ضرغامی از موشک و ساختمان سازی تا سینما و سیما/ از اکبر گنجی و مهاجرانی تا خاتمی، کیارستمی بچه محل دکتر ولایتی و خاطره های جالب گاه عجیب
آقای ایرج قادری ساعت دو نیمه شب به دفتر من میآمد...آقای کیارستمی بسیار باکلاس بود... اکبر گنجی در زندان با موبایل من به خانواده اش زنگ زد...
ایران آرت : فرانک آرتا در شرق مصاحبهای با عزتالله ضرغامی انجام داده است که گلچینی از لحظات جذاب آن را میخوانید:
- مثلا آقای امیر نادری. ایشان قبل از انقلاب فیلمهای خوبی ساخته بود و من همیشه از ایشان به نیکی یاد میکردم. هرچند بعد از انقلاب به آمریکا سفر کرد و فیلمسازی را در آنجا ادامه داد. ایشان فیلم «آ، ب، ث... منهتن» را ساخت، اما وقتی این فیلم را به «کن» فرستاد، حتی آن را در انتخاب اولیه فیلمها قرار ندادند، چه برسد به اینکه وارد بخش مسابقه کنند! همان زمان آقای نادری با آقای کیارستمی تماس گرفتند که شما به آقای ژیل ژاکوب بگویید که این فیلم را من ساختم! من امیر نادریام. ظاهرا حواسشان نیست که این فیلم خوبی است.
این مطلب را آقای کیارستمی در گفتوگوی حضوریای که با هم داشتیم بیان کردند. آقای کیارستمی گفتند: «من موضوع را با آقای ژاکوب در میان گذاشتم. ایشان در پاسخ گفت، ما از این فیلم مطلعیم و اگر این فیلم درباره جامعه ایران بود حتما در بخش مسابقه قرار میگرفت، اما چون فیلم درباره جامعه آمریکاست، انتخاب نکردیم!» بهاینترتیب جهتگیری آنها درباره سینمای ایران کاملا روشن است.
- وقتی فیلم «طعم گیلاس» عباس کیارستمی را دیدم، هنوز سکانس پایانی آن ضبطنشده و به صورت ویدئویی بود. معتقد بودم که این فیلم در مقایسه با بسیاری از فیلمهای خوبی که در جشنوارههای فیلم فجر ٧٤ و ٧٥ به نمایش درآمدند، سطح پایینتری دارد، اما مسئولان «کن» دست روی فیلم «طعم گیلاس» گذاشتند!
من در آن مقطع فکر کردم اگر فیلمی قرار است بهعنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران، در یک جشنواره به ظاهر معتبر خارجی حضور پیدا کند، باید به شایستگی سینمای ایران را نمایندگی کند.
حرف من این بود که فیلم «طعم گیلاس» نماینده واقعی سینمای ایران در سال ١٣٧٤ نیست! چون فیلمهایی بسیار بهتر از آن وجود داشت، اما وقتی مسئولان جشنواره کن اینقدر اصرار داشتند که فقط همین فیلم از سینمای ایران در آنجا حضور پیدا کند، دیگر برای من روشن شد که آنها میخواهند برای اولین و آخرینبار نخل طلای کن را به آقای کیارستمی بدهند و خود فیلم خیلی مهم نیست!
تا آنجا که به یاد میآورم، آقای دکتر ولایتی، وزیر وقت امور خارجه( بچه محل زنده یاد عباس کیارستمی ) با من تماس گرفتند. در ابتدا دلایل من را شنیدند. بعد به من گفتند ما الان در سطح بینالمللی در شرایطی هستیم که اگر فیلمی از ایران در جشنوارهای جایزه ببرد و پرچم جمهوری اسلامی ایران به اهتزاز درآید، از نظر سیاسی برای ما موقعیت خوبی میآورد. درنهایت هم موافق نبودم که این فیلم بهعنوان نماینده سینمای ایران برود، اما چون به این نتیجه رسیدم که آنها فیلم دیگری از ما را قبول نمیکنند و همین باعث میشود که ما اصلا در جشنواره حضور نداشته باشیم و با درنظرگرفتن فایده موردنظر آقای ولایتی، بالاخره موافقت کردم. بنابراین «طعم گیلاس» با وساطت دکتر ولایتی و برای مصالح دیپلماتیک کشور در مقطعی خاص به جشنواره کن رفت.
- -از نظر من آقای کیارستمی، شخصیت قابل احترامی داشتند. حتی من یادداشتی نوشتم درباره ایشان تحت عنوان «کارگردان باشخصیت» و در آنجا مطرح کردم که چرا ایشان باشخصیت هستند. چون من با آقای کیارستمی مراوده زیاد داشتم. حتی فیلم «طعم گیلاس» را در دوره حضورم در صداوسیما پخش کردم. شما از مردم بپرسید که آیا «طعم گیلاس» را دیدید. شاید کسی ندیده باشد. چون در میان اینهمه فیلمهای مختلف که پخش میشود «طعم گیلاس» فیلمی است که ویژگیهای جذب مخاطب عام را ندارد. بااینحال فیلم در آن زمان پخش شد. حتی از بچههای پخش پرسیدم شما رایت این فیلم را خریدید که پخش کردید. گفتند نه! قرار بود بخریم ولی نخریدیم! گفتم خیلی بد شد باید پول آن را که حداقل صد میلیون تومان است بدهید. جالب است همان روز آقای کیارستمی به من زنگ زد و فورا قبل از هر چیزی گفتم الان میگوید آقای ضرغامی چرا رایت فیلم را نخریدید؟! اما ایشان با خوشرویی زیاد بعد از سلام و احوالپرسی گرم گفتند فقط زنگ زدم از شما تشکر کنم. گفتم به چه دلیل؟ گفت برای اینکه دیروز فیلم «طعم گیلاس» را پخش کردید و این بزرگترین احترام به من بود. گفتم بههرحال وظیفه ما بود. فیلم خوبی بود که پخش کردیم، اما شرمندهایم که رایت آن را خریداری نکردیم! گفت من پول نمیخواهم. اصلا همین الان این فیلم را به شما و صداوسیما هدیه کردم و واقعا هم پول نگرفت. حالا رفتار ایشان را مقایسه میکنم با بعضی از فیلمسازانی که وقتی میخواستیم رایت فیلمشان را بخریم، سر ١٠ میلیون تومان با ما چانه میزدند! درحالیکه برای همان افراد، ٥٠٠ میلیون تومان تیزر مجانی پخش میکردیم! اما بهدلیل همان ١٠ میلیون جلوی فیلم را میگرفتند! آقای کیارستمی بسیار باکلاس بود. وقتی در جمعی حضور مییافت به جمع هویت میداد.
- دستکم من کارم را در معاونت سیما در دوره «سازندگی» آغاز کردم. آن زمان ریاست صداوسیما برعهده آقای محمد هاشمی بود. شخص آقای اکبر هاشمیرفسنجانی هم اصلا رابطه ویژهای با سینما برقرار کردند. شاید بیش از ١٠ بار من با ایشان ملاقات کردم. با هم فیلم دیدیم و ایشان پشتیبانیهای خوبی از سینما کردند؛ مثلا در دوره سازندگی کارهای بزرگی مانند ساخت مترو صورت گرفت. حتی من در مقطعی که در معاونت سینمایی حضور داشتم برنامه بازدید هنرمندان از مترو را ترتیب دادم.
- ارتباط من با هنرمندان سینما؛ از کارگردانان و تهیهکنندگان گرفته تا بازیگران و نویسندگان سینما کاملا دوستانه و مستمر بود. با کارگردانان برجسته قبل از انقلاب؛ مثل آقایان کیمیایی، مهرجویی، کیارستمی، تقوایی و بیضائی بارها جلسه داشتم. تلاش میکردیم بهلحاظ فکری به هم نزدیک شویم و با هم کار کنیم یا مثلا آقای ایرج قادری ساعت دو نیمه شب به دفتر من میآمد و من فقط آن زمان وقت میکردم با ایشان جلسه بگذارم. یادم میآید به ایشان گفتم فیلم «میخواهم زنده بمانم» را دیدم و پسندیدم. اعتقاد داشتم آقای قادری قصهگوی خوبی در سینما هستند و بهتر است چنین فیلمهایی که موضوعات اخلاقی را مطرح میکند بسازد تا یک فیلم دفاعمقدسی که شناختی از آن فضا ندارد. بااینحال هیچ منعی برای هیچکس برای ساخت فیلم وجود نداشت یا در دهه فجر برای اولینبار گفتیم که میخواهیم با هنرمندان به مزار امام(ره) برویم. بسیاری از هنرمندان گفتند که تا حالا حتی یکبار نشده که بر سر مزار امام(ره) برویم! بالاخره شرایط فراهم و زمانی که قرار شد مقابل هتل لاله جمع شویم، همین زندهیاد آقای سلیمی به من گفت دوتا اتوبوس کفایت میکند، اما وقتی به محل قرار رسیدم، دیدم که شش اتوبوس منتظرند! گفتم آقای سلیمی چرا اینهمه اتوبوس! بعد دیدم هرکسی که فکر میکنید از اهالی سینمای ایران آمده بود. حتی هنگام برگشت، آقای نصیریان فرصت نکردند با ما ناهار بخورند. گفتند من برای یزد بلیت دارم و باید در صحنه فلان سریال حضور داشته باشم. گفتم آقای نصیریان شما که موظف بودید سر ضبط باشید، اصلا نمیآمدید. ایشان حرفی به من زدند که هنوز به یاد دارم. گفتند آقای ضرغامی، این فرصتی استثنایی برای هنرمندان است که در یک برنامه جمعی - معنوی به زیارت امام (ره) میروند و من اصلا دلم نمیخواست جا بمانم. ایشان راست میگفت، چون برای خوشامد ضرغامی این کلمات را بیان نمیکرد، چون آقای نصیریان صاحب هویت و شخصیتی هستند که حتی اگر نمیآمدند کسی معترض ایشان نمیشد یا برپایی جشنوارههای استانی یکی از کارهایی بود که با هدف نزدیکی هنرمندان و مردم صورت گرفت. نوسازی تجهیزات سینماها، مصوبه قانونی تغییر نرخ محاسبه برق سینماها، تخصیص اعتبارات بالا از طریق وام تبصره ٣ به تهیهکنندگان، برگزاری جشنوارههای استانی، ایجاد ردیف مستقل برای بودجه سینما از اقدامات مهم در آن دوره کوتاه بود.
- متأسفانه انتخابات دوم خرداد تا حدی فضای سینما را دوقطبی کرد. هنرمندان در مقایسه آقایان خاتمی و ناطقنوری، بیشتر طرفدار آقای خاتمی بودند. انتخابات ٧٦ دوقطبی شد. هیئتمدیره وقت خانه سینما هم بهنفع خاتمی وارد میدان شد. معلوم بود که اکثریت بدنه هنرمندان، آقای خاتمی را به آقای ناطقنوری ترجیح میدادند.
- من همچنان مخالف استفاده ابزاری از زنان در سینما هستم. متأسفانه در آن زمان برخی از تهیهکنندگان سینما فقط به بهانه گیشه از تصاویر کلوزآپ چهرههای آرایش غلیظ زنان در فیلمها استفاده میکردند که برای ما قابل قبول نبود. ما در هنر بهدنبال مفاهیم انسانی هستیم و قطعا شما هم مثل من نگاه تحقیرآمیز به زن را برنمیتابید. نظرمان در آن دفترچه در جهت کرامت زنان و مخالف نگاه ابزاری بود. به نظرم کلوزآپ باید در جهت اقتضای دراماتیک باشد، نه اینکه بهدلیل اهداف غیراخلاقی مرتبا برجسته شود. در نهایت منظورمان از «کلوزآپ» عدم استفاده ابزاری از چهره زن بود نه استفاده حرفهای.
- بعد از خروجم از وزارت ارشاد، چون رشته تحصیلیام ساختمان است به مدت چهار ماه مدیرعامل شرکت ساختمانی در شهرک غرب (قدس) شدم که پروژههای ساختمانی و عمرانی بسیار زیادی داشت. در آن زمان در شهرک غرب فضای خاص فرهنگی - سیاسی حاکم بود و ارتباط خوبی با اعضای هیئتمدیره، انجیاوها و افراد تأثیرگذار در اداره شهرک پیدا کرده بودم و به جز کارهای عمرانی ارتباط خاص فرهنگی هم با آنها داشتم که شنیدنی است.
- آقای شمخانی، وزیر دفاع دولت اصلاحات اصرار داشتند که معاون پارلمانی ایشان شوم. معاونت پارلمانی پستی سیاسی هم هست. چون باید به مجلس برود و با نهادهای مختلف صحبت کند. در وزارت دفاع برای معرفی معاونان روال بر این است که اول باید وزیر، نظر رئیسجمهور را جویا شود و نظر رهبری هم مهم است. چون در چارچوب نیروهای مسلح میگنجد. همان زمان به آقای شمخانی گفتم من از نظر سیاسی با دولت دوم خرداد زاویه دارم. تمایلی هم ندارم و مصلحت شما هم در این است که من در کنار شما نباشم اما ایشان چهار بار (دو بار حضوری و دو بار تلفنی) پیگیری کرد و جالب این بود که با آقای خاتمی هم مطرح کردند و ایشان پذیرفته بود. چون ایشان از قبل با من آشنایی داشتند. نکته مهم اینکه وقتی آقای خاتمی پذیرفت که این مسئولیت را قبول کنم، جریان تند دوم خرداد بهشدت مخالفت کرد و به آقای شمخانی فشار زیادی آوردند که ضرغامی نباید معاون پارلمانی شود! بهدلیلاینکه موضع جدی علیه دوم خرداد دارد و در جریان مقابله هم مؤثر بوده. درحالیکه معاونان پارلمانی باید در مجلس یکدست باشند. در نتیجه حضور ضرغامی برای دولت این یکدستی را به هم میزند. بااینحال آقای شمخانی واقعا ایستادگی کرد. آن زمان آقای موسویلاری، معاون پارلمانی رئیسجمهور و جزء کسانی بودند که از انتصاب من ناراحت بودند. ایشان بهعنوان اعتراض من را برای حضور در جلسات ثابت معاونان پارلمانی دستگاهها که یک هفته در میان در دفتر خودشان برپا میشد، دعوت نمیکرد! حدود شش ماه به این جلسات دعوت نشدم! تا اینکه یک روز به آقای خاتمی نامه نوشتم. مضمون نامه این بود: در چنین دولتی عجیب است که معاون پارلمانی شما تحمل فردی را که با نظر سیاسی او مخالف است، ندارد. آقای خاتمی با این نامه متوجه اوضاع شد و با آقای موسویلاری برخورد کرد که ایشان هفته بعد من را به جلسه دعوت کرد.
در چهارسالی که در این سمت بودم، فعالیتهای فرهنگی - هنری، سخنرانیها و فعالیتهای سینماییام هیچوقت ترک نشد. حتی همه فیلمهای سینمایی را میدیدم. درباره آنها نقد مینوشتم؛ اما با اسم مستعار منتشر میکردم.
- وقتی آقای مهاجرانی وزیر شد، نیروهای انقلابی روی ایشان مسئله داشتند و من بهعنوان منتقد جدی وزارت ارشاد مقالههای صریح حتی با عنوان خودم نوشتم. مثلا مقاله «فولکس پرنده»ام برگرفته از صحبت سعید حجاریان در مورد مجاهدین انقلاب اسلامی بود. یعنی همان پنج نفری که در رأس همکاران دولت اصلاحات بودند، مثل آقایان بهزاد نبوی، محسن آرمین، مصطفی تاجزاده و... آقای حجاریان جایی خواسته بود آنها را نقد کند. گفته بود کل مجاهدین انقلاب اسلامی در یک فولکس جا میگیرند. همان زمان مقالهای را نوشتم با نام«فولکس پرنده». فیلم طنزی هم در دهه ٥٠ به همین نام ساخته شده بود که در سینما «داریوش» دیده بودم که در آن، اتومبیل فولکس پرواز میکند.
- مواضع من نسبت به آقای مهاجرانی روشن بود. من با آقای خاتمی در زمانی که رئیسجمهور بودند دو بار ملاقات کردم و درباره سینما و وضعیت بدی که داشت توضیحاتی ارائه کردم. به نظرم مشکل جدی ما در دو، سه سال اول دولت اصلاحات این بود که سینما از قاعدههای خودش خارج و وارد ابتذال شده بود. آقای شمخانی در زمان استیضاح آقای مهاجرانی به من گفتند سفارش جدی شده که همه وزرا باید به مجلس بروند و برای حمایت از آقای مهاجرانی حضور داشته باشند و به من تأکید جدی کردند که شما هم حتما حضور داشته باشید. صبح روز استیضاح به آقای شمخانی گفتم من اصلا مصلحت نمیدانم شما در این جلسه حضور پیدا کنید. شما سردار بزرگ سپاه هستید و نیروهای انقلابی شما را قبول دارند. آقای مهاجرانی کسی نیست که به خاطر او به مجلس بروید و از ایشان حمایت کنید. آقای شمخانی قبول کرد. اما دوباره با من تماس گرفت و گفت فشار روی من زیاد است و باید به مجلس بروم. به ایشان گفتم شما وارد صحن نشوید. در راهرو با همه سلام و علیک کنید و بعد هم برگردید. ایشان هم گفت پیشنهاد خوبی است. آقای شمخانی به مجلس آمدند و با بعضی از نمایندههای خوزستان و رفقای خود گعده کردند و رفتند. ولی به صحن مجلس نیامدند. حتی برای آقای شمخانی در مسائل مجلس و فرهنگی مشاور خوبی بودم. آقای شمخانی به سینما خیلی علاقهمند بود و همیشه به ایشان فیلمهایی را پیشنهاد میدادم. یکبار هم با آقای هاشمی ملاقات کردم. آقای هاشمی در دوره حضورم در وزارت ارشاد به سینما خیلی کمک کرده بود. آنجا درباره سینمای بعد از دوم خرداد به ایشان گزارش دادم. آقای هاشمی در سال ١٣٧٨از طرح مباحثی همچون «عالیجناب سرخپوش» و «خاکستری» و... که توسط اکبر گنجی مطرح میشد، دلخور بودند. هیچکس به اندازه اکبر گنجی در جمهوری اسلامی با آقای هاشمی درگیر نشد.
- در وزارت دفاع هم برخی از هنرمندان سینما با من ملاقات میکردند. مثلا یکبار با آقای مهرجویی قرار گذاشتم و یکبار هم با خانم نوشابه امیری. ایشان برای درخواست وساطت جهت رفع توقیف مجله سینمایی «گزارش فیلم» پیش من آمد.
- دوره آقای مهاجرانی بیشتر بر اساس «تساهل و تسامح»، آن هم با نگاه نمایشی و سیاسی بود. از رونق تولید به معنای حرفهای آن خبری نبود. ایشان طرح ایجابی برای هنر از نگاه اسلامی و انقلابی در سینما، تئاتر و کتاب نداشت. فکر میکرد رسالتش فقط این است که با هیجانات دوم خرداد همهچیز را آزاد و صرفا هویتی برای خودش ایجاد کند و چون برنامه ایجابی برای رونق فرهنگ نداشت، ضربه زد. در وهله اول ضعف مدیریتی داشتند. هرکسی به صورت ملوکالطوایفی در صنوف، فضاهای هنری و معاونتها مسیر خودش را میرفت. فقط سعی میکرد وجههای از تسامح و تساهل از خود نشان دهد و با این نماد میخواست برای خود هویت بسازد. تا آن زمان بیشتر کارهای ستادی میکردند و کار اجرائی نکرده بودند.
- بعد از وزارت دفاع، آقای لاریجانی که رئیس وقت صداوسیما بودند، اصرار زیادی به پیوستن من به صداوسیما داشتند. همان روندی را که با آقای شمخانی طی کرده بودم با ایشان هم طی کردم. به دلایلی واقعا مایل نبودم به صداوسیما بروم، اما آقای لاریجانی چندینبار با من صحبت کردند که استنکاف من را دیدند، اما آخرینبار نقلقولی از رهبری کردند که چنین برداشت کردم که رهبری علاقهمند هستند به صداوسیما بروم. این را که از آقای لاریجانی شنیدم، قبول کردم. در آن چهار سال در معاونت استانهای صداوسیما سعی کردم تحولات اساسی از طریق راهاندازی شبکههای استانی داشته باشم. درواقع ابتدا به معاونت پارلمانی و استانی صداوسیما رفتم. یکی از اهدافم افزایش شبکههای استانی سیما بود.
- در دوره آقای یزدی که رئیس قوه قضائیه بودند، با آقای اکبر گنجی در زندان ملاقات کردم، چون با ایشان دوستی قبلی داشتم. از آقای یزدی خواستم اجازه دهند در زندان با آقای گنجی ملاقات کنم. به من حکم و مأموریت دادند که از طرف رئیس قوه قضائیه با آقای گنجی ملاقات و گزارشی تهیه کنم. با یکی از دوستان مشترک به دیدن آقای گنجی رفتم و در«بند زندان» مفصل با هم صحبت کردیم. آن زمان موبایل تازه وارد بازار شده بود و من از فرصت استفاده کردم و آقای گنجی توانست با موبایل من با خانوادهاش تماس بگیرد. فضای عاطفی خوبی در آنجا ایجاد شد. گفتوگوی دوستانهای میان ما صورت گرفت. ملاقاتم با اکبر گنجی برای گفتوگو، رفع سوءظنها و نزدیکی دیدگاهها بود. معتقدم برخی از مسائل را میتوان با گفتوگو حلوفصل کرد، چون هزینهای ندارد یا دستکم به امتحانش میارزد.
- نه شنیدهام و نه دیدهام که اکبر گنجی در دهه ٦٠ بر پیشانی خانمهای بدحجاب پونز فرو کند. اما خیلی از تندروهایی که چنین کارهایی میکردند بعدا جزء تندروترین بچههای اصلاحطلب شدند! یکی از همین افراد کسی بود که اوایل انقلاب وقتی از کمیته بهارستان خارج میشدیم (او مسئولیت داشت و من نداشتم) دید خانمی از جلوی بهارستان رد میشود که روسری و دامن بلندی بر تن داشت و بدون آرایش منتها بهجای شلوار، جوراب کلفتی پوشیده بود. ایشان جلوی این خانم ترمز و شروع کرد به دادن فحشهای ناجور که این چه وضعیتی است. خانم هم خیلی ترسید و معذرتخواهی کرد. گفتم پوشش این خانم که مشکلی ندارد. گفت نه باید شلوار بپوشد! از برخورد او با این خانم خیلی ناراحت شدم. وقتی این خانم رفت، گفتم فلانی، این چه طرز صحبتکردن است. گفت شما اینها را نمیشناسید. بعدها همین آقا یکی از تندروترین اصلاحطلبان شد.
- از قدیم با آقای علی لاریجانی دوستی داریم، ایشان وقتی در سپاه مسئولیت داشتند و قائممقام آقای ذوالقدر در ستاد مشترک سپاه بودند، من در صنایع سپاه بودم که موشک تولید میکرد. وقتی با مقامات سپاه به بهانه گزارشهای نظامی ملاقات میکردیم همان زمان با آقای لاریجانی ارتباط دوستانهای برقرار و ضمنا درباره علایق فرهنگیمان هم صحبت کردیم. آقای لاریجانی روزی که به توصیه رهبری، وزیر ارشاد شدند همان شب با من تماس گرفتند. من آن زمان در کارخانجات شهید حسن باقری مسئول تولید راکتهای ١٠٧ و ٢٤٠ میلیمتری بودم و همزمان کار فرهنگی هم انجام میدادم. همان شب که آقای لاریجانی به ارشاد آمد، من هم آمدم و با هم کار را شروع کردیم. اول هم مسئولیت نمیخواستم و بهعنوان فرد دوم ایشان مسئولیت تمام اموری را که به اداره ارشاد مربوط میشد، پذیرفتم.
- آقای مصطفی میرسلیم، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اصرار داشتند که من معاون سینمایی شوم. در ابتدا مایل بودم سرپرست باشم تا بحرانها حلوفصل شود. اما آقای میرسلیم اصرار کرد که معاون شوم. شروطی گذاشتم که قبول کردند. ازجمله اینکه گفتم هفتهای یکبار باید در محل معاونت سینمایی با هم جلسه ثابت داشته باشیم تا بتوانیم وزارتخانه را برای کمک به معاونت، بسیج کنیم که قبول کردند. هفتهای یکبار ساعت هفت صبح که کسی در وزارتخانه نبود به دفتر بنده میآمدند و این روند یکسالونیم ادامه داشت. درنهایت هم با آقای میرسلیم بهجز بخش آخر که به دوم خرداد منجر شد، اختلاف و مشکل دیگری نداشتم. در زمان آقای میرسلیم معاونت سینمایی در کارش موفق بود. اولین ملاقاتی که ایشان و معاونان با رهبری داشتند، وقتی آقای میرسلیم گزارش کار داد، اولین جمله رهبری خطاب به آقای میرسلیم این بود که از آقای میرسلیم تشکر میکنم. بعضی از معاونتها مثل معاونت سینمایی عملکرد خوبشان موجب دلگرمی ما شده است و این اولین جمله رهبری در مورد بنده در سال ٧٤ بود.
- من بهعنوان یک کارشناس سینما اعتقاد دارم که فیلم «بر بال فرشتگان» جواد شمقدری، یکی از فیلمهای خوب دفاع مقدس ماست. هرچند فیلم دوم ایشان یعنی «توفان شن» که مربوط به حمله آمریکاییها به لانه جاسوسی بود به آن قوت نشد و با اینکه هزینه و اعتبار مالی فیلم را تا آنجایی که من میدانم از آقای کرباسچی شهرداری وقت تهران گرفت، ولی هیچگاه به قوت «بر بال فرشتگان» نشد. در اواخر دوره حضورم در معاونت سینمایی آقای شمقدری و بعضی از دوستان جزء منتقدان من شدند که البته مهم هم نبود. چون هرکسی میتواند حتی با داشتن نگاه انتقادی در حوزههای مختلف همکاری کند. ولی بعدها که ایشان مدیر سینما شدند خوشحال شدم که بالاخره فردی که آشنایی با سینما دارد به امور سینماگران بپردازد. ولی اینکه تا چه اندازه در این کار مفید بودند، دیگران باید قضاوت کنند.
- رمز موفقیت آقای فردوسیپور این است که بر کارش تسلط دارد. خطوط قرمز را هم میشناسد و علاقهمند است که برنامهاش همیشه جذاب باشد. بنابراین مدیران صداوسیما جاهایی از او حمایت میکنند و جاهایی هم سیاستهای مدیریتی را به او منتقل میکنند و ایشان هم تا جایی که میتواند این سیاستها را اعمال میکند.
- من با بسیاری از اهالی سینما دوستی دارم. یادم میآید در همان تجمع که درِ خانه سینما از سوی دادگاه پلمب شده بود، بچهها گزارش تصویری تهیه کرده بودند که قبل از پخش به من نشان دادند. در آنجا دیدم علیرضا داوودنژاد با عصبانیت میخواهد پلمب درِ خانه را بشکند منتها از آنجا که نمیخواست غیرقانونی عمل کند، فریاد میزد یکی من را بگیرد! که کلی خندیدم. در نهایت به دلیل رفاقتها نگذاشتم آن صحنه پخش شود. چون در صورت پخش ممکن بود طرف مقابل از آن بهرهبرداری کند. به هر حالت علایقم به سینما کاملا معلوم است. جالب است بعد از آن اتفاقات آقای فرهاد توحیدی، رئیس وقت هیئتمدیره خانه سینما، با دستخط خود نوشتند و با این جمله کلیدی که «در روزگاری که از منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد» شما دستور پخش تیزر تبریک خانه سینما به مناسبت روز ملی سینما را در تلویزیون دادید و «الحق که مردانگی را به کمال رسانیدید»، از من تشکر کردند که من هنوز این نامه را دارم. چون آن زمان جدا از تعطیلی خانه سینما، روز ملی سینما هم از تقویم رسمی کشور حذف شده بود.
- و در پایان این مصاحبه خانم آرتا پرسیده است: زمزمههای بازگشت شما به صداوسیما شنیده میشود. آیا درست است؟
و ضرغامی پاسخ داده است :" خیر."