درباره آثار دومین سالانه هنرهای شهری «بهارستان»/ موقعیتی آشنا
یادداشت روزبه صدر
ایرانآرت، روزبه صدر: سردر باغ ملی و ملحقات این سو و آن سویش، یک عمارت دیگر از بافت تاریخی تهران و آن سوتر برج آزادی و جدول کشی های بتنی و حالا برج میلاد که از آن پشت ها می خواهد سری بین سرها درآورد. صحنه کارگردانی شده ای که می خواهد تصویری عمومی از تهران را ارائه دهد. در چیدمانی که یادآور پرده های نقالی و صحنه نمایش هم هست و می شود جلویش ایستاد و با اشاره به اینجا و آنجا از داستان این شهر و فراز و فرودهایش گفت. برای شهری که در همه این دهه ها صدها نمونه مشابه خودش را در حاشیه هایش بازتولید کرده، این تصویری است که چهره ای آشناتر را روبه رویمان قرار می دهد. شهری که در هر حال آنچه آرزومندانه است را در خود گنجانده و اینکه چگونه تغییر فرهنگ و الگوی زندگی باعث شده در سبک معماری این شهر دگرگونی اساسی ایجاد شود.
با وجود عناصر محدود، اما مونومان های با اهمیتی از تهران اینجا گرد آمده اند. سردر باغ ملی در پلان اول است اما چیدمان مدور عناصر تاکید بر پلان ها را کمر نگ تر می کند و آکسنتهای تصویری در مجموعه چیدمان پراکنده می شوند. تکنیک ساده و خطی طراحی که یادآور اسکیسهای معماری هم هست نوعی هارمونی از عناصر را شکل داده که میخواهد همه این ها را در بستری یکپارچه بازتعریف کند.
تصویری که این چیدمان ارائه می دهد در حقیقت یک متن هم هست. متنی که قصه اش را این بار از لابه لای خطوط طراحی شده باید شنید و خواند. تصاویری که از حافظه مشترک سرچشمه می گیرند. ارجاعات دیگری را هم می توان در این چیدمان پیدا کرد. شاید مثل کتاب های کودکان، پر از نقش و نگار. کتابی که می توانی واردش شوی و در لابه لای صفحاتش گردش کنی. فضای این چیدمان می خواهد حسی دوبعدی را به بیننده منتقل کند، یا انگار بگوید دیر نیست که بعد از این تصویر آشنای تهران را دیگر تنها در کتاب ها و عکس ها می شود دید. حس کاغذی بودن سازه به وضوح در مقابل این اثر منتقل می شود و قطعات کاغذ مانند طوری به هم متصل شده اند که به نظر می آید هر چقدر که شکننده و آسیب پذیر ولی ماهیتی ثابت و استوار دارند.
پنجره ها هرکدام داستان جهانی متفاوت را روایت می کنند، جدا از دنیایی که ما در آن ایستاده ایم. داستانهایی که لایه لایه ، فضا و موقعیت جدیدی را که به آن متکی هستند آشکار می کنند و با زبان استعاره به غریب بودن داستان و زمان و مکان اتفاق آن، اشاره می کنند. تاکید بر جدا سازی نقش از زمینه مخاطب را همزمان با دو تصویر مختلف روبه رو می کند یعنی همان نقش و زمینه. به این ترتیب تماشاگر از واقعیت دور می شود و در مقابل روایتی جدید قرار می گیرد. روایتی که هرگز زمینه اصلی را به طور تمام نمی پوشاند.
از این منظر برخورد غیربازنمایانه در طراحی این اثر به نوعی فاصله گذاری با مخاطب هم هست، آن طور که فاصله گذاری در هنر نمایش هر دم می خواهد به تماشاگر یادآوری کند که آنچه می بیند نمایشی بیش نیست و واقعیت جای دیگری است.
پنجره های کوچکی که تنها قسمتی از قصه را روایت می کنند؛ و در کنار هم داستان اصلی را شکل می دهند، فضای بزرگتری پدید می آید که تصور کردن موقعیتی که زمان و شخصیتهای داستان می تواند در آن اتفاق افتاده باشد، را امکان پذیر می سازد. به این ترتیب این فضا موفق می شود ما را در موقعیت تازه ای قرار دهد. شاید همین قراردادن مخاطب در یک موقعیت تازه از خاطره جمعی ایده اصلی اثر باشد. زمانی معلق، بین اکنون و گذشته. فرم هایی که در شرایطی ناپایدار رو به محو شدن می روند تا در زمینه ای تازه دوباره پدیدار شوند.
اثر «تهران» آیلار شهبازی در دومین سالانه «بهارستان» در دهکده المپیک، تقاطع همت ارائه شده است.