کامبیز درمبخش: میلیاردرها نمیتوانند اثر هنری خلق کنند/ دو، سه بار ممنوعالقلم شدم
کامبیز درمبخش میگوید: لازمه خلق هنر همان درد و رنج و مشکلاتی است که در دنیا برای همه جهانیان وجود دارد و روی کار شما هم تاثیر میگذارد.
ایران آرت: "آدم نبایست خودسانسوری کند. ممکن است چیزی که شما مینویسی و میکشی چاپ نشود، خب، اشکالی ندارد، چون چیزی که نوشته یا کشیده میشود، ثبت میشود و میآید روی کاغذ، ولی اگر ننویسی، برای همیشه از بین میرود. خیلی از فیلمسازها فیلمهایی درست کردند که پخش نشده، ولی هست. بههرحال یک زمانی خواهد رسید که دیر یا زود اینها استفاده میشود."
به گزارش ایرانآرت، اینها صحبتهای کامبیز درمبخش، طراح، کاریکاتوریست و گرافیست ایرانی است که برنده چندین جایزه بزرگ معتبر جهانی از جمله جایزه کاریکاتور ژاپن، آلمان، ایتالیا، سوئیس، بلژیک، ترکیه، برزیل، یوگسلاوی و چندین جایزه بینالمللی جنبی دیگر بوده است و تاکنون بیش از ۵۰ نمایشگاه انفرادی در داخل و خارج از کشور برگزار کرده است.
بسیاری از آثار درمبخش به موزههای معتبر دنیا راه پیدا کرده از جمله در موزه هنرهای معاصر تهران، فرهنگستان هنر خانه صبا، کتابخانه ملی، مان هنر نو، موزه سندیکای گرافیستهای ایران، موزه آوینیون پاریس، موزه کاریکاتور بازل در سوئیس، موزه کاریکاتور گابروو در بلغارستان، موزه هیروشیما در ژاپن، موزه ضد جنگ یوگسلاوی، موزه کاریکاتور استانبول در ترکیه، موزه کاریکاتور ورشو در لهستان و مجموعه شهرداری شهر فرانکفورت آلمان.
بخشهایی از گفتگوی این هنرمند با سهیلا عابدینی در مجله چلچلراغ را در ادامه میخوانید:
از کار شما با مطبوعات داخلی و خارجی شروع کنیم؛ توفیق، نیویورکتایمز، اشپیگل…
اگر بخواهم دقیق بگویم، 62 سال است کارم چاپ میشود. تقریبا 40 سال از این زمان در مطبوعات ایران و خارج بوده که 20، 22 سالش در مطبوعات ایران میشود. کاریکاتوریست وقتی مسائل روز اجتماعی را مطرح میکند، در واقع، همان روزنامهنگاری است که نحوه بیانش تصویری است، چون انتقاد میکند، راه و چاه نشان میدهد، دستش را میگذارد روی عیب و ایرادها. من خودم را اول از همه یک ژورنالیست میدانم، چون تصویرساز هم هستم، مجموعهای از این دو.
بعد از انقلاب در ایران کار روزنامهنگاری و کاریکاتوریستِ روزنامهنگار نداریم که مثل روزنامه لمونت بیاید مسائل روز را مطرح کند و در صفحه اول کار داشته باشد. در گذشته داشتیم، ولی آن موقع هم مشکلاتی بود. یکی دو بار خود مرا برای بازجویی بردند و دو، سه بار هم ممنوعالقلم شدم. آن کاریکاتوری که دنیا میشناسد و به عنوان ادیتوریال معروف است، در ایران نداریم. مثلا در روزنامه لمونت یک کاریکاتوریست، که اسمش برانتانو است، هر روز مشکلات را مطرح میکند. مردم آنقدر به این آدم عادت کردند که اگر یک روز نباشد، اعتراض میکنند. یا خودِ سیاستمدارها وقتی میبینند راجع بهشان چیزی نوشته نمیشود، احساس پوچی میکنند و میگویند مثل اینکه ما را دیگر تحویل نمیگیرند. یک جور اعتبار دادن بهشان است.
ممکن است در ایران یک نفر را به خاطر اینکه کاریکاتور کسی را کشیده، بگیرند جریمه یا مجازات کنند، ولی آنجا همین آدمهایی که ازشان انتقاد شده، میآیند آن اثر را میخرند و میگذارند در دفتر کارشان. فرق اینجا با آنجا این است. در واقع یک نوع مزیت است که کاریکاتوریست یک سیاستمدار را نقد میکند. نقد کردن یک راهنمایی است، فحش نیست، نقد کردن به معنای بهتر شدن اوضاع است. اینجا از قدیم اینطور بوده که وقتی یک نفر کاریکاتور کسی را کشیده، یعنی به او توهین کرده، درحالیکه اینطور نیست. معنای کاریکاتور را به آن صورتی که در دنیا هست، اینجا خیلی کم میدانند.
پس این همه تفاوت در اینجا و آنجا باید کار کردن را سخت کرده باشد.
کار کردن در مطبوعات ایران با کار کردن در مطبوعات خارج کاملا متفاوت است. نیویورکتایمز را مثال زدید؛ این روزنامه جزو آنهایی است که تکوتوک کارهای مرا چاپ کردند، ولی روزنامههایی بوده که من 22 سال با آنها کار کردم؛ مجله مشهوری در سوییس به اسم نپل اشپایدر، که پایگاه مهمی در طنز دارد و 150 سال سابقه انتشار دارد. هر هفته آنجا کارم چاپ میشود، یا جلد مجله میشود. به غیر از آن در خیلی از مجلات بزرگ دنیا یا روزنامهها کارم چاپ میشد. اینکه یک روزنامه خارجی میآید از کار یک نفر خارجی استفاده میکند، خیلی مهم است، چون بایست در اروپا یا آمریکا خیلی کارت خوب باشد. آنجا نبرد غولهاست.
در اینجا مشکلات دیگری از قبیل سانسور و خودسانسوری هم هست که خودسانسوریاش بدتر از سانسور است، چون به سانسور ممکن است زیاد توجه نشود و از یاد برود، ولی وقتی خودت، خودت را سانسور میکنی، از همه بدتر است. یعنی از قبل روی تمام ماجرا را یک خط قرمز میکشی. ممکن است چیزی که شما مینویسی و میکشی چاپ نشود، خب، اشکالی ندارد، چون چیزی که نوشته یا کشیده میشود، ثبت میشود و میآید روی کاغذ، ولی اگر ننویسی، برای همیشه از بین میرود. خیلی از فیلمسازها فیلمهایی درست کردند که پخش نشده، ولی هست. بههرحال یک زمانی خواهد رسید که دیر یا زود اینها استفاده میشود.
یک کارتونیست دنیا را چطور میبیند، همان طنز و ظرافتی که در کار هست، در روزمره زندگی خودش هم هست؟
نه. متاسفانه اینطوری است که این آدمی که دارد این کارها را میکند، در دلش خیلی آدم غمگین و ناراحتی است، خیلی زجر کشیده و روزهای سختی را گذرانده.
این عمومیت دارد، یا در مورد خودتان میفرمایید؟
تقریبا عمومیت دارد. تمام مشکلاتی که در دنیا وجود دارد، زور، فشار، انواع و اقسام ناملایمات و… نتیجهاش این است که یک جوری بیایید آن را بیان کنید. وقتی راحت باشید، هیچوقت این کار را نمیکنید. تا حالا دیدید یک میلیاردر یک اثر هنری خلق کند، یک عکس خوب بکشد، یک فیلم خوب درست کند، یا یک موزیک خوب بزند؟! اینها دیگر اینقدر خنثی میشوند که فقط میخورند و میخوابند و انواع و اقسام تفریحات و دیگر اصلا به این چیزها فکر نمیکنند. لازمه این کار و نسخه اصلیاش همان درد و رنج و مشکلاتی است که در دنیا برای همه جهانیان وجود دارد و روی کار شما هم تاثیر میگذارد.
الان کاریکاتور در سطح عموم مردم بیننده و مخاطب دارد، برعکس قبل که فقط در قشر روشنفکر جای داشت.
دلیلش آگاهی مردم است. آگاهی بیشتر شده، بیشتر میخوانند، البته خواندن که نمیخوانند (میخندد). وسایل ارتباطات مدرن جدید خیلی کمک میکند و به نوعی آگاهی بینالمللی بهشان میدهد. حتی هنرمندان ما در ۱۰ سال گذشته خیلی پیشرفت کردند. اینجا چیزی نبوده که یاد بگیرند، رفتند اینها را دیدند، در مغزشان در کارشان اثر گذاشته. دیدند در دنیا چه چیزهایی هست که ما نمیدانستیم.
یک جوان تازهکار در ایران کارهایش فروش میرود؟
خیلی کم. برای اینکه هنوز در این مملکت کاریکاتور را به عنوان یک اثر هنری که در خانهشان آویزان کنند، نمیشناسند. کسانی تکوتوک این کار را میکنند. علت اینکه من در کارم موفقیت دارم، به خاطر سالها تکرار اسم و یادآوری نوستالژی قدیم بوده. همه اینها به هم مربوط است و اینکه من آدم فعالی هستم، خیلی کارم را دوست دارم و دنبالش هستم. بعضیها سر سیری و همین جوری سالی چند تا کار میکشند. من هر روز مرتب کار میکنم