف و نسبت دادن حرفههایی مثل تاسف معتمدآریا از حذف سکس و خشونت در سینما، از سر دلسوزی برای سینمای متفکر و اصیل نیست؛ شاید تفکری است که دوست دارد امثال ایشان واقعا حرفها را زده باشند تا او را هم در مجموعه سینمای مورد علاقه خود، یعنی سینمای مبتذل و فاقد تفکر و اندیشه و بی اعتبار نزد مردم قرار دهند. البته میدانم در مورد ایشان موفق نبودند ولی در مورد من موفق شدند، چون نامه نویسی را تعطیل کردم و این تاثیر ممنوع الکاریها در زندگی ما بود.