کد خبر: 2957 A

محمد ابراهیم جعفری از نوروز و سال نو می‎گوید

آرزوی هوای خوب دموکراسی برای مردم

آرزوی هوای خوب دموکراسی برای مردم

شعر نخستین حرف اوست، همه را شاعر می‎داند، برای محمد ابراهیم جعفری همه دنیا پر از خوبی است چون فکر می‌کند بهار باید در جان آدمی ریشه داشته باشد.

ایران آرت: شعر نخستین حرف اوست، همه را شاعر می‎داند، برای محمد ابراهیم جعفری همه دنیا پر از خوبی است چون فکر می‌کند بهار باید در جان آدمی ریشه داشته باشد.

هوای خوب دموکراسی برای مردم آرزو می‌کنم / محمد ابراهیم جعفری از نوروز و سال نو می‎گوید

سرویس تجسمی هنرآنلاین: محمدابراهیم جعفری، شاعر و نقاش است و به راحتی می‎تواند ساعت‌ها با تو به گفت‎وگو بنشیند بی آنکه احساس خستگی کنی. هنگام مصاحبه مدام شعر می‎خواند و هر جا که صحبت آواز می‎شود، او به راحتی شروع به آواز خواندن می‎کند، خاطراتش از آدم‌ها و روزهای کودکی تمام نمی‎شوند و شنونده به راحتی در فضای حرف‌هایش سفر می‎کند. با او به گفت‎وگویی نوروزی نشستیم تا همه خاطرات دور و نزدیک محمدابراهیم جعفری درباره نوروز را بشنویم.

در ابتدا خوب است بگویید که بهار یا به بیان دیگر نوروز چه حسی برای شما دارد؟

نوروز برای کسانی که زندگی را باور دارند هر روز حضور دارد و اگر اینطور نباشد حال چنین افرادی خوب نیست. به همین دلیل من فکر می‌کنم با اینکه ما چهار فصل داریم و در بهار همه چیز برای ما پر از انرژی است اما در زمستان هم وقتی برف همه جا را فراگرفته است باز هم ما یاد بهار می‎افتیم و برای همین باید یاد بگیریم که از هر لحظه زندگی لذت ببریم. من این شعر را همیشه با خودم می‌خوانم که : "برف می‎بارد/ برف می‎بارد/ من پیرتر می‎شوم/ تو زیباتر". به نظر من هر جمله‌ای که ما به کسی می‌گوییم و باعث می‌شود که حال کسی خوب شود نوعی بهار را در میان ما به جریان می‌اندازد. دوست دارم از شعرهای کتابم که هنوز چاپ نشده است یک شعر دیگر برایتان بخوانم: "باغبان سبز شدن را به گیاه نمی‎آموزد/ باغبان نشانی بهار را به دانه/ و نامه باران را به سبزه می‌دهد/ نمی‎توان به پرنده یاد داد که در کویر یا برگ بید لانه بسازد/ من باغبانم/ اگر دانه شوقی در توست/ آن را خواهم رویاند/.

شما اهل بروجرد هستید و می‎دانیم که کودکی شما در این شهر گذشته است، نخستین چیزی که از نوروز در این شهر به یادتان می‎آید چیست؟

آنچه به خاطر دارم این است که به لحاظ شکل، سبزه و رویاندن آن چیزی بود که بیشترین توجه مرا به خود جلب می‎کرد. خاطرم هست که این سبزه‌ها را روی کوزه‌های گلی سبز می‎کردند به شکلی که در نهایت جوانه‌های کوچک سبز رنگ سطح کوزه را می‌پوشاند. اولین چیزی که به خاطر من می‎آید این است که آن روزها به هر پشت بامی نگاه می‎کردید می‎دید که مردم آگاهانه چیزی را سبز کرده‌اند. این سبزه‎ها همه دانه‎ها را شامل می‎شد و زیباترین سبزه‌ها، سبزه ارزن بود. بچه‌ها همیشه منتظر کوزه‌های سبزه بودند تا در پایان نوروز آنها را بشکنند هرچند من معمولا یکی از این کوزه‎ها را دزدکی برمی‌داشتم و نمی‎شکستم.

آداب و رسوم نوروز در بروجرد آن روزها چگونه بود؟ به نظر من نوروز در همه جا شبیه هم است، فقط هرکس اوضاع مالی بهتری داشت، میهمانی‌های بیشتر و پذیرایی مفصل‎تری داشت. یکی از بهترین شیرینی‎‎هایی که آن سال‌ها به دست ما می‏ رسید نوعی شیرینی کرمانشاهی بود که به آن کاک می‎گویند و از ورقه‌های بسیار نازک خمیر برشته ساخته می‌شود. سفره هفت سین هم بخش مهمی از نوروز ما بود که بیشتر از آنکه یک مراسم باشد نوعی آیین بود. آیین تفاوت مهمی با مذهب دارد، آیین از باور ما می‎آید و البته تعداد کمی از مردم به آن معتقدند. بزرگترین انرژی که وجود دارد همین باوری است که در ما وجود دارد. در نوروز کام همیشه شیرین بود، درهای خانه‎ها همیشه به روی همه باز بود و همه مردم شبرینی‌هایی داشتند که به فقرایی که به خانه‎ها می‎رفتند بدهند.

شما و خواهر و برادرها را به خرید هم می‎بردند؟

عید که می‎شد همه دکان‎های محله اجناس خوش رنگ‌ولعابی را برای فروش آماده می‎کردند. البته من و مادرم هیچوقت خرید نمی‎رفتیم بلکه پدر برای من لباس می‎خرید. اصلا مرا نمی‎برد، اندازه‌های مرا می‌گرفت و به خیاط می‌داد، فقط چند روز بعد می‎رفتیم لباس‌ها پرو کنیم تا خیاط آنها را تکمیل کند. خوبی این شکل از تهیه لباس این بود که دشواری آماده شدن یک لباس را می‌دیدیم و تا آنجا که می‌شد سعی می‎کردیم آنها را خوب نگه داریم. البته همه مردم قدرت این کار را نداشتند اما خوشبختانه یا متاسفانه ما توانایی تهیه لباس به این شکل را داشتیم.

 

 

عیدی گرفتن چه حسی داشت برای شما؟

پدرم اسکناس‌ها را مثل خیلی از مردم لای قرآن می‎گذاشت، یادم است بیشترین عیدی که می‌گرفتم دو تومان بود. تا آنجا که به خاطر دارم، وقتی می‌خواستند مرا گول بزنند دو اسکناس پنج‌زاری به من می‏دادند تا فکر کنم عیدی بیشتری گرفته‌ام ولی من رنگ اسکناس‌های بیشتر را می‎شناختم و از مادرم می‌خواستم اسکناس‌های سبز رنگ به من بدهد که ارزش بیشتری داشت. من بچه بسیار شیطانی بودم، از همسایه‌ها که اهل شهر دیگری بودند شعرهای محلی‌شان را یاد گرفته بودم و می‎خواندم، شادی آفرینی را دوست داشتم و حالا هم در کلاس‌ها سعی می‎کنم شاگردانم را شاد کنم.

بهار برای شما چه حسی دارد و به عنوان یک نقاش در کارهایتان چه تاثیری می‌گذارد؟

بروجرد فضاهایی داشت که در بهار خیلی سایه‌سار بود و من همیشه حتی به بهانه درس خواندن به این فضاها می‎رفتم. به این فضاها خیلی فکر می‎کردم، به خانه که می‎رسیدم دوست داشتم بفهمم این درخت‌های زیبا چطور روی کاغذ تصویر می‌شوند به همین دلیل آنها را می‎کشیدم، خیلی زود توانستم پرسپکتیو را با همین درخت‌ها کشف کنم، معلمی برای نقاشی نداشتم اما می‎دیدم که هر چه دورتر را می‎بینم درخت‌ها کوچکتر می‌شوند پس به همین شکل‌ آنها را می‌کشیدم. کوچه را نیز به همین ترتیب در دبیرستان ترسیم می‎کردم که باعث تعجب معلم من شد. من فکر می‎کنم بهار در جان آدم جوانه می‎زند و اگر کسی یاد گرفته باشد که غم مال آدمیزاد نیست می‎تواند با این بهار همراه شود. من حتی با شاگردانم بازی خاصی می‎کنم تا بتوانند در زمستان هوای گرم و مطبوع بهاری را حس کنند و به شکلی به خودشان تلقین کنند که گرم می‎شوند.

روزگاری شما کودک بودید، برایتان لباس می‎خریدند، سفره هفت سین پهن می‏کردند و به شما عیدی می‌دادند، امروز پدربزرگ هستید، این روزها عید برای شما چه حال و هوایی دارد؟

به جرات می‏توانم بگویم که آدم وقتی نوه دارد، با خوشی او شاد می‎شود. من در بازی با نوه‌هایم که البته به زبان فرانسه صحبت می‏ کنند چیزهای زیادی یاد می‎گیرم، در خانه بروجرد ما دیوار یک فرورفتگی دارد که نوه بزرگم به آن غار می‎گوید، ما مدت‌ها با هم در این غار بازی می‎کنیم. من حتی یاد دادن هنر را از آنها یاد گرفته‌ام. این سه پسر کوچک برای من معنی بهار هستند و بسیار دوستشان دارم. هر سال مثل هر پدربزرگی به آنها عیدی می‌دهم هرچند قبلا کوچک بودند و پول به دردشان نمی‎خورد اما حالا کم کم معنی پول را درک کرده‌اند و دوست دارند به آنها پول عیدی بدهم. می‌دانید نوه‌ها از بچه‌ها دوست داشتنی‌تر هستند زیرا فقط خوشی آنها با پدر بزرگ و مادربزرگ است و مسئولیتشان با والدینشان است.

 

اگر بخواهید بهترین اتفاق سال 94 را انتخاب کنید چه چیزی را انتخاب می‏کنید؟

با مردم که در شهر برخورد می‌کنم متوجه شده‌ام امسال فضایی پیش آمد که همه مردم می‌توانند حرف‌هایشان را بگویند، آنها حق‌شان را می‎گویند و می‌خواهند زیرا پیش از این اینطور نبود. این برای من مایه خوشحالی است و فکر می‌کنم مردم حق خود را می‎شناسند و حتی اگر مدتی سکوت کنند در شرایط خاصی حرف‎شان را خواهند زد.

اگر بخواهید بدترین اتفاق امسال را نام ببرید چطور؟

فوت بردارم بدترین اتفاق امسال برای من بود، هر شب خاطراتی از او را در ذهنم می‏بینم. شعری هست که حسم به او در آن وجود دارد و بد نیست برایتان بخوانم: "ای ساکت صبور/ ای ابر، ابر دور/ ای دشت سبز/ ای برکه کبود/ با شور و حال من/ زیبا و روشنی/ بی جلوه‎های شوق غمگین‌تر از منی/ هر صبح هر غروب/ با حنجر سکوت/ فریاد می‎زنی؛ من آینه‌ی توام، تو آینه‌ی منی". من معتقدم شما به تعداد چیزهایی که دوست دارید خوشبخت هستید و به تعداد چیزهایی که دوست ندارید ممکن است احساس بدبختی کنید.

چه آرزویی برای سال جدید دارید؟

آرزو دارم حال و هوای محبتی که بین من و همسرم، بین من و دو دخترم وجود دارد، در دل همه مردم وجود داشته باشد. متاسفانه خبرهای بدی هر روز می‎شنویم که شادی ما را از بین می‎برد که امیدوارم کمتر شود. ما هر روز از دموکراسی حرف می‌زنیم، چیزهایی که معتقدیم مردم ممالک دیگر دارند، امروز همانطور که گفتم مردم ما حق خودشان را می‎شناسند، این خیلی بزرگ است، امیدوارم این دموکراسی وسعت پیدا کند، معنی دموکراسی مثل دیگران بودن نیست، بلکه داشتن همین حقوق است که امیدوارم هر روز بیشتر برای مردم محقق شود. برای خودم هم یک آرزوی ساده دارم، صدای من اینطور نبود، به راحتی و بسیار زیاد آواز می‌خواندم اما آلودگی هوا موجب شده است که صدایم دیگر به شفافیت قبل نباشد، امیدوارم این آلودگی‌ها کم شود تا همه ما در هوای بهتری نفس بکشیم.

برای هنر و نقاشی هم آرزویی دارید؟ برای هنر آرزو دارم که بچه‌ها استادان خوبی که امروز مشغول کار هستند را بشناسند، به علاوه  امیدوارم دانشکده‌ها به این اصل قائل شوند که هر هنرجو نیاز دارد که از سال اول با یک معلم مشخص کار کند زیرا تنها به همین شیوه است که هنرجویان می‌توانند به جایی برسند.

 

دموکراسی سال نو شعر نوروز محمد ابراهیم جعفری
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین