به بهانه انتشار کتاب «زایش مدرنیسم ایرانی»
علیرضا سمیع آذر : مارکت هنر خود را تصحیح میکند
از همان اول در ایران تمایلی میدیدیم که نسخهی قطعی و جهانی مدرنیسم را بازتولید نکنند و یک قرائت ایرانی از آن را به ظهور برسانند...
ایرانآرت: حافظ روحانی : علیرضا سمیعآذر یکی از تأثیرگذارترین چهرههای فرهنگی ایران در دو سه دههی گذشته بوده است. از زمان سرپرستی بر موزههای هنرهای معاصر در دورهی اصلاحات که با تکاپوی تازهی این نهاد فرهنگی آغاز شد تا فعالیتهای مختلف اقتصادی او که در نهایت به شکلگیری حراج تهران انجامید، او موفق شده تا نگاه و برداشت ما از هنرهای تجسمی را تحتتأثیر سیاستهای اقتصادی / فرهنگیاش قرار دهد. اما علاوه بر اینها فعالیتهای نختلف پژوهشی همواره از علائق علیرضا سمیعآذر بوده است. چنانچه تا کنون چندین عنوان کتاب ترجمه و تألیفی را منتشر کرده است که «زایش مدرنیسم ایرانی» جدیدترین کتاب تألیفی است که از او منتشر میشود. شاکلهی این کتاب را نوشتههای قدیمیتر او تشکیل داده، نوشتههایی که سمیعآذر در سالهای نه چندان دور برای فصلنامهی «هنر فردا» و یا نمایشگاههای گالری بوم مینوشت. فصلنامهی «هنر فردا» عمر چندانی نداشت و در نهایت تعطیل شد، و نوشتههای گالری بوم هم در شمارگان و پخش محدود فقط در کاتالوگهای گالری منتشر میشدند، ولی این کتاب امکان و فرصت ماندگاری بیشتری به این نوشتهها داده و آنها را با سهولت بیشتری در اختیار علاقهمندان قرار میدهد.هفتهنامه «کتاب هفته خبر» به بهانهی انتشار «زایش مدرنیسم ایرانی» با علیرضا سمیعآذر در دربارهی این کتاب، مقالات و البته تاریخ هنر مدرنیستی یا نوگرای ایران صحبت کرده است.
-آنچه که داریم میبینیم مجموعی است از نوشتههایی که شما قبلاً در مجلهی «هنر فردا» نوشته بودید و باقی نوشتههایی است که به بهانهی نمایشگاههای این هنرمندان در گالری بوم در کاتالوگ این نمایشگاهها چاپ شده بود. شاکلهی این کتاب شامل همان نوشتهها ست؟ چقدر نسبت به آن نوشتهها تغییر کرده؟ و آیا فارق از آنها هم نوشتهای را مختص این کتاب نوشتهاید؟
-نیمی همانهاست که در مجلات «هنر فردا» منتشر شده بودند و یا گهگاه در کاتالوگها از جمله کاتالوگهای نمایشگاههای هنری گالری بوم درج شده بود. و نیمیاش را هم بعداً نوشتم یعنی از زمانی که تصمیم گرفتم این مقالات را تبدیل به یک مجموعه گفتارها بکنم و به سراغ هنرمندان دیگری رفتم که قبلتر فرصتی برای نگارش مقالات هنری دربارهشان نداشتند؛ از جمله مارکو گرگوریان، سهراب سپهری، منیر فرمانفرمایان، بهجت صدر. اینها افرادی بودند که من قبلاً دربارهشان ننوشته بودم و به بهانه این کتاب نوشتم.
-در واقع از تاریخی تصمیم گرفتید که این مجموعه چاپ شود و به همین بهانهی انتشار کتاب مقالاتی اضافه شدند؟
-بله و همان مقالات قبلی را هم بازنویسی کردم. در واقع این کتاب بازنویسیِ مقالاتیست که قبلاً نوشته شده و به علاوهی مقالاتی که به این کتاب اضافه شده.
-مجموعه شامل چند نفر میشود؟
- چهارده هنرمند هستند، و حدود 20تا مقاله. به برخی هنرمندان در بیش از یک مقاله پرداختهام؛ مانند آقای پرویز تناولی، آیدین آغداشلو، عباس کیارستمی، و سیدمحمد احصایی، که دربارهی هرکدام دو مقاله نوشتهام.
-تفاوت مقالات چیست؟ آیا هر کدام دربارهی دو دورهی کاری مختلف این هنرمندان است یا یکی را بر اساس تجدیدنظر در نوشتهی قبلی نوشتید؟
- نه حاصل دو نوع نگاه به هنرمند است که در مورد تناولی یک مقاله تحلیل آثار این هنرمند است و یک مقاله در مورد خود تناولی و ایدههای کلی هنریاش و نقشی که ایشان در پیشبرد مجسمهسازی ایران داشته. در مورد آقای احصایی در یک مقاله به یک تعداد از آثار ایشان و در مقالهی دیگر به کارهای دیگری پرداختهام. همچنان در مورد آقای کیارستمی که در یک مقاله به سری «برف» پرداختهام، مجموعهای که بیشتر متمرکز بر برف هستند و به قول خودشان «سفید برفی» خوانده میشوند و مقاله دیگر به مجموعهی «پنجره به روی حیات» و سری «دیوار» و «درها» مربوط میشود. در واقع این مقالات در برگیرندهی نقد من به مجموعههای مختلف کارهای ایشان است. در مورد آغداشلو هم به همین شکل است.
-امکان تجمیع شان در یک مطلب نبود یا موضوع هر مقاله طوری بود که امکان تجمیع نداشتند؟ این دو مقاله قبلاً منتشر شده بودند یا نه بعداً اضافه شد به مجموعه؟
-نه دو مقاله را جدا نوشته بودم و فکر میکردم که این دو مقاله به واسطهی تفاوت نگاهشان به هنرمند میتوانند هر دو با هم بیایند و در کنار هم منتشر شوند. کلاً ساختار این کتاب یک مجموعه مقالات است و من اصراری نداشتم که مقالات را حتماً درهم ادغام کنم.
-این افراد چهطور انتخاب شدند؟
-هیچ دلیلی برای انتخاب این افراد وجود نداشت. اینها چهرههای شاخص مدرنیسم ایران هستند، ولی چهرههای دیگر هم هستند که به اندازهای اینها مطرح هستند ولی من یا بهانهای برای نوشتن در موردشان نداشتم؛ مثلاً نمایشگاهی از آثارشان برگزار نشده بود که از من خواسته شود دربارهشان بنویسم. یا در مقطعی بود که من به صرافت نیفتادم تا در موردشان مقالهی بنویسم و در کتابی تحت عنوان «زایش مدرنیسم ایرانی» جایشان خالیست؛ مانند محسن وزیری مقدم، بهمن محصص، منوچهر یکتایی، مسعود عربشاهی، و دیگران که به نظرم باید در این کتاب میبودند ولی من فرصتی برای نگارششان نداشتم و فکر کردم که حجم این کتاب را با این تعداد گفتار به پایان ببرم و منتظر شوم تا یک فرصت دیگر پیدا بکنم و در جلد دوم این کتاب به هنرمندانی بپردازم که در این کتاب دربارهشان ننوشتهام و جایشان خالی است و بعداً مقالاتی در موردشان خواهم نوشت که در مجلد دیگری ارائه خواهد شد.
- اسم کتاب «زایش مدرنیسم ایرانی» است. وقتی از زایش مدرنیسم نام برده میشود، معمولاً به یاد نسل اول مدرنیستها و پیشگامان میافتیم. ولی در اینجا به سراغ این نسل نرفتهاید به نظر میرسد که یک بازهی زمانی طولانیتر را در نظر گرفتهاید.
-اینها ازاولین مدرنیستها نبودند ولی مادر مدرنیسم در ایران بودند. اولین مدرنیستهای ایران کسانی هستند که از مدارس هنری اروپا فارغالتحصیل شدند و به ایران آمدند؛ مانند مرحوم جلیل ضیاءپور، مرحوم جواد حمیدی، مرحوم احمد اسفندیاری، و مرحوم محمود جوادیپور که این افراد را اولین نسل هنرمندان ایرانی با گرایش مدرنیستی معرفی میکنند. منتهی من یک بحث تحلیلی دارم؛ با نگاه به سیر تطور تاریخی هنر مدرن در ایران که به موجب آن معتقدم آن نسل بیشتر کارشان معرفی مدرنیسم به ایران بود و در مقام هنرمند کارهای خارقالعاده که ما بتوانیم با هویت محرزی به عنوان مدرنیسم ایرانی یاد بکنیم خلق نکردند. مرحوم جواد حمیدی، استاد خیلی از هنرمندان این کتاب بوده ولی زمانی که آثارش را نگاه میکنید آثارش نه خیلی آکنده از آخرین دریافتهای مدرنیستی است و نه خیلی ایرانی و تزویج مدرنیسم ایرانی را در کار ایشان کم میشود پیدا کرد. ایشان معلم مدرنیسم بود یعنی مدرنیسم را درس داد. ولی به عنوان هنرمند پدیدهای به عنوان هنر مدرن را نیافرید. همین را در مورد جلیل ضیاءپور و احمد اسفندیاری هم میشود گفت؛ گرچه این دو از اولین معلمهای ایرانی بودند که درسهایی در مورد موج مدرن را تدریس کردند. منتها از استثناءها که بگذریم موجی که هنر مدرن را خلق کرد، یعنی آثاری که آکنده از عناصر ایرانی بودند موجی بود که از نسل بعدی و شاگردان این نسل اول آغاز شد. در واقع هنرمندان نسل اول باعث معرفی مدرنیسم شدند نه زایش آن و نباید فراموش کرد که اگر آنها نبودند این نسل به ظهور نمیرسید. ولی اگر بخواهیم در موزهای تاریخ پیدایش و تطور مدرنیسم در ایران را بررسی کنیم تعداد زیادی از آثار آنها میتواند نمایش داده شود. آنها به شخصه خیلی به معرفی و توسعهی هنر مدرن کمک کردند ولی با آثارشان طرحها و ایدههای نو و بدیعی را مطرح نکردند که در کتابی در مورد تاریخ هنر مدرن بخواهم در موردشان متمرکز شوم. این کار را نسل بعدی انجام داد که حال به عنوان نسل دوم میشناسیمشان و بعد نسل سومی آمد که از نسل دهه 50 حتی 60 بود که در حال حاضر استادان فعلی هنر در دانشگاه هستند و نسل چهارم که نسل جوانترها هستند. و حالا ما داریم به دوره و هنرمندانی نزدیک میشویم که میشود از آنها به عنوان نسل پنجم یاد کرد، یعنی چهرههای خیلی جوانتر. ولی دست کم چهار نسل مورد شناسایی هستند. به نظر من هنر مدرن با نسل اول معرفی شد ولی آفرینش چیزی که بشود از آن به عنوان مدرنیسم یاد کرد توسط نسل دوم صورت گرفت که این کتاب به این مورد و این هنرمندان پرداخته.
- از نظر تاریخی داریم در مورد دورهای حرف میزنیم حدفاصل دهه 30 تا 40 که بینال نقاشی تهران آغاز میشود و رشد میکند و مدرنیسم در ایران مستقر میشود؟
- از دهه 30 آغاز میشود ولی رشد و تکاپویشان در دهه 40 است، مانند سهراب سپهری، مارکو گرگوریان، پرویز تناولی و ... که در آن دهه تثبیت شدند. خیلیهاشان هم هنوز هم دارند کار میکنند، مانند غلامحسین نامی و یا سیدمحمد احصایی و دیگران. ولی هنگامهی ظهور اینها که با معرفی آثاری همراه بود که شناسنامهی هنر مدرنیستی ایرانی است در دهه چهل بود. اگرچه از دهه 30 هم میشود نمونههای اولیه را شناسایی کرد.
-آنچه از نسل اول گفتیم یا همان معلمها که نام بردید کسانی هستند که لااقل میشود گفت عدهای از آنها ادراک دقیقی از مدرنیسم نداشتند و در واقع دارند تجربههایی میکنند که تا برسیم به نسل بعدی و مدرنیسم ایرانی شکل بگیرد، یعنی آنچیزی که میگوییم مدرنیسم ایرانی. این مدرنیسم ایرانی خود شامل چه چیزی میشود؟ صرف موتیفهای ایرانی یا شامل مفهومی خاص؟ چه چیزی در آثار این نسل دیده میشود که از نسل پیشین خود پختهتر میشوند آیا فقط جسارتشان است؟
-ایرانی شدن مدرنیسم یک پارادوکس است چون مدرنیسم یک ایدهی جهانی است و مدرنیسم آمریکایی، فرانسوی، چینی، هندی یا آلمانی نمیتوانیم علیالقاعده و بنا بر این تعریف داشته باشیم. مدرنیسم در تئوری مثل نقاشی آبستره است. آبستره یک فکر جهانی است مانند کوبیسم که یک ایدهی فرانسوی یا آلمانی نیست. از همان اول در ایران تمایلی میدیدیم که نسخهی قطعی و جهانی مدرنیسم را بازتولید نکنند مانند کارهای ضیاءپور و یک قرائت ایرانی از آن را به ظهور برسانند. در واقع به شکلی تلاش کنند که مدرنیسم را در شکلی ایرانی بازتولید کنند. این پدیده بعداً در نسل دوم فراگیرتر ادامه پیدا کرد طوری که یک تعداد هنرمند اندکی بودند که از همان اول به درس های مدرنیسم مقید ماندند و هیچ تلاشی برای ایرانی کردن آن انجام ندادند کسانی مانند بهجت صدر، محسن وزیریمقدم، سیراک ملکونیان و هنرمندانی که مقید به مدرنیسم بودند و دغدغهای برای ایرانی کردن مدرنیسم نداشتند. اینها در اقلیت بودند اکثریت با هنرمندانی بود که سعی کردند مدرنیسم را چه در فرم و چه در محتوا با انگارههای ایرانی درهم آمیزند و چیزی را درست بکنند که ساختارهای مدرنیسمی در آن مشهود بوده و عناصر ایرانی هم در آن قابل مکاشفه باشد. بنابراین ما با پدیدهای به نام مدرنیسم ایرانی شده مواجه هستیم که این طبعاً یک مدرنیسم ناب نمیتواند باشد. ولی درسهایی از مدرنیسم در آن کاملاً قابل دیدن است و نمیتوانیم بگوییم یک نقاشی سنتی معمولی است. این علاقه بهخاطر این بود که سنت تصویرگری در ایران قدرتمند بود و همه هنرمندان ایران به آن واقف بودند. هیچ فشاری از طرف حکومت یا نهادهای فرهنگی برای اینکه هنر مدرنیستی را ایرانی کنند وجود نداشته بلکه یک علاقهمندی و شیفتگی در کشف میراث گذشته در همه آنها بود که نمیخواستند گذشتهشان را فراموش کنند. اگرچه مدرنیسم نمیتواند منطقهای باشد اما ما به حکم کلی مدرنیسم کاری نداریم ما میخواستیم یک چیز ایرانی به مدرنیسم اضافه کنیم که این هنرمندان این کار را کردند و اینکه این تلاش به چه صورت بود در مورد هنرمندان مختلف متفاوت است، به عنوان نمونه راهی که مارکو گرگوریان برای ایرانی کردن مدرنیسم در پیش گرفت با راهی که خانم منیر فرمانفرماییان در پیش گرفت با راه تناولی متفاوت است؛ هرکدام نسخهی خاص خود را برای ایرانی کردن مدرنیسم در پیش گرفتند و چیزی خلق کردند که نه یک هنر ناب مدرنیسمی است نه کاملاً ایرانی بلکه جلوههایی از هر دو را میتوان در آن دید. ارزش این کتاب هم در کشف همین نکته است. که چگونه هنرمندان ما هرکدام به سیاق خود مدرنیسم را بازتعریف کردند و با رویکرد فردی و راهکار شخصی خودشان آن را با عناصر ایرانی در آمیختند. کسی رفت از موتیفها و نقشمایههای گذشته استفاده کرد، دیگری از جلوههای نقاشیِ نگارگری بهره گرفت، یکی دیگر سراغ عنصر خط، متن و نوشتار بهره گرفت که در تاریخ هنر کتابت ما قوام یافته بود، کسی دیگر در پی تزریق مضمون ایرانی به قالب غربی بود، و کس دیگری مضمون غربی را در قالب ایرانی مطرح کرد و عدهای دنبال کارمادههای متفاوتی بودند و کسانی برعکس دنبال کارمادههای سنتی بود که در هنر مدرن به کار گرفته نمیشد. بنابراین ما راه حلهای مختلفی داریم. هیچکدام از این هنرمندان از راه حل دیگری برای رسیدن به این ترکیب استفاده نکرد، هرکس راه خود را گرفت و این اساساً یک پدیدهی مدرنیستی بود یعنی فردیت که هر کسی راه فردی خودش را دنبال کند و یک مسیر عمومی وجود نداشت. مثلاً چیزی را که مکتب میشناسیم مانند مکتب سقاخانه هم یک موج است نه یک سبک و کسانی که در آن مکتب بودند مانند حسین زندهرودی، پرویز تناولی، فرامرز پیلآرام که راه حلهای مختلفی را برای استفاده از عناصر سنتی در هنر مدرن پیگیری میکردند و راههای مختلف را برای یک صورت مسئله دنبال کردند. این نشان میدهد چقدر فردیت در اینجا مهم شده است. درحالی که ما در گذشته سیاق جمعی را دنبال میکردیم در یک دوره تاریخیِ مشخص و یک حوزهی جغرافیایی تعین شده یکسری هنرمند یک سیاق را دنبال میکردند هیچ فردیتی وجود نداشت. آنهایی که در عصر تیموری در تبریز بودند همهشان شبیه به هم کار میکردند و یا همهی آن هنرمندانی که در در دورهی دیگری در هرات کار میکردند یک سیاق مشخص داشتند و از یک رهیافت جمعی بهره میبردند. این گروهی نگریستن یا دنبالهروی با فردیت مدرنیستی کاملاً در تعارض است. یک جلوه مدرنیستی همه این هنرمندان این است که هرکدام راه فردی خودشان را پیشنهاد کردند و از یک موج جمعی پیروی نکنند. این فردیت موضوعی است که موضوع تحلی من در این کتاب بوده است.
-پس بیشتر استنادتان بر آن دست از هنرمندان و جریانی بود که به آنها نو سنتگرا میگویند؟
-بله. البته باید بگویم که اصطلاح نوسنتگرایی را به طور مشخص میتوانیم برای تعدادی از هنرمندان به کار ببریم که همه در این کتاب نیستند، مثلاً ما سهراب سپهری را نمیتوانیم نوسنتگرا بنامیم. نوسنتگراها بیشتر در مجموعهی شناخته میشوند که سقاخانهای نامیده میشوند، واژهای که من البته به شخصه با آن مخالفم اما این گروه را بیشتر نو سنتگرا یا (New Traditionalist) میگویند. ولی گروهی از هنرمندانی که در این کتاب هستند مانند گریگوریان، غلامحسین نامی، سهراب سپهری یا جلال شباهنگی نوسنتگرا نیستند ولی به هر حال مدرنیست ناب هم نیستند.
-موفقیت در این هنرمندان چطور تعریف میشود؟ آیا موفقیت یعنی اینکه به تلفیق مناسب بین عناصر مدرنیستی و سنتی برسند؟ یا نه چیزی دیگریست؟ اصلاً میشود موفقیت را در موردشان تعریف کرد؟
-اگر بخواهم از منظر نقد مدرنیستی نگاه کنیم موفقیت در اصول به یک اثر هنری والا و از نظر زیبایی شناسی ارزشمند اطلاق میشود. این که مدرنیست را با عناصر ایرانی تلفیق بکنیم و با مدرنیست از در ستیز دربیاییم و حکم کلی مدرنیست را نپذیریم و بخواهیم نسخهی خود را ارائه دهیم میتواند قابل قبول باشد منوط به اینکه با قضاوت عموم، قضاوت صاحبنظران و مخاطبین پدید آمده و مقبول آنها باشد. البته قضیه در این مورد حساس میشود چون این قضاوت عموم را چطور باید تشخیص داد؟ سالیان سال قضاوت عمومی و صاحب نظران روشن نبود چون ما صاحب رسانهها و مجلات هنری مشخصی نبودیم که نظرات صاحب نظران در آنها انعکاس پیدا کند که به استناد به آن بگوییم رهیافتهای این هنرمندان مورد اقبال قرار گرفت و یا نکوهش شد. عموم اصولاً با هنر مدرنیستی خیلی خوب برخورد نکردند و تا چندی پیش نسخههای مختلف هنر ایران مثل نگارگری و نقاشی سنتی قهوهخانه را ترجیح میدادند و به همین دلیل امواج مدرنیسم خیلی مورد اقبال قرار نگرفت و به همین دلیل هم تا چندی پیش گالریهای ما بازدیدکنندهی عمومی نداشت و خود هنرمندان به گالریها میرفتند. اخیراً و به واسطهی پیشرفت بازار هنر مجموعهدارهای هنر به وجود آمدند و صحنهی قضاوتی شکل گرفته. ما کاری نداریم این صحنه حق است یا نه ولی بر اساس ارقام میتوانید بفهمید که آثار یک هنرمند گرانتر است و یک نفر گرانترین شناخته میشود و کسی هم قیمت متوسط و ارزانی دارد. از عمر این پدیده کمتر از ده سال است که میگذرد اما این معیار بهوجودآمده. تعدادی رسانههای هنری هم در این ده سال بهوجود آمدند که ما میتوانیم نظر گروهی از نخبگان را هم از طریق این رسانهها از جمله از طریق بخشهای هنری روزنامهها تشخیص دهیم و قضاوتی بهوجود بیاید. الآن میتوانیم بگوییم چهرههایی که با اقبال مواجه شدند چه کسانی هستند و چهرهها چه کسانی و نتیجهی این زایش هنری چگونه قابل ارزشیابی است. منتهی این بحث در فرایند تاریخی تغییر پیدا میکند و ممکن است در دههای خیلی مهم یا خیلی کم رنگ دیده شود و هنرمندی که در دورهای اهمیت خود را از دست میدهد و مورد بیتوجهای قرار میگیرد ناگهان در دههای دیگر پررنگ میشود و مورد توجه واقع میشود. مثلا بهمن محصص جزء چهرههایی بود که کمتر در موردش بحث بود شاخص و شناخته شده نبود اما در چند سال اخیر مهم و مهمتر شده و جزء بحثبرانگیزترین هنرمندان اخیر است. این روند بیتوجهای به هنرمند در فرایند تاریخ دچار تغییر میشود و امکان دارد کسانی را که الآن مهم هستند یک دهه دیگر مهم نباشند.
-پس در این لحظه تاریخی بازار هنر دارد تاریخ را شکل میدهد؟
- در همه جای دنیا بازار هنر امکاناتی دارد که زمینهی ارزشیابی بهوجود میآورد. چون بازار هنر فقط تعیین قیمت نیست مارکت هنر به خاطر اهمیت به هنرمندان و پولی که جاری میکند میتواند در رسانه ها بازتاب پیدا کنند و تبدیل به قضاوت رسانهای شود. مارکت میتواند از تلاشهای نظری هنرمندان حمایت کند. حتی مجلات هنری، حتی نویسندگان هنری هم توجهای به بازار دارند بنابراین بازار تا حد زیادی نفوذ میکند و در کوتاه مدت نقش مهمی دارد ولی در بلندمدت نه. چون آرامآرام ممکن است مشخص شود که مارکت اشتباه کرده و سره را از ناسره تشخیص نداده، و به این ترتیب مارکت خود را تصحیح میکند.
- فکر کنم این کتاب چهارمین یا پنجمین کتاب تألیفیتان باشد. همیشه منتظر بودیم که این کتاب زودتر بیرون بیایید و کاری از شما در مورد هنر ایران منتشر شود. از زمان انتشار اولین کتابتان در سال 88 فاصلهی زیادی افتاد تا این کتاب منتشر شد.
کتابهای تألیفیام شامل کتاب «اوج و افول مدرنیسم» بود، بعد جلد دومش با عنوان «انقلاب مفهومی» منتشر شد. من در حال حاضر در حال نوشتن جلد سوم آن کتاب هستم. همزمان با آن این کتاب مقالات را نوشتم و در کنارش دارم کتابی در مورد معماری جهان مینویسم. متأسفانه همزمانی اینها با هم پیشرفت کار را کُند میکند. اما مسائلی هم دخیل بودند از جمله اخذ مجوز نشر این کتاب که چاپش را به تأخیر انداخت. تصاویری در کتاب بود که یک بار رد شد. تلاش کرده بودم برای اولین بار عکسها منتشر شوند. این کتاب یک کتاب تحلیلی تخصصی بود اما در نهایت منجر به حذف یک تصویر بسیار مهم از کارهای خارجی شد. و بعد یکی دو تصویر دیگر هم مخدوش چاپ شدند. چند ماهی به خاطر این مسائل چاپ کتاب به تأخیر افتاد. ولی دارم روی نوشتههایی کار میکنم که امیدوارم زود تمام شود.
-این کار جلد بعدی خواهد داشت؟
- حتماً. که به هنرمندان مهمی چون بهمن محصص و مسعود عربشاهی و سیراک ملکونیان و منصوره حسینی که جایشان در کتاب خالیست هم بپردازم. من آرزو میکنم که بتوانم پژوهشهای زیادی بکنم و اطلاعاتی از آنها در بیاورم و جلد دوم این کتاب را منتشر کنم. در این فرصت در پی گردآوری و آمادهسازی جلد سوم کتاب هنر جهان با عنوان «امواج پست مدرنیست» هستم تا آن را منتشر کنم.