یادداشت آغداشلو برای شاعر و نقاشی که رفت / کاش دیرتر نوبتش میشد
آغداشلو برای محمد ابراهیم جعفری نوشت: نمیدانم چه کسی دیگر پیدا میشود که مثل او آن همه مهر و شوق را به رایگان در اختیار دیگران بگذارد؟
ایران آرت: محمد ابراهیم جعفری، نقاش نوگرا و شاعر معاصر در آخرین دقایق روز ۱۸ فروردین ماه دارفانی را وداع گفت.
به گزارش ایران آرت، یادداشتی از آیدین آغداشلو، نقاش برجسته ایرانی در روزنامه اعتدال در مورد جعفری به چاپ رسیده است که در ادامه خواهید خواند.
"با محمدابراهیم جعفری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران همدوره بودم. همه ورودی یک سال بودیم. تازه از بروجرد آمده بود و در همان سال اول دانشکده شور و شوق فراوانی از خودش نشان میداد. همه حیرتزده بودیم این همه انرژی، حرف و سخن را از کجا آورده و در کجا ذخیره کرده است. طبیعتش این طور بود. انسانی بود که دنیا و همه آدمها را دوست میداشت. خیلی زود با هم دوست شدیم. آن قدر فوقالعاده بود که نمیتوانستیم دوستش نداشته باشیم. این رفاقت و دوستی همینطور ادامه پیدا کرد. وقتی دانشکده تمام شد، هر کس راه خودش را رفت. او هم نقاش موفقی شد؛ جزو گروهی از نقاشان که آن زمان پیشتاز و آوانگارد بودند. از این حیث، آثاری را هم که خلق کرد در دورهای از تاریخ هنر ایران جایگاه ویژهای پیدا کرد چون کارش به نوعی تجربه در ترکیب مواد با هم بود. قطعا محمدابراهیم جعفری جزو اولین گروه هنرمندان تجربهگرای ایران بود که نقاشی را به عنوان یک مشغله ذهنی و فکری دنبال میکرد. بعد از مدتی این تجربهگرایی جایش را به کارهای بسیار سادهتری داد. کارهایی که با رنگهای غلیظ اجرا میشد و مختص دنیای خاص خود او بود و البته موفق.
جعفری نقاش بنام و بسیار شناختهشدهای بود. در کنار همه کارهایی که میکرد، شاعر بود و این شاعرانگی وجه عمدهای داشت. پاکی نهادش همه را مفتون خود میکرد. رفتهرفته شعر را جدیتر گرفت و هرجا که بود حتما شعرهای خودش را برایمان میخواند یا ما از او میخواستیم که برایمان بخواند. شعرهای بسیار لطیف و فوقالعاده زیبایی میگفت. شاید بعدها این جنبه شاعرانگی، در نقاشیهایش هم نمود پیدا کرد تا جایی که گاهی حتی نقاش بودنش را فراموش میکردیم. نقاشیهایی هم که بعدا با رنگهای رقیق شده (مثل آبرنگ) کار کرد، شاعرانگی خاص خودشان را داشت.
او در دوران خودش بسیار خوش درخشید تا اینکه در سالهای اخیر تصور میکنم کمتر کار کرد. شاید بیشتر شعر گفت. شاید این اواخر یکدیگر را کمتر میدیدیم. اما هر وقت فرصتی پیش میآمد به یاد ایام دانشکده سر به سر هم میگذاشتیم و من از اینکه او همچنان طراوت آن روزها را حفظ کرده، لذت میبردم.
خیلی حیف شد. میان همه ما که در صف انتظار ایستادهایم و در ردیف اول آن هستیم، دلم میخواست ابراهیم جعفری در ردیفهای بعدتر باشد. حقیقتا حیف بود این همه مهر، اشتیاق و دوست داشتنِ جهانِ آدمیان، یک مرتبه نیست شود. بسیار زیاد از این موضوع غصه خوردم. دلم میخواست نوبتش دیر میرسید چون هرجا که بود آن محیط به یمن مهربانی، شاعرانگی و انساندوستیاش منور میشد. نمیدانم چه کسی دیگر پیدا میشود که مثل او آن همه مهر و شوق را به رایگان در اختیار دیگران بگذارد؟"