باستانی ها، روزانه، حاجی فیروزها/گالری گردی ایران آرت
تازه های ثمیلا امیر ابراهیمی، داریوش قره زاد، شهره قنبری، هیرو شیخالاسلامی و جمشید بایرامی را در پنج گالری تهران مرور کرده ایم:
ایران آرت : علیرضا بخشی استوار : مدیوم های متنوع یکی از جذابیت های گالری گردی امروز ایران آرت است.
ثمیلا امیر ابراهیمی در ویستا
ثمیلا امیر ابراهیمی در نمایشگاه "باستانیها" در گالری ویستا وجوه تازهای از تصاویر و نقوش جامانده بر سفالها و اشیاء کاربردی دوران باستان را به واسطه تکنیک چاپ دستی به تصویر کشیده است. او به واسطه این تصویر توانسته از رنگ و تنوع آن به عنوان یک عنصر جدید با توجه به دامنه گسترده و ظرفیتهای بیانی چاپ دستی، ظرفیتهای این نقوش را به مرزهای بزرگتری بکشاند.
برخورد او با این نقوش با برخورد هنرمندان باستانی به عنوان یک هنر کاربردی متفاوت است و او عمدا خواسته به واسطه تکنیک معاصری که انتخاب کرده این شکل جدید را در آثارش بگنجاند چرا که این اتفاق، تفاوتی در ماهیت این نقوش به دست نمیدهد اما به واقع آن را در شکلی نو حفظ میکند و موجب استمرار تصویر و معنایی این نقوش در هنر و جهان معاصر میشود.
از سویی دیگر مجسمههای او که با چوب ساخته شدهاند با این آثار رابطهای نمادین دارند. نوع فیگور و موجوداتی که امیر ابراهیمی در کالبد مجسمههایش ارائه داده است تصویر انتزاعی و خیالی از موجوداتی است که به نوعی چه به عنوان سوژه و چه به عنوان عامل و هنرمند این نقشمایههای باستانی را به وجود آوردهاند. او با ایجاد این ارتباط تفسیری در ارائه این آثار مخاطب را در یک مواجه وارد فضایی میکند که از همنشینی مجسمهها و چاپ دستیها به دست آمده است.
داریوش قره زاد در شیرین
داریوش قرهزاد با ورود به عرصه طراحی و ارائه آثاری در این مدیوم هنری زمینههای متفاوتی از ذهنیت خود درباره مسائل اجتماعی، زنان و مهاجرت را به تصویر کشیده است. کار با مداد به عنوان عنصر مهم در طراحی و ورود المانهایی وابسته به تایپوگرافی و گرافیتی با توجه به موضوع دیوار که در آثار قرهزاد یک نقطه مشترک به حساب میآید لایههای زیرین و حقایق زیر پوست شهر را متناسب با کارکرد آنها در جهان واقع در هوشمندانهترین انتخاب خود منعکس کرده است.
او با تکیه بر عنصر دیوار به عنوان یک زمینه متعارف اعتراضی در شهر که معمولا به عنوان آیینهای برای ابراز اعتراض از آن استفاده میشود درگیریهای ذهنی خود را در وجهی نو ارائه کرده است و از این المانهای شهری به نفع زبان اعتراضی خود سود برده است.
قرهزاد با چرخیدن حول محور چند تصویر مشترک و ثابت و تکرار آن در آثار متعددش پی به رازهای پنهانی برده است که به واسطه طراحی و با تغییر مدیوم زوایای پنهان آن را با کیفیت بالاتری ارائه میکند. تضادی که نوشتههای رنگی بر سطح سیاه و سفید آثار او به وجود آورده است نه تنها ذهنیت مخاطب را برای یافتن مفهوم محدود نمیکند بلکه هر کدام از این نوشتهها و اعداد به تنهایی خود المان و نشانهای نو را در دل خود خلق میکنند. بدون شک تجربه قره زاد در طراحی برای ارائه مفاهیم مدنظرش مدیوم مناسبی است.
شهره قنبری در الهه
شهره قنبری در "حاجی فیروز" به دنبال کاوشی در درون حاجی فیروزهای معاصر است. حاجی فیروزهایی که پیامآور غم هستند تا شادی. او این موضوع را به واسطه پرترههای متفاوت از این حاجی فیروز ها به تصویر میکشد. پرترههایی که در سیاهی خود جنسی از غم را یدک میکشند که در واقعیت با ظاهرشان هم سو است.
از سمتی دیگر او فضای خیالی این قشر از جامعه را نیز به تصویر میکشد، فضایی که متفاوت از واقعیت وجودی اثر و شرایط حاکم بر این قشر از اجتماع که در حقیقت این کاراکتر تاریخی را به ابزاری برای کسب در آمد تقلیل دادهاند به تصویر در آورده است. او به واقع خواسته با این کاوش وجهی انتقادی را به تصویر بکشد. او برای تصویری کردن بکگراند شخصیتی و هم چنین فضای واقعی زندگی این حاجی فیروزها انتخاب مناسبی را انجام داده است.
در حقیقت پرترهها علیرغم محدودیتهای دیداری که دارند اما به واسطه کاراکترهایشان میتوانند به خوبی بیانگر درونیات فردی باشند. درونیاتی که به نظر هنرمند هم در خلق آثارش آنها را در نظر گرفته است.
هیرو شیخالاسلامی در ثالث
"ورووژا" نمایشگاه نقاشیهای هیرو شیخالاسلامی روایتی پنهان از تاریخ زندگی اجتماعی و سیاسی زنان است. او در آثار فیگورها و پرترههای محوی از زنان را ارائه داده است که در کنار پوسیدگی رنگها شکلی کهنه به خود گرفتهاند. او در پس این کهنگی تلاش دارد که تصویری از گذشته را به نمایش بگذارد. او در حقیقت گذشته را به واسطه تکنیکی که برای خلق اثرش در نظر گرفته است به امروز فرا میخواند و در شکلی که هست و وجود دارد به آن ماهیتی تاریخی میبخشد.
از سوی دیگر عدم ایستایی فیگورها در اثر و شکل در حرکت هر کدام از آنها به گونهای است که به نظر میرسد در هنگام ثبت اثر و در دنیای درونی هر تابلو واقعهای در حال رخ دادن است. واقعهای که به واسطه از بین رفتن رنگها و تصویرها و تهماندهای که از تصویرها باقی مانده تنها شکلی خیالی به خود گرفته است که این اتفاق میتواند مبارزات زنان در طول تاریخ برای دفاع از حقوق خود را نمایندگی کند.
اوهم خیال این تکاپوی انقلابی را به تصویر کشیده و هم از جنبههای دیگر با پاک کردن تصاویر از سطح بوم و ارائه چهره ناقص از فیگورها عقیم ماندن و به نتیجه نرسیدن این تحرکات و جنبشها و همچنین فراموش شدن آن به واسطه شرایط تاریخی را به تصویر کشیده است.
جمشید بایرامی در شیرین
جمشید بایرامی در "آینه من باش" از پتانسیلهای پوشیدگی استفاده کرده است. در آثار او هر کدام از سوژهها که در محیطهای مختلف از یک فرهنگ حضور دارند در یک خفا و پوشیدگی ظاهری به سر میبرند که چهره و اندام آنها را پنهان کرده است. این نهان بودن، مخاطب را به کنجکاوی برای کشف حقیقت پوشیده شده وا میدارد. حقیقت پوشیده شدهای که در نگاه اول خود به عنوان یک مفهوم عریان حقیقت تلخی را به نمایش در میآورد.
او این پوشیدگی را که زاییده یک جبر برخواسته از قومیتگرایی و نگاههای سنتی بدون استدلال است – با توجه به این که این تصاویر بیشتر به کشور افغانستان تعلق دارد_ را به واسطه زاویه دوربین و ترکیببندی خاصی که در تصاویرش گنجانده است، نمایان میکند. اما به واسطه رنگ و ترکیبهای خوش رنگ و لعاب نقوش در کنار این فیگورهای پوشیده، او از تلخی ماهیت وجودی این تصاویر میکاهد و حتی آنها را بدل به تصاویر زیبا میکند که میتوان در نهایت تفسیری متفاوت از آن چه که در تصاویر وجود دارد را به ذهن متبادر کند.
او در واقع با زیبا کردن جبر حاکم بر یک اجتماع خاص در وجهی زیبا از ما میخواهد به واسطه آن فرهنگ و از دریچه آن فرهنگ به موضوع نگاه کنیم و تصویری که از این دریچه به دست میآید شاید بر خلاف واقعیتاش آن چیزی باشد که ما در تصاویر بایرامی میبینیم.