رکوردی دیگر برای لیلی گلستان
کتابی با ترجمه لیلی گلستان به چاپ بیستم رسید.
ایران آرت : "بیگانه" ، رمان معروف آلبر کامو، با ترجمه لیلی گلستان در نشر مرکز به چاپ بیستم رسید.این اتفاقی کم نظیر و البته بسیار مبارک در روزگاری ست که تیراژ کتاب ها چند صد نسخه ای ست و هرگز به چاپ دوم هم نمی رسند.
"بیگانه" مشهورترین رمان آلبر کامو، نویسنده فرانسوی است که به سال 1942 منتشر شد و از آن به عنوان یکی از مهمترین آثار داستانی فلسفه اگزیستانسیالیسم یاد میکنند.
لیلی گلستان، پیش از این از برخی ترجمههای منتشر شده از رمان "بیگانه" را نوعی کپیبرداری از ترجمههای مطرح و کتابسازی عنوان کرده و گفته بود: تا جایی که اطلاع دارم تاکنون 11 نفر این اثر را به فارسی ترجمه کردهاند که برخی از آنها مترجمان شناخته شده هستند و بقیه نه. به نظر میآید مترجمان ناشناخته از روی دست دیگران کپی کرده و کتابسازی کردهاند و تا زمانی که کپی رایت در کشور رعایت نشود شاهد چنین وضعیتی خواهیم بود.
لیلی گلستان همچنین درباره شخصیت اصلی این کتاب، " مرسو" میگوید: از آنجایی که حرکت او در چارچوب قراردادهای اجتماعی نیست و قواعد بازی متفاوتی نسبت به ما دارد، برایمان به یک بیگانه تبدیل میشود. مرسو دروغ نمیگوید و نسبت به حوادث اطرافش واکنش نشان نمیدهد. تکلیف مخاطب با شخصیت داستان "بیگانه" به نوعی در رفت و آمد است و نمیدانیم دوستش داشته باشیم یا نه.
آلبر کامو جایی نوشته است: "دیرگاهی است که من رمان "بیگانه" را در یک جمله که گمان نمیکنم زیاد خلاف عرف باشد، خلاصه کردهام: "در جامعهٔ ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش میکند." منظور این است که فقط بگویم قهرمان داستان از آن رو محکوم به اعدام شد که در بازی معهود مشارکت نداشت. در این معنی از جامعه خود بیگانه است و از متن برکنار؛ در پیرامون زندگی شخصی، تنها و در جستجوی لذتهای تن سرگردان. از این رو خوانندگان او را خودباختهای یافتهاند دستخوش امواج."
ژان پل سارتر، فیلسوف و نویسنده بنام فرانسوی نیز درباره این کتاب چنین مینویسد: "بیگانه اثر آقای کامو تازه از چاپ بیرون آمده بود که توجه زیادی را به خود جلب کرد. این مطلب تکرار میشد که این اثر "بهترین کتابی است که از متارکه جنگ تاکنون منتشر شده". در میان آثار ادبی عصر ما این داستان، خودش هم یک بیگانه است. داستان از آن سوی سرحد برای ما آمده است، از آن سوی دریا؛ و برای ما از آفتاب، و از بهار خشن و بی سبزه آنجا سخن میراند؛ ولی در مقابل این بذل و بخشش؛ داستان به اندازه کافی مبهم و دو پهلو است: چگونه باید قهرمان این داستان را درک کرد که فردای مرگ مادرش "حمام دریا میگیرد، رابطه نامشروع با یک زن را شروع میکند و برای اینکه بخندد به تماشای یک فیلم خنده دار میرود." و یک عرب را "به علت آفتاب" میکشد و در شب اعدامش در عین حال که ادعا میکند "شادمان است و باز هم شاد خواهد بود." آرزو میکند که عده تماشاچیها در اطراف چوبه دارش هر چه زیادتر باشد تا "او را به فریادهای خشم و غضب خود پیشواز کنند"...
این کتاب را میتوانید از نشر مرکز و فروشگاههای معتبر کتاب تهیه کنید.