گفتوگویی خواندنی درباره ناگفتههای کار و زندگی بازیگر پرسروصدای این روزها
سحر دولتشاهی، نجات غریقی که ستاره سینما شد: باران کوثری من را به همایون شجریان معرفی کرد/ من مترجم انگلیسی و فرانسه هستم اما ترانه علیدوستی ترجمه میکند!/خواهرم در کمپ پناهندگان است/ مادرم شناگر است و تناسب اندامم را چک میکند!
دولتشاهی درگیر حاشیه ای بزرگ شد...
ایرانآرت: معلوم نیست کشف جادوی بازیگری، در سیاهی های اغواگر سالن نمایش چارسوی تئاتر شهر اتفاق افتاد، یا سالن کوچک نمایش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در پارک لاله، اما هرچه هست، سحر دولتشاهی آنقدر عاشق شد، که ادامه تحصیل در رشته مهندسی شیمی را رها کرد تا رشته ای را بخواند که عاشقانه دوستش دارد. درس خواند و تئاتر بازی کرد و تئاتر بازی کرد و بازی کرد، بعد سینما و تلویزیون توان بازیگری اش را کشف و جذب اش کردند و برای نقش مکمل به او جایزه دادند و کم کم نقش های اول هم بازی کرد و درخشید و کاندید جایزه شد به حالایش رسید که در اوج است.
دولتشاهی در مقطعی درگیر حاشیه ای بزرگ شد، اما آنقدر و درایت و عشق به هنر داشت که نگذارد حاشیه ها به اصل زندگی و هنرش لطمه بزنند. آرش نصیری، عباس وردی هم که این گفت وگو را برای ماهنامه دیده بان انجام داده اند، سعی کرده اند به این حاشیه ها نپردازند. گزیده ای از این گفتوگو را در ایراتآرت بخوانید
در بیوگرافی شما آمده که شما داشتید مهندسی شیمی می خواندید اما این رشته را رها کردید. آن روز که داشتید این کار را می کردید به چه چیزی فکر می کردید؟
البته این سنت اغلب خانواده هاست که دوست دارند فرزندشان دکتر و مهندس شود اما بعید می دانم در خانواده شما چنین چیزی وجود داشته باشد. خانواده شما اهل فرهنگ و هنر بودند و پدر شما از بچگی شما را به دیدن تئاتر می برد. آیا در خانواده شما هم چنین چیزی وجود داشت؟
من هم در خانواده ام اولین کسی بودم که گرایش به هنر پیدا کردم و تخصصی به این سمت آمدم. شاید در خانواده ام کسی هنر را دنبال می کرد ولی کسی شغلش نبود و من برای اینکه شروع کننده باشم سختی زیادی کشیدم.
مادر شما هم در کار ورزش بودند، درست است؟
بله. مادرم نایب رییس فدراسیون شنا بود.
آیا ورزشی بودن مادر باعث نشد که به سمت ورزش بروید و شما هم ورزشی شوید؟
نه درواقع من از همان سنین کم، کارت مربی گری و نجات غریق داشتم و در خیلی از مسابقات مادر را همراهی می کردم ولی شعار خود مادرم این بود که ورزش برای سلامتی است. یعنی ایشان هم برای ادامه دادن ورزش در حد قهرمانی توسط من زیاد استقبال نمی کردند.
رشته شما ادبیات فرانسه بوده است. آیا ترجمه ای در این زمینه هم دارید؟
بله، دو ترجمه منتشر نشده دارم یکی از زبان انگلیسی و یکی از زبان فرانسه، ولی برای موفقیت در ترجمه پیگیری لازم را نکردم و تمرکز اصلی ام در بازیگری بود. شاید باید روزی به سراغ این ترجمه ها بروم.
همه ما لحظات و چیزهایی را در زندگی مام داریم که تاثیرگذارند. شما هم حتما این لحظات را داشتید. اولین کتاب تاثیرگذاری که خواندید و روی شما تاثیر خیلی زیادی گذاشت چه بود؟
من الان اولین چیزی که به ذهنم می رسد را می گویم و این معنی اولین یا آخرین را نمی دهد. یادم می آید در دوران نوجوانی کتاب «جای خالی سلوچ» آقای دولت آبادی برای من خیلی کتاب عجیبی شد و هنوز هم گاهی برای پیدا کردن حال و هوای آن دوران به این کتاب رجوع می کنم.
اولین حضورتان جلوی دوربین کار «فرزند صبح» آقای افخمی و رو به روی ستاره ای مثل خانم هدیه تهرانی بود. آیا در آن مقطع خانم هدیه تهرانی از سابقه تئاتری شما شناختی داشتند؟
راستش را بخواهید واقعا نمی دانم ولی خیلی به من کمک کردند. آن موقع دوربین 35 بود و استرس ها هم طبیعتا بیشتر بود و من هم برای بار اول بود که جلوی دوربین می رفتم. خیلی ترسیده بودم و ایشان خیلی از من حمایت کرد و از همان روز اول دوستی خوبی بین من و هدیه شکل گرفت.
اولین دیالوگی که گفتید را یادتان هست؟
در پلان اول حضورم دیالوگ نداشتم ولی یادم هست در آن سکانس آنقدر همه چیز برایم عجیب بود که شبیه آلیس در سرزمین عجایب شده بودم.
دوستان صمیمی شما، یعنی دوستانی که با آنها راحتید و رفت و آمد دارید از بین بازیگران هستند یا دوستان دوران بچگی تان؟
هردو. من دوستان خیلی خوبی از دوران بچگی هم دارم که با آنها معاشرت می کنم و دوست صمیمی هستیم. البته من اصولا تعداد کمی دوست نزدیک دارم و آنها هم از هم حرفه ای هایم هستند و هم دوستان خیلی قدیمی تر. حتما می خواهید اسم بیاورم.
اگر ممکن است...
(خنده) خارج از موضوع سینما من از خیلی سال قبل با ترانه علیدوستی دوستم، با ستاره پسیانی دوستم، با باران کوثری دوستم، با هدیه تهرانی دوستم، با هانیه توسلی دوستم، مهناز افشار هست. به خاطر مشغله ای که همه ما داریم ممکن است ملاقات هایمان دیر به دیر باشد اما همه را دوستان خودم می دانم و با آنها راحتم. خدا کند کسی از یادم نرفته باشد.
گفتید ترانه علیدوستی و ایشان یک وجه مشترک دیگر با شما دارد و آن اینکه مترجم است..
ترانه مترجم هست اما من قرار بوده مترجم هم باشم ولی نیستم (خنده) هنوز کاری از من منتشر نشده که مترجم هم باشم اما ترانه ترجمه کرده و خیلی هم به او افتخار می کنم چون ترجمه های بسیار خوبی دارد.
شما مترجمی فرانسه خواندید و همین طور ادبیات نمایشی. آیا ادبیات روز فرانسه را هم پیگیری می کنید؟
نه متاسفانه. این کار آخری هم که داشتم روی آن کار می کردم از متن انگلیسی بود نه فرانسه. خیلی متاسفم که مدت هاست به خاطر مشغله کاری از زبان فرانسوی دور هستم.
نقش چهره و فیزیک در موقعیت یک بازیگر چه اندازه است؟
به هر حال این وابسته است به نقشی که دارد بازی می کند ولی در همه جای دنیا یکی از مولفه های استار بودن و ستاره شدن فیزیک و چهره است. البته در کل تعریف های متفاوتی برای زیبایی وجود دارد و این موضوع در خیلی از مواقع سلیقه ای است.
آیا شما برای حفظ استایل تان ورزش می کنید؟
بله.
دستور مادرتان است؟
دستور که نه، ولی مادر همیشه چک می کند که ورزش می کنی یا نه. من سعی می کنم شیوه زندگی کردنم سالم باشد و مراقب خواب و ورزش و خوراکم هستم.
خیلی از بازیگرها بخشی از استایل خودشان را با آرایش به دست می آورند. شما به عنوان بازیگری که می تواند مدل خوبی برای خانم ها باشد چطور فکر می کنید؟
من تازه برای رعایت کردن فرمول های شغلم زیاد آرایش نمی کنم و خیلی ساده تر از این را می پسندم. من با کمال احترام به کسانی که طور دیگری فکر می کنند، اصولا سلیقه ام آرایش زیاد نیست.
تازه ترین و شاید متفاوت ترین پروژه ای که تا به حال تجربه کرده اید پروژه سی بود، از چگونگی حضورتان در سی بگویید.
از زمانی که آقای پورناظری در جمع دوستانه ای با آقای پورنعمتالله و آقای شجریان این موضوع را مطرح کرده بودند با بنده نیز تماس گرفتند و موضوع این ایده را در میان گذاشتند. به نظر من هم ایده فوق العاده ای آمد اما راستش تا 10 روز قبل از اجرا به نظرم پروژه ناممکنی می آمد. فکر نمی کردم که بشود در این ابعاد انجام شود اما خوشبختانه شد.
من از ابتدا در جریان این پروژه بودم و می دانم دوستان برای به اینجا رساندن پروژه از موانع زیادی عبور کردند. البته مطمئن بودم که اکثر مخاطبین این کار مخاطبین آقای شجریان و موسیقی هستند.
همکاری اول شما با همایون شجریان بر می گردد به کار «چرا رفتی» و بازی در تیزر آن. اشتباه که نمی کنم؟
در آن کار من با خانم باران کوثری همکاری داشتم و کلیپی هم که درست شد درواقع برای رونمایی از آلبوم «نه فرشته ام نه شیطان» تهیه شد نه برای پخش عمومی. بعد خود ما هم متوجه نشدم که چطور به صورت گسترده پخش شد. در حقیقت رابط من در این پروژه خانم کوثری بود.
این کلیپ البته واکنش های منفی زیادی هم داشت. در آن برهه آیا شما واکنشی به نظرات منفی داشتید؟
همیشه کارهایی که در سطح گسترده پخش می شوند یک سری موافق دارد و تعدادی مخالف. من هم در کل عادت ندارم به واکنش های منفی در هر زمینه ای واکنشی نشان دهم.
یک سوال کمی خصوصی تر و البته بیشتر پشت صحنه ای. آقای محسن کیایی و دوستان دیگری که با شما همکار بودند می گویند که شما بسیار شلوغ و پرانرژی هستید و پشت صحنه با شیطنت ها و شیرینی هایی که دارید خیلی محیط را دوستانه و گرم می کنید. آیا پیش شما هم از این تعاریف می کنند؟ کمی از این خاطرات بگویید و آیا به نظرتان این شلوغی و گرم بودن به بچگی تان بر می گردد یا نه؟
خوشحال می شوم اگر این طوری باشد و دوستان و همکاران عزیز در مورد من این گونه فکر کنند. البته دوستان نزدیک من خیلی بیشتر خصوصیات مرا می شناسند و می دانند اهل بگو و بخند و شلوغ هستم. آدم هایی که کمی دورتر هستند فکر می کنند من آدم بداخلاقی هستم (خنده). شاید دلیلیش این باشد که من خیلی سخت آدم ها را به دایره نزدیک خودم راه می دهم اما کلا آدم اخمو و بداخلاقی نیستم.
از شیطنت های کودکی تان چیزی در خاطرتان هست؟
دلم می خواهم یک خاطره خنده دار و بامزه تعریف کنم ولی الان چنین خاطره ای یادم نمی آید اما همین را بگویم که خیلی شیطون بودم. یکی از بازی های ما با بچه های فامیل این بود که وقتی دور هم بودیم با هم از کتاب نمایش رادیویی می خواندیم و ضبط می کردیم. من همیشه مدیریت می کردم که دور هم یک کاری کرده باشیم که به همه خوش بگذرد.
خواهر و برادرتان در کار هنر وارد نشدند؟
نه، ولی خدا را شکر در کار خودشان موفق هستند. برادر من روزبه لیسانس ریاضی محض گرفته و بعد فوق لیسانس محاسبات گرفته و الان در کانادا در یک NGO کار می کند که به نوعی پترن ریاضی در سیستم های عصبی و انتقال ژن و این مسائل است. خواهرم نسیم اینجا در دانشگاه تهران باستان شناسی خوانده و در برلین فوق لیسانس همین رشته را گرفته و برای دکترایش دارد درس می خواند که سوشیال ورکر یا به نوعی مددکار اجتماعی شود. ایشان همین الان هم در آلمان در کمپ های پناهنده ها به صورت داوطلبانه کار می کند. پدر من مهندس مکانیک است و سال هایی که شرکت داشته در زمینه نصب ماشین آلات پلاستیک فعالیت می کرد. مادرم هم که شناگر است و سال ها هیات علمی دانشگاه تربیت معلم بوده و نایب رییس فدراسیون شنا.
الان که در این زمینه فعالیت نمی کنند؟
نه. الان دیگر بازنشسته هستند.
به برند نه. ولی به پوشش چرا. من دوستانی دارم که در این زمینه به من کمک می کنند. به هر حال من بازیگر هستم و این مقوله ای است که باید به آن بها بدهم. این بدین معنی نیست که ظاهر آدم ها از باطن شان مهمتر است بلکه به نظر من هنر خوش پوش و خوش استایل بودن قابل احترام است و من به آن اهمیت می دهم.
گرچه شما اسم کسی را نمی برید ولی استایل کدام شخصیت شما را تحت تاثیر قرار می دهد و می پسندید؟
من این موضوع را خیلی دنبال می کنم ولی ترین را باز هم نمی توانم بگویم. کسی که الان به ذهنم می رسد از نظر استایل و بازی و جایگاه اجتماعی کیت بلانشت است.
شما از خانم مریل استریپ گفتید و اگر توجه کرده باشید ستاره ای مثل استریپ ممکن است وقتی قرار است در یک خیریه و در کنار مردم عادی حضور پیدا کنند، با یک بلوز ورزشی ساده حضور پیدا کنند اما در اینجا کمتر از این اتفاقات می افتد...
ما هم این را مد نظر قرار می دهیم که حضور در هر جایی یک فرمول (dress code) دارد که باید رعایت کنیم. مثلا شما در جایی حضور پیدا کنید که برای حضور در آنجا لازم است که شما لباس روز بپوشید، یک جای دیگر لازم است که شما لباس شب بپوشید و در جایی هم اسپرت. جایی هم هست که شما دل تان می خواهد فضای ذهنی خودت را به لباس تحمیل کنی و حال و هوای خودتان را در سلیقه لباس پوشیدن رعایت کنید. ما هم سعی می کنیم همه اینها را در نظر بگیریم. اینکه شما در نظر بگیرید چگونه مناسب جایی که دارید می روید لباس بپوشید و رفتار کنید موضوع مهمی است که حتما باید در نظر بگیرید.