ناگفتههای نیکی کریمی از حذف کیارستمی و دولتآبادی
نیکی کریمی گفت: هر کدام از هنرمندانی که داخل ایران کار میکنند و زحمت میکشند، اگر در خارج بودند، قدر میدیدند و بر صدر مینشستند.
ایران آرت: نیکی کریمی، بازیگر، فیلمساز، تهیهکننده و عکاس که سومین نمایشگاه عکس خود با نام «گل مردگی» را در گالری اعتماد باغ نگارستان برپا کرده است، در گفتگو با پرویز براتی در روزنامه شرق به ماجرای حذف و بیمهری به چهرههای سرشناس عالم هنر از جمله عباس کیارستمی و محمود دولتآبادی اشاره کرده است.
«گلمردگی» عنوانی است که یک مفروض آغازین را پیش چشم مخاطب قرار میدهد. به او نهیب میزند که با کارهایی روبهرو خواهد شد که مفهوم مرکزیشان هراس از مرگ و نابودی عزیزانی چون گل است. این حس فقدان و غیاب را از قبل به مخاطب گوشزدکردن، برخاسته از چه ضرورتی است؟
این به تعبیر شما فقدان، فقط یک نام است. مجموعه «گلمردگی» در سال ٩٤ شروع شد و برایم فرازونشیب بسیاری داشت تا به تصویر نهایی برسد. این اولینبار بود که از طبیعت و خیابان و دوربین روی دست به استودیو میرفتم و صحنهها را میچیدم. احساس یک فیلمساز- نقاش را داشتم که باید قابی ابدی از تصویرش میساخت. مردن و به استعاره از آن، پژمردن، جهانم را بههم زده بود، چراکه مرشد همیشگیام را از دست داده بودم و ذهنم درگیر بهتصویرکشیدن این فقدان بود. همزمان اخبار نابسامانیهای خاورمیانه من را بیشتر با مفهوم نیستی و فقدان درگیر میکرد؛ احساس تکافتادگی و تنهایی در جهانی بینور و بیامنیت. همه اینها من را رساند به «گلمردگی».
درواقع این احساس فقدان با زمینه سیاه عکسها، برگهای بنفش و رنگ غیرواقعی گلها تشدید میشود تا همه اینها تداعیگر یک جهان دیستوپیایی باشد... .
آدمهای بسیاری هستند که دائم در سفرند. من هم در مواقعی از سال بین تهران و لندن در رفتوآمدم و خیلی اوقات در لندن یا جاهای دیگر بهسر میبرم. مشاهداتم به من میگویند در کشورهای پیشرفته جهان، ما شاهد تکریم و پاسداشت هنرمندان در قالب طرحهای تشویقی و حمایتی هستیم.
هر کدام از هنرمندانی که داخل ایران کار میکنند و زحمت میکشند، اگر در خارج بودند، قدر میدیدند و بر صدر مینشستند؛ چه برسد به هنرمند بزرگی مانند آقای کیارستمی. متأسفانه بزرگان و دولتمردان ما اصلا قدر هنرمندان خود را نمیدانند. درحالیکه دفاع از یک هنرمند برای احترام به هنر است. همه ما خواهیم رفت و زمان خواهد گذشت، اما تاریخ یک روز شهادت میدهد به کیارستمی نامی با این درجه از هنر چه گذشت و چه رفتارهایی با او شد. بعد هم یکباره میبینیم میگویند مرد! حالا این قضیه چه درباره بزرگانی مانند کیارستمی میتواند اتفاق بیفتد چه برای نسل ما. میگویم نسل ما، منظورم متولدین دهه ٥٠ یا دهه خاصی نیست؛ همه آنهایی که چه قبل از آن به دنیا آمدهاند چه بعد؛ تمام کسانی که این روزها را گذراندهاند. این همه سال زحمت کشیدند، نه تنها کسی قدرش را ندانست، بلکه به او توهین و تحقیر نیز کردند. فیلمهایش را اکران نکردند، آخر سر هم اسطورهای حذف شد. گوهرهای ارزنده خود را یکی یکی از دست میدهیم و قدر آنها را نمیدانیم. او را وادار میکنیم در جایی دیگر جز کشور خودش فیلم بسازد و البته در این بیمهریکردن و نادیدهگرفتن، کیارستمی تنها نیست. خیلیهای دیگر هم هستند؛ یکی از آنها محمود دولتآبادی است؛ نویسندهای که نهتنها هیچ حمایتی از او نشد، بلکه فرصت دریافت جایزه نوبل نیز از او سلب شد. خلاصه این ماجرای گلمردگی است و هیچ اسمورسم دیگری ندارد. گل نمادی از نسل خودم یا انسانهایی است که دوستشان دارم.
شما به مرور در نمایشگاههای خود از عکاسی طبیعت فاصله گرفتهاید و به سمت یک نوع نگره فرمال و کانسپچوال و هنری حرکت کردهاید. از آن سو، به همان نسبتی که در عکاسی به سمت نگاه فرمال حرکت کردهاید، نگاه فرمالیستی فیلمهای نخستینتان به سینمای اجتماعی قلب ماهیت پیدا کرده است. میخواهم درباره این تبدیل و تبدل بدانم. آیا خودتان قائل به چنین مسئلهای هستید؟
نه خیلی! ماجرا این است که در عالم هنر آدم تجربه میکند و من اصلا دوست ندارم کارم یکنواخت باشد و فقط یک مسیر را ادامه بدهم. این را که در سینما، دغدغه اجتماع را نداشتهام، قبول ندارم. در سینما، کارم از همان اول اجتماعی بود. «شیفت شب» فیلمی فوقالعاده اجتماعی است و من هیچگاه صرفا روی فرم تمرکز نکردهام. فیلم بعدیام «چند روز بعد» نیز باز اجتماعی است. الان هم همینطور است. بههرحال همهچیز به هم وابسته است؛ الان هم یکجورهایی طبیعت هست، حالا در فرمی دیگر.