ببینید: نقاشیهای انتزاعی مارک بردفورد در پاویون آمریکا / اشاره به خشونت به سبک جکسون پولاک
بخش چهارم یادداشت های دکتر علیرضا سمیعآذر،رئیس اسبق موزه هنرهای معاصر تهران، پژوهشگر و مدرس تاریخ هنر، از دوسالانه هنر ونیز پیش روی شماست؛ در زیر همین متن، سه بخش نخستین این سلسله یادداشت را می توانید بخوانید:
پاویون امریکا:
مارک بردفورد هنرمند آفریقاییتبار کالیفرنیایی نماینده امسال امریکا در بینال ونیز بود که پاویون این کشور را با نقاشیهای بزرگ انتزاعی خود به یک چیدمان نقاشانه مبدل ساخته است. ارائه نقاشی آن هم در شکلی که یادآور تابلوهای آبستره مدرنیستی است، در بینال ونیز امری بسیار کمسابقه است، اما کارهای بردفورد بدون توجه به شکلگرایی مدرنیستی، بیشتر از جنبه مفهومی با کنایه به تبعیضهای نژادی و جنسی قابل درک هستند. عنوان نمایشگاه او "فردا روز دیگری است" یا در تعبیر سادهتر؛ فردا بهتر خواهد شد، به تجربه ناکامی از خرابی و خشونت اشاره دارد و در یک حس کلی به اندازه مضمون پاویونهای پیشین بدبین و مایوسانه است. این تجربه هم به شرایط اجتماعی مربوط میشود، بخصوص در مورد اقلیتهای به حاشیه رانده شده در جامعه آمریکایی و هم به خود نقاشی برمیگردد و تردیدهایی که در مورد توانایی آن برای درگیر ساختن مخاطب در یک گفتگوی عمیق وجود دارد. بردفورد در مجموع ۳ سری کار را که همگی گونه متفاوتی از نقاشی به نظر میرسند، ارائه کرده است.
ورود به پاویون بجای درب بزرگ اصلی، از طریق یک درب فرعی کوچک صورت میگیرد که در پایان بازدید درمییابیم به مسیر سخت جریانهای حاشیهای و به دور از بستر اصلی جامعه کنایه داشته است. در بدو ورود با یک توده عظیم آویزان از سقف روبرو میشویم که ما را مجبور به عبور از تنگنای حاشیه اتاق میکند. این مجسمه غولپیکر شبیه نوعی غده یا تومور از جنس پاپیه ماشه در ترکیب سیاه و قرمز، حضوری مزاحم و اخلالگر دارد. این سطح مهیب در حال سقوط با استفاده از مواد مختلفی چون تکههای کوچک و بزرگ پوستر، روزنامه و تصاویر متفرقه کار شده و به طور تلویحی به افول مرکزیت اجتماعی اشاره دارد.
احساس ناامنی و سقوط در اتاق بعدی به صورت نوعی غوطهور شدن در خرابههای باستانشناسانه القا میشود. یک رشته خطوط بیپایان زرد و سیاه، دیوارها و سقف گنبدی پاویون را در معرض پوسیدگی و فروپاشی نشان میدهند. پیش از ورود به این فضا، سه تابلوی نقاشی سیاه و سفید به روی دیوار رفتهاند که بردفورد آنها را به شیوه غیرمتعارفی با فرو کردن کاغذهای سفید به درون ترکیب رنگ مو و رنگ روغنی سیاه و چسباندن آنها به روی بوم کار کرده است. وی این آثار را با نام الهههای باستانی معرفی و آنها را به زنان مهم زندگیاش، از جمله مادرش، اهدا کرده است. در میانه اتاق رشتههای کاغذی طلایی و سیاه درهم گره خورده تا مجسمه انتزاعی سر مدوسا (MEDUSA) را تداعی کنند.
اما شاخصترین آثار هنرمند در این مجموعه، تابلوهای رنگی بزرگی است که با لکههای ریز و درشت رنگ تعمداً نقاشیهای پاشیدنی جکسون پولاک را تداعی میکنند. آنها با تغییر ابعاد و تراکم لکهها، به طور اجتناب ناپذیری به جهان خردذرهها و کلانذرهها اشاره دارند. بردفورد با مفهومی کردن این ذرههای خرد و کلان، به استعاره اجتماعی آنها اشاره میکند که مثلاً در مقیاس کوچک میتواند کمک به یک فرد باشد و در مقیاس کلان اصلاح سیاستهای اجتماعی را دربرگیرد.