روایت ایران درودی از دوستی با سالوادور دالی تا بازگشت به ایران/ میخواهم در سرزمین خودم به خاک سپرده شوم
ایران درودی بانوی نقاشی ایران از سبک آثارش، عشق، علاقهاش به وطن و دوستی خود با هنرمندان سرشناس جهان میگوید.
ایران آرت: عباسعلی اسکتی در چلچراغ نوشت: رک و بیپرده سخن میگوید و این خصوصیت را به آثارش هم منتقل کرده است. در نقاشی سبک و سیاق خودش را دارد، به گونهای که برخی سبک آثارش را "ایران درّودیسم" مینامند. ایران درّودی از آن دسته هنرمندانی است که عاشق ایران است و خودش میگوید باز هم دوست دارد در ایران متولد شود. در این شماره مجله با او به گفتوگو نشستیم و چکیده آن پیش روی شماست.
از چاپ بیستوهفتم کتاب "در فاصلهی دو نقطه…!" شروع کنیم. علاقهمندان چگونه میتوانند به آن دسترسی داشته باشند و این کتاب چقدر از کلیت زندگی شما را شامل میشود؟
اگر در مورد علاقهمندان به خرید کتاب صحبت میفرمایید، خودشان میدانند چگونه تهیه کنند؛ وگرنه کتاب در مدت کمتر از سه هفته سه بار تجدید چاپ نمیشد! گرچه این کتاب به خاطر کمبود کاغذ، مدتی کمیاب شده بود. کتاب "در فاصلهی دو نقطه…!" نخستین بار در ۵۸ سالگی من منتشر شد، برای خوانندگان این کتاب من برای همیشه، ۵۸ ساله باقی خواهم ماند.
بسیاری از دوستدارانتان سبک شما را در نقاشی "ایران درّودیسم" میدانند، چقدر با آنها موافق هستید؟ آیا از نگاه خودتان پیرو سبکی هستید و اگر بله، آن کدام سبک است؟
۵۰ سال پیش که در مکزیک در فاصله یک سال دو نمایشگاه برگزار کردم، منتقدین بزرگ مکزیک که شهرت جهانی دارند، در نقدهای تحسینبرانگیزشان نوشتند: آثار درّودی در قالب و تعریف هیچ سبکی نمیگنجد، مگر سبک خاص او. در ایران به اشتباه، سبک مرا سورئالیست میخوانند. اصراری در متقاعدکردن بینندگان آثارم ندارم. همینقدر که به دیدار نقاشیهایم میآیند، نخستین قدم را در جهت شناخت هنر نقاشی برمیدارند.
چرا از این همه هنر، "نقاشی" را انتخاب کردهاید؟
معتقدم نقاشی مرا انتخاب کرد، نه من آن را؛ چراکه نقاشی از بدو تولدم با سرنوشتم عجین بوده است.
معمولا برای شروع یک نقاشی، طرح را از قبل در ذهن دارید، یا همه چیز بداهه خلق میشود؟
نقاشیهای من نمیتوانند چیزی جز بداهه باشند. من اینطور فکر میکنم، چراکه سعی دارم حسم را القا کنم، نه اینکه حادثه یا داستانی را روایت کنم. من حتی رنگهایی را که درونمایه اصلی تابلو را به وجود میآورند، از پیش انتخاب نمیکنم. خلاصه کنم: من با ندانستههایم نقاشی میکنم، چراکه باور دارم دانستههای انسان محدودند، بنابراین به ندانستههایم یا به عبارت دیگر، به ناخودآگاهم رجوع میکنم. به همین خاطر، وقتی آخرین قلم را میزنم و اثر تمامشده را مینگرم، حتی برای خودم سوالبرانگیز است که اندیشهام در حین خلق اثر با چه موضوع یا حسی درگیر بوده است؟
دوست داشتید اثر کدام نقاشی تاریخی را شما کشیده باشید؟
هیچیک را. به طور کلی با خودم آشتی بوده و به آنچه هستم، بسنده میکنم. بدینگونه در تنهاییام هم برای خودم کافی هستم و هم با خودم در آرامش. به اثری که در حد توانم میآفرینم، بسنده میکنم و خودم را در معرض مقایسهای بیثمر قرار نمیدهم. در نقاشی از ضعفها و تواناییهایم بهخوبی آگاه هستم و هرگز نخواستهام به جای نقاش دیگری بوده باشم. برای نوع نگاه امروزم به جهان هستی و داشتن سبک خاص خودم در نقاشی، سالها زحمت کشیدهام تا بتوانم آنچه را امروز هستم، به دست بیاورم. از اینرو نمیخواهم خالق هیچ اثری از نقاشی دیگر، ولو باارزشترین شاهکار هنری باشم. من برای دنیای کوچک خودم ارزش قائل هستم و تلاش میکنم یکپارچگی آن را حفظ کنم. ناگفته نگذارم از اینکه خداوند مرا خلاق آفریده. او را بسیار سپاسمندم.
ازدواج با آقای پرویز مقدسی و بعد از آن یک تنهایی عمیق چندساله. عشق برای شما چگونه تعریفی دارد؟
من همیشه عاشق بوده و هستم. عاشق موهبت زندگی، عاشق عشق، عاشق انسانهایی که جهان هستی را از عشقشان سرشار کردهاند. عشق موهبت الهی است و برای من تعبیر دیگر امید. در باور من، انسانی که واقعیت اجتنابناپذیر مرگ را پذیرا میشود، با واقعیت عشق همسو شده و آن را تجربه کرده است. خلاصه کنم؛ زندگی بیعشق برایم غیرقابل تحمل است.
اگر بخواهید بگویید باشکوهترین لحظه زندگی شما کدام لحظه بوده است، از کدام اتفاق صحبت میکنید؟
روزی که به این شعور رسیدم و به خداوند که خالق بشر و این جهان هستی با میلیونها کهکشان و سیاره است، ایمان آوردم، آن روز حس کردم دوباره متولد شدهام تا مفهوم و ارزش حیات و هوشیار بودنم را درک کنم و بدانم که خداوند بشر را با امتیاز حق انتخاب خلق کرده است.
با هنر و ارزش بسیارتان مورد تمجید بسیاری از بزرگان عرصه هنر قرار گرفتهاید. آیا برخورد نزدیکی با این اشخاص مانند سالوادور دالی داشتهاید؟
سالوادور دالی را از نزدیک میشناختم و روابط دوستانه داشتم. بدون شک او از نوابغ بزرگ عصر ما بود. از بخت خوب، سرنوشت، انسانهای بزرگ زیادی را در مسیر زندگیام قرار داد. از آنجمله آندره مالرو بزرگمرد فرهنگ و هنر قرن بیستم، ژان کوکتو شاعر و کارگردان فرانسوی، سیزی توگو بزرگترین نقاش ژاپنی، اورسن ولز کارگردان معروف سینما، فرانک الگار منتقد فرانسوی هنر و نویسنده دانشنامه هنر قرن بیستم، امانوئل لوتن بلژیکی منتقد هنر و واریمز واسکز مکزیکی یکی از مشهورترین معماران دنیا و بسیاری دیگر که طی سفرها و نمایشگاههای متعددم در چهار قاره دنیا از نزدیک با آنها آشنا شدم.
خانم درّودی، سرانجام موزه شما به کجا رسید و آیا علاقهمندان به آثارتان بهزودی خواهند توانست هنرمندیهای شما را در این موزه تماشا کنند؟
پیشتر از اینکه نمایشگاهی از آثارم باشد، این موزه طبق اساسنامه آن یک مرکز تبادل فرهنگی خواهد بود. در نهایت تاسف، گرفتن مجوز آن تقریبا شش سال به طول انجامید و حالا که میباید ساخت موزه شروع شود، باز کارشکنیها شروع شده است. بهتر است سکوت کنم و تحملم را بیشتر کنم. من هستی و نیستیام را در قالب موزهای، محضری و رسمی به ملت ایران بخشیدهام، ولی نمیتوانم تاریخ تولدم را عوض کنم. خداوند سرنوشت مرا اینگونه رقم زده است که با افتخار و سربلند زندگی کنم و با افتخار در خاک وطنم بمیرم.
در میان کارهایتان کدامها را بیشتر دوست دارید؟
آثار من همه از کوچکترین آنها تا بزرگترینشان الهام محض هستند. بنابراین به خاطر الهامی که دریافت میکنم، همه را یکسان دوست میدارم. با این همه بسیارند آثاری که در حین کار کردن از بین میبرم، چراکه گاه در حین کار، رخدادی سکوت و آرامش درونیام را میشکند و دیگر نمیتوانم ادامه دهم. به همین خاطر شبها نقاشی میکنم تا رخدادهای پیشبینینشده تمرکز درونیام را بر هم نزنند.
بسیاری از هنرمندان ما برای همیشه از این سرزمین کوچ کردند. ایران درّودی چرا به وطن بازگشت؟
از داشتن نام ایران به خود میبالم. آمدهام تا در خاک سرزمینم به خاک سپرده شوم. در این سرزمین به دنیا آمدهام و در خاک وطنم به ابدیت خواهم پیوست.