کد خبر: 40263 A

کلکسیونر معروف عکس آمریکااینجاست: کاشان! در خانه استیو/خاطرات حسین فرمانی از اندی وارهول، استیو جابز، کارتیه برسون و لوسی/رازهای یک ایرانی موفق

کلکسیونر معروف عکس آمریکااینجاست: کاشان! در خانه استیو/خاطرات حسین فرمانی از اندی وارهول، استیو جابز، کارتیه برسون و لوسی/رازهای یک ایرانی موفق

حسین فرمانی، در دنیای هنر نام شناخته شده ای ست، کافی ست نام او را به انگلیسی جستجو کنید

ایران آرت : حسین فرمانی، در دنیای هنر نام شناخته شده ای ست، کافی ست نام او را به انگلیسی جستجو کنید؛ تاسیس چند مجله معتبر، چند گالری شناخته شده، چند جایزه مهم و… بخشی از کارهای آقای فرمانی ست که این روزها در کاشان چشم ها را به خود جلب کرده و در یک خانه تاریخی زیبا خانه عکس استیو، گنجینه ای گرانبها ار استیو مک کوری را به تماشا گذاشته است.

این گفتگو که در سفر اخیر حسین فرمانی به ایران با مریم درویش انجام شده است موفقیت های یک ایرانی موفق را با دور تند روایت می کند و حتمن توجه تان را جلب می کند:

همه چیز از یک مجله شروع شد

- من متولد تهران هستم ولی دوران بچگی در شیراز بودم و تئاتر کار می‌کردم. در یک گروه تئاتر و یک گروه موسیقی حضور داشتم. علاقه بسیار شدیدی هم به عکاسی داشتم. زمانی که یک عکاس، اولین پرتره را از من گرفت به شدت به عکاسی و ظهور عکس علاقه‌مند شدم. بعدها به آمریکا رفتم و در رشته عکاسی تحصیل کردم.


- در آمریکا ابتدا یک آتلیه عکاسی تبلیغاتی داشتم و در این زمینه کار می‌کردم ولی بعد تصمیم گرفتم عکاسی فشن را انجام بدهم. زمانی که در لس‌آنجلس بودم یک مجله مد منتشر کردم و تمام زندگی هنری من از آنجا شروع شد. پس از آن مجله‌های بعدی را منتشر کردم که آن مجلات باعث شدند در لس‌آنجلس با آدم‌های بسیار مهمی آشنا شوم.و

-وقتی مجله را راه‌اندازی کردم افراد سرشناسی مانند اودون در مجله به من کمک کردند و آنقدر کارشان خوب بود که تصمیم گرفتم خودم کار عکاسی را کنار بگذارم و به کارگردانی و مدیریت هنری بپردازم. من دو سال دست به دوربین نزدم و به جای اینکه عکس بگیرم شروع به جمع‌آوری کلکسیون کردم که آن کلکسیون در حال حاضر یکی از بزرگ‌ترین کلکسیون‌های عکاسی در آمریکا است.

کارگردان هنری یعنی چه

- کار کارگردان هنری مثل یک کارگردان فیلم است. به نظر من کار کارگردان هنری حتی بالاتر از کار یک عکاس است. کارگردان هنری کسی است که چشم‌انداز آن کار را دارد. مثلاً من به‌عنوان کارگردان هنری در مجله تصمیم می‌گرفتم که شش صفحه عکس را به یک دیزاینر مشهور اختصاص بدهم. به نظر من کار کارگردان هنری مهم‌ترین بخش در کارهای تبلیغاتی است.

- در پروژه‌های تبلیغاتی و حتی بسیاری مواقع در پروژه‌های فاین‌آرت هم کارگردان هنری وجود دارد. گاهی یک نفر به گالری مراجعه می‌کند و می‌گوید من دنبال چنین عکس‌های فاین‌آرتی هستم. ما می‌بینیم چنین عکس‌هایی را در آرشیومان نداریم ولی می‌توانیم با همکاری مدیر هنری و عکاسان، چنین مجموعه‌ای را کیوریت کنیم. در آمریکا و اروپا کمتر چنین اتفاقی می‌افتد اما در آسیا متداول است که مردم به عکاسان هنری مراجعه می‌کنند و می‌گویند عکس‌هایی با مشخصات ویژه برای خانه یا هتل خود می‌خواهند. در چنین مواقعی مدیر هنری و عکاسان می‌توانند با همکاری یکدیگر چنین مجموعه‌‌ای را برای فرد متقاضی آماده کنند و به او عرضه نمایند.

-اندی وارهول و حسین فرمانی

- وقتی مجله Vue magazine را داشتم برای اولین بار اتفاقات بزرگی در زندگی خودم و افراد زیاد دیگری افتاد. از آنجایی‌که با اندی وارهول آشنایی داشتم، ایشان کمک کردند تا مجله ما در نیویورک بیشتر معرفی شود. مجله‌ای که ما منتشر می‌کردیم یک مجله آوانگارد بود و جایزه‌های زیادی ‌برد. زمانی که مجله Vue magazine را باز کردم، اوایل حتی پول چاپ آن را نداشتم و نمی‌توانستم به نویسنده‌ها و عکاس‌هایی که برای ما کار می‌کردند دستمزد بدهم. همه با عشقی که به این کار داشتیم به صورت رایگان کار می‌کردیم. همه کمک می‌کردند و ما هم مجله را با یک کیفیت خوب بیرون می‌دادیم. آن تجربه باعث شد تا من با دیزاینرهایی که تازه داشتند کار خودشان را شروع می‌کردند آشنا شوم. آن زمان بیماری ایدز در آمریکا شیوع پیدا کرده بود و افراد زیادی به ایدز مبتلا شده بودند. به همین خاطر من با همکاری دوستانم تصمیم گرفتیم که برای این ماجرا یک کاری کنیم. از همان زمان انجمنی برای کمک به بیماران ایدز راه‌اندازی کردیم و تصمیم گرفتیم یک حراجی برگزار کنیم و به بیماران ایدزی نیویورک کمک کنیم. باورتان نمی‌شود که ما یک برنامه برگزار کردیم و در عرض یک هفته حدود 300-400 هزار دلار پول جمع‌آوری کردیم. واقعاً آن مجله یک نقطه عطف بسیار بزرگ در زندگی من بود. پس از چند سال آن مجله باید به جای بزرگ‌تری منتقل می‌شد ولی من نمی‌تواستم از عهده آن بربیایم و آن را به یک نفر دیگر فروختم. بعد از چند وقت دوباره یک مجله دیگر با نام Fotofoli تأسیس کردم.

فرمانی و استیو جابز  

- موضوع مجله  Fotofolio عکاسی بود و هر صفحه فقط به عکس‌های یک عکاس اختصاص داشت. در واقع هر صفحه مثل آلبوم عکس یک عکاس مشهور بود. پس از اینکه از کار مجلات بیرون آمدم، مدتی مدیر هنری مجلات مختلف بودم. حدود ۱۰ سال هم برای کمپانی ایتالیایی ریتزولی که یکی از انتشارات بزرگ دنیا است کار می‌کردم. بعد هم اینترنت آمد و من با اینترنت کار کردم.

- من با استیو جابز دوست بودم و او به من گفت قصد دارد یک لیزر پرینتر عرضه کند که با سرعت بالا و قیمت کمتر کار چاپ را انجام دهد. بنابراین اولین لیزر پرینتری که عرضه کرد را خریداری کردم و کارهای‌مان را با آن انجام می‌دادیم که برای‌مان خیلی جالب بود.

بعد استیو جابز یک کامپیوتر جدید به اسم "نکست" عرضه کرد و سری اول آن را به ما فروخت، اما هنوز کسی برای آن نرم‌افزار ننوشته بود.

پس از مدتی شخصی را یافتیم که این کامپیوتر را برای ما راه انداخت و کارهای اندکی با آن انجام دادیم. این شخص مدام راجع به اینترنت صحبت می‌کرد و ما علیرغم اینکه کامپیوترهای مختلفی داشتیم نمی‌دانستیم اینترنت چیست. به هر حال امکاناتی برای او فراهم کردیم و ایشان در عرض ۱۵-۲۰ روز حدود ۱۵۰ مودم را کنار هم چیده بود و با آنها ماهی چندهزار دلار درمی‌آورد. ما شوک شده بودیم که اصلا جریان چیست. بعد ایشان اینترنت و کارایی آن را به ما توضیح داد و ما یاد گرفتیم چه استفاده‌هایی در کارهای هنری می‌توانستیم از آن بکنیم.

اولین حراج فروش آنلاین عکس و نیویورک تایمز و artnet

آن موقع مرورگری به اسم نت‌اسکیپ وجود داشت که من با خالق آن تماس گرفتم و گفتم می‌خواهم اولین حراج آنلاین عکس را در نت‌اسکیپ بگذارم تا مردم اگر خواستند تماس بگیرند و ما عکس‌هایی که خریداری می‌کنند را به آنها برسانیم. ایشان هم استقبال کرد و من اولین فروش یک عکس با قیمت بالا را از این طریق رقم زدم. این اتفاق در اواخر دهه ۹۰ میلادی افتاد و مجله نیویورک‌تایمز یک مقاله هم درباره این اتفاق و کاری که من انجام دادم نوشت.

بیش از ۱۰ هزار دلار قیمت عکس به فروش رفته بود. قیمت عکس در آن حراج آنلاین مثل یک حراج واقعی بالا رفت. معمولا ۲۰۰-۳۰۰ نفر مراجعه می‌کردند که مثلا ۱۰ نفرشان خریدار بودند اما هیجان بالا و خیریه بودن رویداد باعث می‌شد مردم هیجان‌زده شوند و آثار را با قیمت‌های خیلی بالاتر خریداری کنند. خریداران می‌توانستند عکس‌ها را آنلاین ببینند و بعد تماس بگیرند و با یک نفر از مسئولان حراج صحبت کنند تا در نهایت خریداری که قیمت بالاتری را برای اثر می‌پردازد صاحب اثر شود.

این نخستین حراج آنلاین عکس بود . قبل از آن هیچ سابقه‌ای نداشت. شرکتی که راه‌اندازی کردیم اسمش آرت‌نت (artnet.net) بود. بنابراین شروع دیگر زندگی هنری من با اینترنت رقم خورد و خیلی از آثار هنری من به این شکل فروخته شد.

بیمارستان در هند و تانزانیا


- از رهگذر همین فروش های خیریه عکس، همه کسانی که با ما کار می‌کنند هم به نفع خیریه کار می‌کنند. ما الان در هند یک بیمارستان خیلی بزرگ برای کودکان داریم یا یک بیمارستان دیگر در تانزانیا و چندین کلینیک در جاهای مختلف دنیا تاسیس کرده‌ایم تا مردم بروند به طور مجانی از خدمات آنها استفاده کنند.

پول زیادی هم برای برخی هنرمندان پیشکسوت گذاشته‌ایم تا آخرین لحظات زندگی‌شان را در خیابان نخوابند. مبلغی بالغ بر چندین میلیون دلار که از فروش آثار به دست آورده‌ایم را به طور صد درصد صرف کارهای خیریه‌ کرده‌ایم. اصولا یکی از دلایلی که برای من باعث اعتبار شد انجام کارهای خیریه بود.

حسین فرمانی

- از گالری فرمانی تا گالری House of Lucie

زمانی که لس‌آنجلس بودم هدفم این بود که یک موزه اختصاصی عکس در آنجا تأسیس کنم و به همین خاطر شروع به خریدن یک مجموعه کردم. هدف من این بود که بتوانم عکس‌ها را به قیمت گالری بخرم نه به قیمت مشتری.

هیچ‌وقت عکاسی و کارهای هنری برای من منبع درآمد نبوده‌اند و به همین خاطر هر کاری که دلم می‌خواست انجام می‌دادم. مثلاً یک گالری که در نیویورک ماهی 10-12 هزار دلار خرج دارد، نمی‌تواند به یک شخص جدید و یا به کیوریتوری که قبلاً فروش نکرده است، اعتماد کند چون ریسک بسیار بزرگی دارد ولی ما چون به فکر درآمد نبودیم می‌توانستیم هر کاری که می‌خواهیم انجام بدهیم.

- وقتی برخی از عکاسان می‌گویند ما کار‌های‌مان را برای چند گالری فرستاده‌ایم ولی هیچ جوابی به ما نداده‌اند، من می‌گویم گالری‌ها خرج دارند و باید با یک هنرمندی همکاری کنند که از بابت فروش آثار خیال‌شان راحت باشد.

اما گالری ما تبدیل به یک جایی شده بود که هنرمندان می‌آمدند در آنجا کارهای‌شان را برای اولین بار ارائه می‌دادند و پس از آن اگر موفق می‌شدند با گالری‌های دیگر قرارداد می‌بستند. گالری ما به جای اینکه گالری باشد تبدیل به یک مرکز برای نشان دادن آثار عکاسی شده بود.

- نمایشگاه‌های مجموعه به صورت ماهیانه تغییر می‌کردند. گاهی خودم کیوریت می‌کردم و گاهی کیوریتور‌های معروف و یا حتی کسانی که در عمرشان کیوریت نکرده بودند را می‌آوردم تا این کار را انجام دهند. در واقع هیچ‌کس نمی‌دانست دفعه بعد چه می‌شود و چه کسی کیوریتور خواهد بود.

مثلاً من یک‌دفعه در رستوران با یک آقایی آشنا شدم که ماشین‌ها را پارک می‌کرد. او یک روز ‌گفت من عاشق عکاسی هستم ولی عکاس نیستم. به او پیشنهاد دادم که بیاید یکی از نمایشگاه‌های ما را به مدت یک ماه کیوریت کند، چون می‌خواستم مجموعه‌ای از دیدگاه او گردآورم. اصلاً باورش نمی‌شد که من چنین پیشنهادی به او داده‌ام. تمام کسانی که او یک روز ماشین‌های‌شان را پارک کرده بود به دیدن آن نمایشگاه آمده بودند و رویداد خیلی موفقی هم شد.

- گالری لس‌آنجلس هنوز هم به کار خودش ادامه می‌دهد. در مدت زمانی که من سفر می‌کردم چندان فعال نبود ولی الان کار می‌کند. نام آن گالری House of Lucie است. عنوان اولیه آن "فرمانی گالری" بود که یک شعبه آن در لس‌آنجلس بود و دیگری در نیویورک.

هالیوود ادواردز تا جایزه لوسی

در لس‌آنجلس گاهی تئاتر کار می‌کردم و بعد با چند نفر از دوستانم کار فستیوال "هالیوود اواردز" را شروع کردیم که پس از مراسم اسکار، دومین فستیوال بزرگ فیلم در آمریکا بود و بهترین فیلم‌های سال را انتخاب می‌کرد. ما سعی می‌کردیم به بخش‌هایی که اسکار به آنها توجه ندارد جایزه بدهیم.

این فستیوال در دهه 90 میلادی برگزار می‌شد و پس از آن به یک کمپانی بسیار بزرگ فروخته شد.

پس از آن با خودم گفتم همین کار را برای رشته عکاسی که عاشق آن هستم انجام بدهم. تا آن موقع چنین چیزی در عکاسی اتفاق نیفتاده بود و این‌طور شد که جایزه لوسی را شروع کردیم.

لوسی و کارتیه برسون

- نخستین جایزه لوسی سال 2003 برگزار شد. معمولاً بعضی از عکس‌ها بسیار مطرح می‌شوند اما هیچ‌وقت نام عکاس آنها را پیدا نمی‌کنیم و نمی‌دانیم که چه کسی آن عکس‌ها را گرفته است.

من دلم می‌خواست آدم‌هایی که پشت دوربین بودند را جلوی دوربین بیاورم و به آنها جایزه بدهم. برای عکاس‌ها مستندهای دو سه دقیقه‌ای از کار و زندگی‌شان درست می‌کنیم که به مخاطب نشان بدهیم زندگی‌ آنها چطور می‌گذرد.

جایزه لوسی هر سال در carnegie hall شهر نیویورک برگزار می‌شود و بنیادی که کارهای جایزه لوسی را انجام می‌دهد مثل جایزه اسکار دپارتمان‌های مختلفی دارد و به عکاس‌ها و کسانی که کمک می‌کنند تا یک عکس ساخته شود کمک می‌کند. ما می‌خواستیم از همه کسانی که در بخش‌های فنی به وجود آمدن یک عکس کمک می‌کنند تقدیر کنیم. اما بزرگ‌ترین مشکلی که ما داشتیم این بود که چطور عکاسان همه حوزه‌ها را بیاوریم در یک اتاق بنشانیم، به عنوان مثال عکاسان هنری یا عکاسان مستند ممکن بود عکاسی تبلیغاتی را قبول نداشته باشند.

ما هر سال از 15 نفر در شاخه‌های مختلف تقدیر می‌کنیم و به آنها جایزه می‌دهیم. معمولاً این جایزه را افراد سابقه‌دار و مسن به دلیل یک عمر فعالیت خود دریافت می‌کنند.

مثلاً اولین جایزه ما را آقای کارتیه برسون دریافت کردند. اصلاً شروع این جریان با آقای کارتیه برسون بود.

من به ایشان گفتم در لس‌آنجلس می‌خواهیم چنین تقدیری از شما به عمل بیاوریم ولی ایشان گفت من سال‌هاست که با عکاسی قهر کرده‌ام. ایشان در اواخر عمرشان دل خوشی از عکاسی نداشتند اما وقتی عشق من به این کار را دیدند، گفتند تو آخرین کسی هستی که من حاضرم پیشنهادش را قبول کنم.

برسون آن روزها بسیار بیمار بودند ولی با همان دستان لرزان‌شان یک نامه بسیار قشنگ هم برای من نوشتند. کارتیه برسون باعث شد که جایزه لوسی از همان ابتدا مطرح شود.

-چهار جایزه عکاسی در مسکو، پاریس، توکیو و بوداپست/موزه عکس در تایلند 

- ما همیشه در جست‌وجوی آدم‌های ناشناخته در کشورهای ناشناخته هستیم. من دائما در کشورهای مختلف دنبال آدم‌هایی می‌گردم که واقعاً به عکاسی کمک کرده‌اند و توانسته‌اند روی زندگی دیگران تأثیر بگذارند.

مثلاً ما از یک عکاس چینی تقدیر کردیم و مدتی بعد دیدیم که یک گالری آثار او را به نمایش می‌گذارد و چندین کتاب برای او ساخته‌اند. ریچارد میسراچ و اروینگ پن از جمله عکاسان معروفی هستند که جایزه لوسی را برده‌اند.

- ما در عکاسی چهار جایزه دیگر را هم در شهرهای مسکو، پاریس، توکیو و بوداپست برگزار می‌کنیم. قصد داریم در نقاط مختلف دنیا مراکز عکاسی باز ‌کنیم.

مثلاً در تایلند داریم یک موزه عکاسی بزرگ درست می‌کنیم و در بوداپست مجارستان هم یک گالری داریم. سعی می‌کنیم در هر قاره‌ یک فعالیت عکاسی انجام بدهیم.

- برای ما اهمیت زیادی دارد که عکاسان بین‌المللی را به شهرهای کوچک‌تر ببریم تا حضور آنها یک جنبه آموزشی هم برای عکاسان آن شهر داشته باشد. کاری که من می‌توانم انجام بدهم این است که عکاسان مشهور دنیا را به کشوری دیگر ببرم تا مردم آنجا کارهای آنها را ببینند. شاید احتیاجی نباشد که کار یک عکاس بومی را در همان کشور به نمایش بگذارم، اما اگر کار او را بردارم و مثلاً در کشوری مثل تایلند نشان بدهم خوشایندتر است. 

- بهترین سرمایه گذاری تمام عمر حسین فرمانی

- بهترین سرمایه‌گذاری که من در زندگی خود انجام داده‌ام سرمایه‌گذاری روی عکس است.

زمانی که همه می‌رفتند خانه می‌خریدند، من دنبال عکس می‌گشتم و فقط عکس‌هایی را می‌خریدم که واقعاً دوست‌شان داشتم. آن موقع نمی‌دانستم که یک روزی مثل الان قرار است که یک عکس با قیمت حدود 3-4 میلیون دلار به فروش برود.

از آنجایی که عکس را می‌شود در نسخه‌های متعدد چاپ‌ کرد، همیشه برای مجموعه‌دارها این مشکل وجود داشته که بسیار سخت می‌توانند عکسی را تهیه کنند که فقط یک چاپ از آن وجود داشته باشد. وقتی من کار عکس خریدن را شروع کردم، مردم این نگاه را نداشتند که یک عکس بخرند و مدتی بعد آن را با قیمت بالاتری به فروش برسانند. اما پس از چند سال عکاسی به‌عنوان یک هنر پُرفروش شناخته شد.

- من جمع‌آوری کلکسیون را با توجه به روند عکاسی آغاز کردم و عکس‌هایی خریدم که شاید برای دیگران چندان قابل‌توجه نباشد. هدفم بیشتر این بود که یک روز عکاسی را با تمرکز بر پرتره در یک جایی از دنیا معرفی کنم و آنچه نمایش می‌دهم نشان دهنده دید و تصور من از عکاسی باشد. به همین خاطر فروش این مجموعه کمی دشوار است چون تمام آن چیزهایی است که با سلیقه شخصی انتخاب کرده‌ام. 90 درصد کلکسیون من مربوط به عکاسی است و مقدار کمی از آن به نقاشی و مجسمه اختصاص دارد.

30هزار عکس! 

خودم گاهی یادم می‌رود که چه چیزهایی در بین این 30 هزار عکس کلکسیونم وجود دارد.

ولی هدف ما این است که یک روزی آنها را تبدیل به کاتالوگ کنیم و چند کتاب‌ از آنها منتشر کنیم. با این حال موزه‌های بزرگ دنیا که آرشیوهای بسیار بزرگی دارند، هر از گاهی تعدادی از آثار مجموعه مرا درخواست می‌کنند و به نمایش می گذارند. 

دوربین آنالوگ یا دوربین دیجیتال؟ 

- آنالوگ و دیجیتال ابزارهایی هستند که می‌شود با آنها کار کرد.

من وقتی یک عکس را نگاه می‌کنم برایم اهمیتی ندارد که آن عکس چطور و با چه ابزاری گرفته شده است.

چیزی که برای من اهمیت دارد آن لذتی است که باید از عکس ببرم. به نظر من دستگاهی که با آن عکس می‌گیریم اهمیت زیادی ندارد و فقط یک ابزار است.

با این حال اگر در دستگاه آنالوگ رنگ یک عکس بپرد، شما می‌توانید دوباره آن عکس را برگردانید ولی در دستگاه دیجیتال اگر این اتفاق بیفتد دیگر نمی‌توانید کاری کنید. به همین خاطر کلکسیون‌دارها برای مدت زیادی عکس‌هایی که دیجیتال چاپ می‌شدند را نمی‌پذیرفتند. بعد شرکت اپسون گفت ما کیفیت عکس‌ها را صد سال گارانتی می‌کنیم و به این ترتیب تا حدودی مشکل حد شد.

مسئله ای به نام فتوشاپ

چیزی مانند فتوشاپ از روز اول عکاسی تاکنون همیشه وجود داشته است. من در دوران جوانی تابستان‌ها به عکاسی کنار خانه‌مان می‌رفتم و عکس‌ها را روتوش می‌کردم. قبل از اینکه دیجیتال بیاید یک نفر می‌نشست با ابزار دستی همه مشکلات عکس را درست می‌کرد و یک عکس خوب از آن در می‌آورد. در حال حاضر فتوشاپ وجود دارد و یک عده علیه آن هستند چون فکر می‌کنند کار راحت و آسانی است ولی یک عده دیگر موافق فتوشاپ هستند چون می‌گویند ما می‌خواهیم عکس خودمان را بهتر کنیم.

من خودم بیشتر وقت‌هایی که عکاسی می‌کردم حواسم کامل جمع بود که درست نور بدهم تا عکس خراب نشود چون فرصت دیگری وجود نداشت. تمام تمرکز ما روی تکنیکال عکس گرفتن بود.

با آمدن عکاسی دیجیتال، آن تکنیک‌ها و تجربیاتی که وجود داشت از بین رفت و فقط قدرت خلاقه باقی ماند. واقعاً دیجیتال درِ خلاقیت را برای همه باز کرد و افراد زیادی این روزها عکاسی می‌کنند.

عکاسان ایرانی... رضا دقتی و شیرین نشاط و .... بازگشت

-از ایران رضا دقتی جایزه لوسی را برده است، اما واقعیت این است که آشنایی من با ایران چندان زیاد نبوده است. در این سال‌ها با افرادی مثل شیرین نشاط که در آمریکا حضور دارند آشنایی بیشتری داشتم تا عکاس‌هایی که در ایران زندگی می‌کنند. با این حال پس از 35 سال دو سفر ایران‌گردی 5-6 روزه داشتم و به شهرهای مختلف سفر کردم.

- دوستان ایرانی همیشه به من می‌گفتند شما در آفریقا و جنوب آمریکا کار می‌کنید ولی چرا در ایران کار نمی‌کنید؟ من به آنها می‌گفتم آدم‌هایی مثل من در ایران زیاد هستند و احتیاجی نیست که من به ایران برگردم و در ایران کار کنم، اما وقتی به ایران آمدم متوجه شدم که من در یک جاهای کوچک می‌توانم کمک کنم و تجربیاتم را با دوستان به اشتراک بگذارم.

این‌طور شد که علاقه پیدا کردم تا در ایران هم کار کنم. در گذشته هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم در یک جایی که همه این‌قدر پیشرفته هستند بتوانم یک آدم موثر باشم.

حدود سه سال پیش به قصد ایران‌گردی به ایران آمدم ولی هیچ قصدی نداشتم که اینجا فعالیت هنری داشته باشم. در آن سفر با چند نفر از دوستان عکاس بین‌المللی خودم به ایران آمدم و عشق و علاقه دوستان خارجی به ایران باعث شد که من هم توجه بیشتری به اینجا پیدا کنم. در ایران به دیدن چند گالری رفتم و متوجه شدم که کارهای بسیار خوبی صورت گرفته است و چیزهای جزئی می‌تواند آنها را بسیار بهتر کند.

-دلربایی کاشان

- در این سفرها به کاشان بسیار علاقه‌مند شدم و پیشنهاد دادم یک جایی ساخته شود که مردم بیایند آثار هنری را ببینند و این نگاه که همه‌چیز بیزینس نیست را یاد بگیرند.

خانه استیو/ استیو مک کوری

من از اول این نیت را داشتم که در کاشان یک جایی را برای نمایش عکس درست کنم و قصد داشتم این کار را برای دوست خودم استیو مک‌کوری انجام بدهم. استیو مک‌کوری از شناخته‌شده‌ترین عکاسان خبری جهان است که عکس او از چهره یک دختر افغان، شهرت زیادی دارد و در مجلات متعدد چاپ شده است.

من قبلاً هم این کار را در تایلند انجام داده بودم و 10-12 هزار نفر آدم آمدند آثار آقای مک‌کوری را دیدند. در سفر به ایران هم به دوستان عکاس کاشانی، حسن و حسین روشن‌بخت گفتم اگر بتوانید جایی را پیدا کنید که فقط مختص این کار باشد، می‌خواهم مجموعه‌ای که از آثار مک کوری دارم را به ‌عنوان یک موزه دائمی در ایران بگذارم.

هنوز از ایران بیرون نرفته بودم که یک خانه قدیمی در کاشان پیدا کردند و دوستان جوان آن را بازسازی کردند و فضایی تلفیقی از مدرن و کلاسیک ایجاد شد تا حالت یک موزه داشته باشد.

حسین فرمانی

240عکس استیو مک کوری در کاشان

در خانه استیو کاشان 240 عکس در سه قطع مختلف نمایش داده شده است که همه روی کاغذ فاین‌آرت در خارج از کشور چاپ شده‌اند. فقط سه قطعه عکس هستند که چاپ کرومالوکس دارند و نیما علیزاده زحمت آنها را کشیده ‌است. فریم‌بندی و چیدمان نمایشگاه هم بر عهده آقای علیزاده بود.

تاریخ عکس‌ها از سال 1980 شروع می‌شود و آخرین عکس‌ها متعلق به سال 2012 میلادی است.

آقای مک‌کوری معمولاً اجازه نمی‌دهد که کسی آثارش را چاپ کند و کارها باید زیر نظر خودشان انجام شود، ولی من در این پروژه از ایشان خواهش کردم که خودشان در انتخاب آثار دخالت نکنند و اجازه بدهند تا انتخاب آثار بر عهده خود من باشد.

ما با هم سفرهای مختلفی رفته‌ایم و کارهای مختلفی کرده‌ایم و با توجه به شناختی که از یکدیگر داشتیم، آقای مک‌کوری هم پذیرفت و گفت من زمانی که آثار روی دیوار رفت می‌آیم از آنجا بازدید می‌کنم. بنابراین انتخاب آثار بر عهده من بود و دلم می‌خواست هر عکسی که ما روی دیوار می‌گذاریم یک داستان داشته باشد. همین اتفاق هم افتاد و الان شما هر عکسی که روی دیوار ببینید می‌توانید یک ساعت راجع به آن صحبت کنید.

- افتتاحیه خصوصی خانه استیو روز 23 خردادماه امسال اتفاق افتاد ولی متأسفانه ایشان هنوز نتوانسته‌اند بیایند چون مشکل ویزا دارند و ما هم افتتاحیه رسمی این محل را موکول به زمان حضور ایشان در کاشان کردیم.

استیو مک کوری با وجود اینکه سن‌شان بالا رفته ولی این‌قدر انرژی دارند و فعال هستند که باورنکردنی است و علاقه‌مند هستند که یک پروژه عکاسی هم در ایران داشته باشند.

آقای مک‌کوری به تمام کشورهای اطراف سفر کرده‌اند و عکس گرفته‌اند و فقط به ایران نیامده‌اند و حالا از آرزوهای ایشان این است که به ایران هم سفر کنند و عکس بگیرند.

خانه استیو یک خانه قاجاری است که مرمت آن حدود 10 ماه طول کشیده است. معماری خانه، گودال باغچه است. در کنار سالن‌های نمایش آثار، یک کتابخانه و اتاق مدیا هم داریم. در کتابخانه ما بیشتر کتاب‌های آقای مک‌کوری وجود دارد و یک سری کتاب‌های مرتبط با عکاسی و کتاب‌های هنری هم موجود است.

استفاده از کل فضا، کتابخانه و اتاق مدیا برای همه دوستانی که به خانه استیو تشریف می‌آورند کاملاً رایگان است.

خانه هشت چشمه

- در طول دوره مرمت خانه، یک محل دیگر که یک کارگاه ابریشم‌تابی متروک بود را خریداری کرده و مرمت آن را نیز همراه با خانه به پایان رساندیم.

تصمیم گرفتیم این فضا را به یک مرکز هنری تبدیل کنیم و نام آن را "هشت چشمه" گذاشتیم. در حال حاضر کاربری فضای هشت ‌چشمه آموزش و نمایش عکاسی است.

- بیشتر سعی داریم در خانه جدیدی که مرمت آن شروع شده و در سال آینده تکمیل خواهد شد یک سری رویداد برگزار کنیم، اما در حال حاضر در "خانه استیو" کارهایی شروع شده است و جوانان عکاس به صورت هفتگی می‌آیند در آن‌جا دور هم جمع می‌شوند و یک سری نشست‌ها برگزار می‌کنند.

بحث آموزش را هم خواهیم داشت. اما برنامه پیش روی ما این است که به کودکان محل "هشت چشمه" یک آموزش مختصر عکاسی بدهیم.

با توجه به این‌ که در این محله مهاجران افغانستانی هم زندگی می‌کنند من خیلی دلم می‌خواهد که به آنها کمک‌های مادی و معنوی کنم.

خواهرم زهره فرمانی یک موسسه با نام "بادبادک" دارد که به صورت تخصصی روی حوزه آموزش به بچه‌های کم برخوردار از لحاظ مالی، جسمی و... کار می‌کنند. امیدوارم بتوانیم با هم در آینده کارهای اصولی برای آموزش  کودکان افغانستانی نیز انجام دهیم. اگر کمک دوستان نبود، من هیچ‌کدام از این کارها را در کاشان نمی‌توانستم انجام بدهم.

عکاسی، جذب توریست و گردشگری هنری

- همیشه سعی کرده‌ایم هنر و عکاسی را به جایی ببریم که مردم به آن احتیاج دارند. حتی در کشورهای دیگر هم سعی کردم در شهرها و جاهای کوچک‌تر این کارها را انجام دهیم. مثلاً ما هنر را در لس‌آنجلس به مناطقی برده‌ایم که مردم کمتر به دیدن هنر می‌روند. یکی از دلایلی که باعث شد تا به کاشان بروم، نزدیکی کاشان به تهران بود. در این صورت گروه هنری تهران هم می‌توانند به آنجا سفر کنند. کما اینکه در روز افتتاحیه هم افراد زیادی از شهرهای دیگر از جمله تهران به کاشان آمده بودند.

خود کاشانی‌ها وقتی ببینند که مردم برای این رویداد از شهرهای دیگر آمده‌اند، خودشان هم مایل می‌شوند که از این خانه دیدن کنند. در کل اگر کسی هنردوست باشد حتی 300 کیلومتر آن طرف‌تر هم یک کار هنری صورت بگیرد برنامه سفر می‌چیند و از آنجا دیدن می‌کند. کاشان علاوه‌ بر تهران، به اصفهان و شیراز هم نزدیک است و شاید بتواند به مرکز عکاسی ایران تبدیل شود.

-استقبالی که از روز افتتاحیه تاکنون از "خانه استیو" صورت گرفته فوق‌العاده بوده است. شاید باورتان نشود که ما حتی بازدیدکنندگانی از شهرهای رشت، قم، اصفهان و... داشته‌ایم که آمده‌اند از آنجا بازدید کرده‌اند و رفته‌اند.  توریست خارجی هم به راحتی ما را پیدا می‌کند. شاید میانگین روزی 10-15 نفر توریست خارجی می‌آیند از "خانه استیو" بازدید می‌کنند. همه این اتفاقات در حالی رخ داده که ما تبلیغی هم برای این خانه انجام نداده‌ایم و منتظر هستیم که این اتفاق بزرگ با حضور خود آقای مک‌کوری رخ بدهد.

-این کارها را در هر کجای دنیا که انجام داده‌ایم باعث جذب توریست شده است. وقتی 10 نفر عکاس که هر کدام از آنها 100-200 هزار نفر فالوور دارند، بنویسند که ما مثلاً به کاشان رفته‌ایم، به یک‌باره در عرض یکی، دو ساعت چیزی حدود 500-600 هزار نفر در دنیا متوجه می‌شوند که شهری با نام کاشان وجود دارد.

چنین رخدادی باعث می‌شود که تعداد توریست‌های یک شهر بالا برود. اولین سوال‌های من این بود که در کاشان چند هتل، رستوران و... وجود دارد. در یکی از شهرهای کوچک ایالت کالیفرنیا آمریکا یک رویداد هنری سالانه اتفاق می‌افتد که مردم زیادی برای دیدن آن رویداد به کالیفرنیا می‌آیند و خودشان برنامه‌ها را پیش می‌برند. ما فقط یک مرکز درست کرده‌ایم و هر سال به مدت یک هفته سراسر شهر با رستوران‌ها، هتل‌ها و کافه‌هایش تبدیل به پاتوق هنرمندانی از سراسر دنیا می‌شود و آنها می‌دانند که با حضور در آن می‌توانند چندین عکاس و گالری‌ست و... را ملاقات ‌کنند. امیدوارم یک روزی کاشان هم مثل همان شهر شود.

-دور دور عکاسان ایرانی است

- من همیشه می‌گویم هر شخصی می‌تواند عکس بگیرد ولی هر شخصی عکاس نیست. عکس گرفتن با عکاس حرفه‌ای بودن فرق می‌کند و امیدوارم که در این زمینه در ایران بیشتر صحبت کنم.

- امید زیادی به کاشان دارم و امیدوارم با آمدن آدم‌های مهم به آنجا، یک رابطه بهتر بین عکاسان و هنرمندان دنیا و ما به وجود بیاید.

- امروزه یک موقعیت بسیار خوب برای هنرمندان ایرانی به وجود آمده است چون در حال حاضر بسیاری از گالری‌های دنیا دوست دارند که آثار هنرمندان ایرانی را در گالری خودشان داشته باشند.

سال‌ها پیش گالری‌دارهای دنیا دنبال آثار هنرمندان ژاپنی و چینی می‌رفتند ولی الان برای آنها بسیار جالب است که آثاری از هنرمندان ایرانی را هم نشان بدهند. متأسفانه عده زیادی از هنرمندان ایرانی سعی می‌کنند که خودشان را با آثار غربی تطبیق بدهند، در صورتی که اگر کارهای خودشان را انجام بدهند بهتر می‌توانند موفق شوند.

استیو جابز اندی وارهول استیو مک کوری حسین فرمانی کارتیه برسون خانه استیو
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین