پاویون انگلستان؛آنها مجسمه نبودند/ پاویون آلمان؛ برنده با ان ایموف/ بخش سوم یادداشت های دکتر علیرضا سمیعآذر از پنجاه و هفتمین دوسالانه هنر ونیز
بخش سوم یادداشت های دکتر علیرضا سمیعآذر،رئیس اسبق موزه هنرهای معاصر تهران، پژوهشگر و مدرس تاریخ هنر، از دوسالانه هنر ونیز پیش روی شماست؛ در زیر همین متن، دو بخش نخستین این سلسله یادداشت را می توانید بخوانید:
پاویون انگلستان:
پاویون انگلستان چیدمانی از مجسمههای غریب و ابزورد خانوم فلیدا بارلو (Phyllida Barlow) را ارائه کرده است. این مجسمهها در نظر نخست قرار است شبیه چیزی باشند، اما در حقیقت شبیه هیچ چیزی نبوده و حتی مجسمههای انتزاعی هم نیستند. آنها احجامی کهنه، نامانوس و آکنده از هجو و هزلی هستند که در عین حال خیلی ترسناک و آزار دهنده به نظر میآیند. مجسمههای بارلو جلوی در ورودی و کل پاویون انگلستان را اشغال کرده و اولین حسی که القاء میکنند همین حالت سیطره خوفناک و اشغالگری فاجعه آمیز است. بعضی از این حجمهای شیء گونه یا اشیاء ناموزون، شبه بادکنک هستند، اما سبکی و زیبایی بادکنک را ندارند. برخی شبیه سنگ هستند، لیکن بزرگ، سبک و بادکنکی! بادکنکها ظاهراً قرار است برای یک جشن جلوی درب پاویون چیده شده باشند، اما آنقدر ملالت بار و آزار دهنده هستند که نمیتوانند مناسب هیچ جشنی باشند.
در درون پاویون با یک سری ستونهای خیلی بزرگ و نخراشیده مواجه میشویم که از نزدیک درمییابیم اصلاً ستون نیستند و با درون خالی خود قادر به تحمل بار نمیباشند. آنها را نه میتوان مجسمههای فیگوراتیو ستون دانست و نه کارهایی کاملاً انتزاعی. همه آنچه که در فضاهای مختلف پاویون دیده میشود، چیزهایی ناهنجار و نامتناسب از یک دنیای کابوس گونه و غریباند. القای این دریافت پارادوکس، ایده اصلی مجسمهسازی خانم فیلدا بارلو است. "فولی" به معنای دیوانگی، عنوان این مجسمهسازی حماقتآمیز و ضد زیباییشناسی است. علی رغم زمخت بودن آثار، مخاطب اما به شکل گنگی با آنها ارتباط برقرار میکند؛ مثل خیلی از پدیدههای ناهنجاری که در زندگی وجود دارد و انسانها به نحوی با آنها کنار میآیند.
چیدمان بارلو در پاویون انگلستان، در نگاهی بنیادی تعریف تازهای از مجسمهسازی است که به هیچ وجه از اصول مجسمهسازی مدرن و یا رویکردهای پاپ یا مینیمال پیروی نمیکند. هیچکدام از آن مجسمهها به تنهایی نمیتوانند یک اثر هنری باشند، بلکه در حقیقت کل پاویون را باید یک چیدمان هنری قلمداد کرد. در واقع آن اشیاء به تنهایی مجسمه نیستند، بلکه مخاطب میتواند یک حس کلی همراه با کنایهها و دلالتهای شخصی خود از آن برداشت کند. بنابراین هر قطعه ممکن است یک شیء با هویت فیزیکی و کارکردی موهوم باشد و یا بخشی از یک جهان مسخ شده که اشیاء در آن از حیث وزن، رنگ، شکل و خاصیت غیر قابل توضیح هستند.
پاویون آلمان:
پاویون آلمان که شیر طلایی بهترین پاویون دوسالانه ونیز را ربود، یک چیدمان شیشهای از خانم ان ایموف(Anne Imhof) است که پرفورمنسی گروهی همه روزه در آن اجرا میشود. ایموف این پرفورمنس را با کنایهای به نمایشنامه معروف گوته به نام فاوست (Faust) اجرا کرده و به همین خاطر نام آن را هم "فاوست" گذاشته است. چیدمان و پرفورمنس "فاوست" اشاره به جهان متوهمی و بیحاصلی دارد که دکتر فاوستوس برای ما ترسیم میکند. پرفورمنس در طول روز ۴ بار با حدفاصل نیم ساعت اجرا میشود و هر اجرای آن یک ساعت و نیم طول میکشد. در شروع پرفورمنس دو سگ دوبرمن از جایی رها میشوند و با سرعت به سویی میدوند، اما بعد بیهدف در اطراف پاویون پرسه میزنند. سگهایی که نماد قدرت و خطر هستند، درواقع بدون هیچ فایدهای، تنها و بی هدف دور خود میچرخند. سپس پرسه زدنهای اجراکنندگان شروع میشود که تا پایان به شکل پوچ و ملالت باری ادامه مییابد. کل پاویون را یک کف شیشهای با فاصله یک متر از زمین در بر گرفته که اجراکنندگان اغلب در زیر و بازدید کنندگان در روی آن قرار دارند. آنها گاه از سطح شیشهای بیرون آمده و روی آن قرار میگیرند. اما در همه حال مثل سگها خسته، بیهدف و غالباً راکد هستند و روی کف زمین و بالای دیوار نشسته و یا خوابیدهاند.
پرفورمرهای جوان در لباسی معمولی کاملاً مشابه بینندگانشان بوده و هیچ گونه دیالوگی ندارند. آنها به ظاهر آزاد ولی عملاً در محدودیت، تنها و منزوی در خلوت و رخوت به خویشتن مشغول هستند. گاه از دیوار بالا رفته روی نردهها و یا سکوهای کوچک روی دیواره نشسته یا میایستند؛ رفتاری از سر استیصال مشابه حیوانات در قفس باغ وحش که مدام روی نقاط نامأنوس قفس میایستند. این تلاشی است برای یافتن مفّری در تنگنای قفس و یا شاید برای فرار از فشار روانی محیط بسته خفقان بار آن؛ تلاشی که نهایتاً بی حاصل است چون آنها هرگز نمیتوانند از قفس فرار کنند. پرفورمنس فاوست، استعارهای تلخ و به اندازه نمایشنامه گوته تراژیک است از زندگی انسانهای معاصر که در ظاهر آزاد و رها بهنظر میرسد، ولی در عمل بیشتر به زندگی در قفسی شیشهای میماند.
نکته مهم آن است که آدمهای این قفس در ظاهر و باطن کاملاً معاصر بوده و در مکان شفاف زندگیشان پیوسته دیده میشوند. جان مایه چیدمان "فاوست" نیز همین نکته است که آدمهای معاصر به واسطه شبکههای مجازی، کنترل وسیع نیروهای امنیتی و بطور کلی فرهنگ و شیوه زندگی جدید، مثل حیوانات در قفس هر لحظه در حال دیده شدن هستند و تنهایی و رخوتشان برای همه کاملاً عیان است. هیچ بیانیهای اثر را همراهی نکرده و هنرمند نیز هیچ توضیحی در مورد کارش نمیدهد؛ او در واقع همه چیز را به تخیل مخاطب خود واگذار میکند. بنابراین هر بازدید کنندهای ممکن است برداشت شخصی خویش را از کلیت پرفورمنس و یا رفتارهای تکتک اجراکنندگان داشته باشد.